SlideShare a Scribd company logo
1 of 49
Download to read offline
‫کتاب اول سموئیل‬
                                           ‫مقدمه‬
‫نام این کتاب از نام سموئیل نبی گرفته شده است. این کتاب دوران گذر از زمان داوران به نظام‬
‫پادشاهی در اسرائیل را بیان می کند که با تولد سموئیل نبی آغاز و با وفات شائول، اولین پادشاه‬
                ‫اسرائیل به پایان می رسد. این تحول در حیات ملی بنی اسرائیل تأثیر بسزایی داشت.‬
‫با وجودیکه سموئیل نبی در خانۀ خدا بزرگ شده بود و می توانست که قوم اسرائیل را به خوبی‬
‫رهنمایی و هدایت کند، اما باز هم مردم از او خواستند که پادشاهی بر آنها تعیین کند. او شائول را به‬
                                                                        ‫پادشاهی آنها تعیین کرد.‬
‫شائول در اوایل خوب بود و از خدا اطاعت می کرد، اما آهسته آهسته از خدا دور شد. خدا به‬
‫سموئیل نبی هدایت داد که داود را به جای شائول به پادشاهی انتخاب کند. داود قبل از اینکه پادشاه‬
‫شود با کشتن جلیات، دشمن اسرائیل، محبوب مردم گردید. با وجودیکه داود به شائول محبت نشان‬
                                                                        ‫ُ‬
‫می داد، اما برعکس روز به روز آتش حسادت در مقابل داود در دل شائول زیادتر زبانه زد تا اینکه‬
                 ‫تصمیم به قتل او گرفت. داود فرار کرد و تالش شائول برای کشتن او بی نتیجه ماند.‬
‫در جنگی بین فلسطینی ها و اسرائیل شائول و پسرش یوناتان کشته شدند و کتاب اول سموئیل هم در‬
                                        ‫ُ‬
                                                                       ‫این جا به پایان می رسد.‬
‫مو ضوع مهم این کتاب مثل سایر نوشته های تاریخی عهد عتیق، این است که وفاداری به خدا ضامن‬
                    ‫پیشرفت و موفقیت است و برعکس نافرمانی باعث بدبختی و نا کامی می گردد.‬

                                                                        ‫فهرست مندرجات:‬
                                                        ‫سموئیل به حیث داور: فصل ۱ - ۷‬
                                              ‫انتخاب شائول به حیث پادشاه: فصل ۸ - ۰۱‬
                                                ‫سالهای اول سلطنت شائول: فصل ۱۱ - ۵۱‬
                                                             ‫داود و شائول: فصل ۶۱ - ۰۳‬
                                                          ‫مرگ شائول و پسرانش: فصل ۱۳‬


                                            ‫073‬
‫173‬                                 ‫اول سموئیل  1‬

  ‫رفت. عیلی کاهن در پیش دروازۀ عبادتگاه‬
  ‫خداوند نشسته بود. 01 حنه در حالیکه با‬            ‫القانه و خانواده اش در شیلوه‬
                                                                          ‫َ َ‬
                    ‫َ ّ‬
  ‫سوز دل بدرگاه خدا دعا می کرد، زار زار‬
  ‫می گریست 11 و در همان حال نذر گرفت‬
‫و گفت: «ای خداوند قادر مطلق، بر من ِ‬
                                              ‫رامه تایم صوفیم شهری بود در‬
                                              ‫کوهستان افرایم. در این شهر مردی‬      ‫1‬
                                              ‫زندگی می کرد بنام القانه از قبیلۀ افرایم‬
                                                                  ‫َ َ‬
  ‫غمزده رحم نما. دعایم را بپذیر و پسری‬        ‫که پدرش ِیروحم، پدر کالنش الیهو و از‬
                                                                               ‫َ‬
  ‫به من عطا فرما و قول می دهم که او را‬        ‫خانوادۀ توحو پسر صوف بود. 2 القانه دو‬
                                                   ‫َ َ‬
  ‫وقف تو کنم و تا که زنده باشد، موی سر‬                  ‫َِ‬      ‫َ ّ َِ‬
                                              ‫زن داشت به نامهای حنه و فنینه. فنینه دارای‬
                          ‫او تراشیده نشود.»‬           ‫اوالد بود، ولی حنه اوالد نداشت.‬
                                                                           ‫َ ّ‬
  ‫21 حنه در حالیکه هنوز دعا می کرد،‬ ‫َ ّ‬       ‫3 القانه هر سال برای عبادت و ادای قربانی‬‫َ َ‬
  ‫عیلی متوجه او شد و دید که لبهایش‬            ‫بحضور خداوند قادر مطلق از شهر خود‬
  ‫حرکت می کند. 31 چون حنه در دل خود‬
                ‫َ ّ‬                           ‫به شیلوه می رفت. در آنجا دو پسر عیلی‬
  ‫دعا می کرد، صدایش شنیده نمی شد‬                                      ‫ِ‬
                                              ‫بنامهای حفنی و فینحاس بعنوان کاهنان‬  ‫ُ‬
  ‫و تنها لبهایش تکان می خورد. عیلی‬            ‫ القانه‬
                                               ‫َ َ‬  ‫خداوند اجرای وظیفه می کردند. 4‬

  ‫فکر کرد که او مست است. 41 به حنه‬
   ‫َ ّ‬                                        ‫هر وقتیکه قربانی می کرد، از گوشت آن به‬
  ‫گفت: «مستی تا بکی؟ شرابت را از خود‬                                              ‫َِ‬
                                              ‫زن خود فنینه و همه پسران و دختران خود‬
  ‫دور کن.» حنه جواب داد: 51 «نخیر آقا،‬
                              ‫َ ّ‬             ‫ اما چون حنه را دوست‬
                                                           ‫َ ّ‬          ‫یک حصه می داد. 5‬

  ‫نه مست هستم و نه شراب خورده ام،‬             ‫داشت و هم بخاطریکه آن زن بی اوالد بود،‬
  ‫بلکه شخص مصیبت زده ای هستم‬                  ‫به او یک حصه اضافه تر می داد. 6 چون‬
  ‫که با خداوند خود راز و نیاز می کنم.‬         ‫خداوند حنه را از داشتن اوالد بی بهره ساخته‬
                                                                                  ‫َ ّ‬
  ‫61 فکر نکنی که من یک زن هرجائی‬                                                       ‫َِ‬
                                              ‫بود، فنینه، رقیب او همیشه او را طعنه می داد‬
  ‫هستم. من از بخت بد خود می نالم.»‬            ‫ این کار هر‬    ‫و جگرش را خون می کرد. 7‬

  ‫71  عیلی گفت: «بسالمت برو! خدای‬             ‫ساله تکرار می شد. هر وقتیکه به عبادتگاه‬
  ‫اسرائیل بمرادت برساند.» 81 حنه گفت:‬
          ‫َ ّ‬                                                           ‫َِ‬
                                              ‫خداوند می رفت، فنینه ریشخندش می کرد‬
  ‫«از لطفی که به این کنیزت داری، تشکر‬         ‫و او را بگریه می آورد و در نتیجه، چیزی‬
  ‫می کنم.» بعد حنه بخانه رفت. کمی‬
                        ‫َ ّ‬                   ‫نمی خورد. 8 شوهرش از او می پرسید: «چرا‬
  ‫غذا خورد و دیگر آثار غم در چهره اش‬          ‫گریه می کنی و چیزی نمی خوری؟ چرا‬
                             ‫دیده نمی شد.‬     ‫ناحق خود را جگرخون می سازی؟ آیا من‬
                                                         ‫برای تو از ده پسر زیادتر نیستم؟»‬
  ‫تولد سموئیل و وقف او به خداوند‬
‫91 صبح وقت روز دیگر همه برخاستند و‬               ‫حنه در عبادتگاه‬
                                                              ‫َ ّ‬
‫9 یک شب زمانی که در شیلوه بودند، به عبادت خداوند پرداختند. بعد به خانۀ‬
‫حنه بعد از صرف غذا برخاست و بیرون خود در شهر رامه بر گشتند. القانه با زن‬
       ‫َ َ‬                                                            ‫َ ّ‬
‫اول سموئیل  1 ،​2‬
                                     ‫​‬                                       ‫273‬

                                          ‫خود، حنه همبستر شد. خداوند دعای‬  ‫َ ّ‬
               ‫دعای حنه‬
                ‫َ ّ‬                       ‫قبلی حنه را قبول فرمود، 02 زیرا پس از‬
                                                                              ‫َ ّ‬
                 ‫حنه دعا کرد و گفت:‬
    ‫«خداوند دل مرا از خوشی لبریز‬     ‫2‬
                                   ‫َ ّ‬    ‫مدتی حنه حامله شد و پسری بدنیا آورد و او‬
                                                                             ‫َ ّ‬
                                          ‫را سموئیل (یعنی، خواسته از خدا) نامید،‬
‫ساخته است؛ خداوند به من جرأت‬                    ‫زیرا گفت: «از خداوند خواسته ام.»‬
     ‫داده است که چگونه به دشمنانم‬         ‫12 آنگاه القا نه با تمام خانواده اش به‬
                                                                      ‫َ َ‬
 ‫جواب بدهم. از غم و اندوه نجاتم‬           ‫شیلوه رفتند تا مراسم قربانی ساالنه را‬
  ‫داد و به این خاطر شادمان هستم.‬          ‫بحضور خداوند تقدیم کنند و همچنان‬
 ‫2 او یگانه خدای پا ک و مقدس است.‬         ‫نذر خود را هم بدهند. 22 اما حنه با آن ها‬
                                                     ‫َ ّ‬
    ‫شریک و همتا ندارد. تنها خدای‬          ‫نرفت و به شوهر خود گفت: «بمجردیکه‬
      ‫ما پشت و پناه ما است. 3 مغرور‬       ‫طفل از شیر جدا شد او را می برم و وقف‬
   ‫و متکبر مباش و سخنان غرورآمیز‬          ‫عبادتگاه خداوند می کنم و تا که زنده‬
         ‫را بر زبان میاور. زیرا خداوند‬    ‫است در همانجا بماند.» 32 القانه گفت:‬
                                                   ‫َ َ‬
      ‫عالم و دانا است. او هر عمل ما‬       ‫«بسیار خوب، صبر کن تا طفل از شیر جدا‬
       ‫را می سنجد. 4 بازوی زورمندان‬       ‫شود، بعد هرچه که رضای خداوند باشد،‬
         ‫را می شکند. ضعیفان را نیرو‬       ‫ما قبول داریم.» پس حنه همانجا ماند‬
                                                           ‫َ ّ‬
                      ‫ ‬
   ‫می بخشد. 5 کسانی که سیر بودند،‬         ‫و تا که طفل از شیر جدا شد، از او‬
          ‫حاال باید برای یک لقمه نان‬                                   ‫پرستاری کرد.‬
  ‫زحمت بکشند، و آنهائی که گرسنه‬           ‫42  بعد طفل خود را که هنوز بسیار‬
  ‫بودند، سیر شدند. زنی که بی اوالد‬        ‫کوچک بود، گرفته با یک گوسالۀ سه‬
  ‫بود، هفت طفل بدنیا آورد، و آنکه‬         ‫ساله، یک جوال آرد و یک مشک شراب‬
          ‫اطفال زیاد داشت حاال هیچ‬        ‫به عبادتگاه خداوند در شیلوه رفت.‬
 ‫ندارد. 6 خداوند می میراند و زندگی‬        ‫52 در آنجا گوساله را ذبح کرد و طفل‬
     ‫می بخشد. به گور می برد و زنده‬        ‫را پیش عیلی برد 62 و گفت: «آقا، آیا‬
   ‫می سازد. 7 خداوند بعضی را فقیر‬         ‫مرا بخاطر داری؟ من همان زن هستم‬
    ‫و برخی را غنی می کند. سرنگون‬          ‫که دیدی در همینجا ایستاده بودم و‬
          ‫می سازد و سرفراز می نماید.‬      ‫بدربار خداوند دعا می کردم. 72 و این‬
  ‫8 مسکینان را از خا ک بلند می کند‬        ‫طفل را که می بینی از او می خواستم‬
‫و بینوایان را از تودۀ خا کستر. آن ها‬      ‫و او دعایم را پذیرفت و بمرادم رساند.‬
     ‫را همنشین پادشاهان می سازد و‬         ‫82 حاال می خواهم او را وقف خداوند‬
        ‫به مقام افتخار می رساند، زیرا‬     ‫کنم و تا که زنده است در خدمت او‬
    ‫خداوند مالک روی زمین است و‬            ‫با شد . » پس همگی خد ا و ند ر ا د ر‬
      ‫نظام کائنات را برقرار می سازد.‬                           ‫همانجا پرستش کردند.‬
‫373‬                              ‫اول سموئیل  2‬

‫قبول نمی کرد. 61 ا گر آن مرد می گفت:‬        ‫9 مقدسین خود را براه راست هدایت‬
‫«صبر کن که اول چربی بسوزد و بعد هر‬             ‫می کند و اشخاص شریر را در‬
‫قدر گوشت که می خواهی ببر.» خادم‬            ‫تاریکی از بین می برد. زیرا انسان‬
‫به او می گفت: «نی، همین حاال بده،‬          ‫تنها با زور بازوی خود پیروز شده‬
‫ورنه بزور از تو می گیرم.» 71 لهذا، گناه‬     ‫نمی تواند. 01 دشمنان خداوند ذره‬
‫آن جوانان در نظر خداوند بسیار بزرگ‬           ‫ذره می شوند و از آسمان رعد و‬
‫بود، زیرا آن ها قربانی را که برای خداوند‬    ‫برق را بر سر شان فرود می آورد.‬
             ‫می شد، بی حرمت می کردند.‬         ‫خداوند داور جهان می شود؛ به‬
                                           ‫پادشاه برگزیدۀ خود قدرت و نیرو‬
            ‫سموئیل در شیلوه‬                                     ‫می بخشد.»‬
‫ سموئیل باوجودی که طفل خورد سالی‬       ‫81‬ ‫11 بعد القانه به خانۀ خود در رامه برگشت‬
                                                                       ‫َ َ‬
‫ُنگ کتانی که بکمر بسته بود‬ ‫و سموئیل در حضور عیلی کاهن به خدمت بود با یک ل ِ‬
‫خدمت خداوند را می کرد. 91 مادرش هر‬                             ‫خداوند مشغول بود.‬
‫سال یک ردای کوچک می دوخت و‬
‫وقتیکه برای ادای قربانی ساالنه همراه‬                 ‫پسران بدکار عیلی‬
‫21  پسران عیلی اشخاص بی کفایتی شوهر خود به شیلوه می رفت، برایش‬
‫بودند. آن ها به خداوند احترام نداشتند می برد. 02 عیلی برای القانه و زنش دعا‬
               ‫َ َ‬                   ‫ُ‬
‫31 و اصول مذهبی را که وظیفۀ شان ایجاب می کرد و می گفت: «خداوند به عوض این‬
‫می کرد، رعایت نمی نمودند. عادت طفلی که وقف او کردید، فرزندان دیگری‬
‫بد آن ها این بود که وقتی کسی قربانی از این زن به شما عطا کند.» و بعد آن ها‬
         ‫می کرد، خادم آن ها می آمد و در حالیکه همگی به خانۀ خود بر می گشتند.‬
‫12 خداوند در حق حنه لطف کرد و او را‬
                    ‫َ ّ‬                   ‫گوشت هنوز در دیگ جوش می خورد،‬
‫پنجۀ سه شاخه ای را که با خود داشت، صاحب سه پسر و دو دختر ساخت. و در‬
‫در دیگ، پاتله، دیگبر و یا هر ظرف عین حال سموئیل در حضور و خدمت‬
                ‫دیگری که در آن گوشت را می پختند، خداوند نشو و نما می کرد.‬
                                          ‫فرومی برد 41 و هر چه را که با پنجه از‬
    ‫پیشگوئی در بارۀ خانوادۀ عیلی‬          ‫دیگ می کشید سهم کاهن می بود. آن ها‬
‫ در این وقت عیلی پیر و سالخورده شده‬    ‫22‬ ‫با تمام مردم اسرائیل که به شیلوه می آمدند‬
‫به همین ترتیب رفتار می کردند. 51 در بود و خبر شد که پسرانش با مردم اسرائیل‬
‫بعضی مواقع پیش از سوختن چربی خادم پیشآمد خوب نمی کنند و با زنانی که در‬
‫آن ها می آمد و به کسیکه قربانی می کرد، خیمۀ حضور خداوند خدمت می کردند،‬
‫می گفت که گوشت خام را برای کباب به همبستر می شوند. 32 لهذا به آن ها گفت:‬
‫کاهن بدهد، چرا که او گوشت پخته را «چرا این کارها را می کنید؟ مردم از‬
‫اول سموئیل  2 ،​3‬
                                  ‫​‬                                         ‫473‬

‫«هر چند وعده داده بودم که خاندان تو‬       ‫کارهای بد شما شکایت دارند. 42 فرزندان‬
‫و خاندان جدت همیشه خادمان درگاه‬           ‫من، از این کارها دست بکشید، زیرا همیشه‬
‫من باشند، اما دیگر بس است. کسیکه به‬       ‫خبر کارهای بد شما برای من می رسد و‬
‫من احترام دارد، به او عزت می دهم و‬        ‫خوب نیست که مردم اعمال زشت شما را‬
‫کسیکه مرا حقیر شمارد، خوار و رسوایش‬       ‫در همه جا پخش کنند. 52 ا گر شخصی در‬
‫می سازم. 13 روزی آمدنی است که قدرت‬        ‫مقابل شخص دیگری گناه ورزد، خداوند‬
‫تو و قدرت خانوادۀ جدت زوال می شود‬         ‫از او شفاعت می کند، ولی ا گر کسی در‬
‫و همه پیش از آنکه به سن پیری برسند،‬       ‫برابر خداوند مرتکب گناهی شود، چه کسی‬
‫می میرند. 23 و به نعمت های فراوانی‬        ‫می تواند شفاعت او را بکند؟» اما آن ها به‬
‫که به مردم اسرائیل می بخشم، با نگاه‬       ‫نصیحت پدر خود گوش ندادند، چون ارادۀ‬
‫حسرت می بینی. بلی، مرگ نابهنگام‬                 ‫خدا همین بود که آن ها هالک شوند.‬
‫نصیب همۀ تان می شود. 33 و کسانی هم‬        ‫62 سموئیل در قد و قامت رشد می کرد‬
‫که از خاندان تو زنده بمانند، در غم و‬      ‫و همچنین خداوند و مردم او را دوست‬
‫درد زندگی می کنند و اطفال شان هم با‬                                        ‫داشتند.‬
‫شمشیر هال ک می گردند. 43 برای ثبوت‬
‫حرف خود می گویم که دو پسرت هم‬                 ‫پیشگویی بر ضد فامیل عیلی‬
‫سرنوشت شومی دارند، یعنی حفنی و‬
       ‫ُ‬                              ‫72 روزی یکی از انبیاء پیش عیلی آمده‬
   ‫فینحاس هر دو در یک روز می میرند.‬ ‫ِ‬ ‫و به او گفت: «خداوند چنین فرمود:‬
‫ اما من برای خود کاهن صادق تر و‬    ‫53‬ ‫وقتی جدت در کشور مصر و در پیش‬ ‫َ َ‬
‫با وفاتری اختیار می کنم که با دل و جان‬‫فرعون غالم بود، دیدار خود را نصیبش‬
‫خدمت مرا می کند. خانوادۀ او را برکت‬   ‫کردم. 82 از بین تمام قبایل اسرائیل‬
‫می دهم تا در حضور من و برگزیدۀ من‬     ‫خانوادۀ او را بعنوان کاهنان خود برگزیدم‬
‫همیشه آمادۀ خدمت باشد. 63 و بازماندگان‬‫تا بر قربانگاه عبادتگاه من نذر و قربانی‬
‫تو برای یک سکۀ نقره یا یک قرص نان در‬  ‫تقدیم کنند و در حضور من لباس کاهنی‬
‫مقابل او سر تعظیم خم کرده بگویند: لطفا‬
‫ً‬                                     ‫بپوشند. به خاندان جدت حق دادم که‬
‫برای ما کاری در بین کاهنان بده تا لقمه‬‫تمام گوشت قربانی را برای استفادۀ خود‬
                    ‫نانی به دست آوریم.»‬
                                      ‫ببرند. 92 پس چرا قربانی ها و نذرهای‬
                                      ‫مرا بی حرمت می کنی؟ پیش تو پسرانت‬
   ‫خداوند بر سموئیل ظاهر می شود‬       ‫زیادتر از من محترم هستند. به خود حق‬
‫سموئیل تحت نظارت عیلی در‬
‫عبادتگاه خداوند خدمت می کرد.‬      ‫3‬   ‫می دهی که از خوردن بهترین گوشت‬
                                      ‫قربانی که قوم برگزیدۀ من برای من‬
‫تقدیم می کنند، خود را چاق بسازی.» در آن زمان کالم خدا بسیار کم می آمد و‬
                     ‫03 خداوند، خدای اسرائیل می فرماید: روياها کم بودند.‬
‫573‬                                ‫اول سموئیل  3‬

‫است.» 11 آنوقت به سموئیل فرمود: «من‬          ‫2 یک شب عیلی که چشمانش کم بین‬
‫کار وحشتنا کی را در اسرائیل بعمل‬             ‫شده و چیزی را بخوبی دیده نمی توانست،‬
‫می آورم. 21 درآن روز همه چیزهائی را که‬       ‫در بستر خود دراز کشیده بود. 3 چراغ‬
‫علیه خاندان عیلی پیشگوئی کرده ام، از‬         ‫عبادتگاه خداوند هنوز روشن بود.‬
‫اول تا آخر عملی می کنم. 31 به آن ها خبر‬      ‫سموئیل هم در عبادتگاه خداوند، نزدیک‬
‫دادم که عنقریب جزا می بینند، زیرا پسران‬      ‫صندوق پیمان خدا بخواب رفته بود. 4 در‬
‫او به من کفر گفتند و او آن ها را منع نکرد.‬   ‫همین اثنا صدای خداوند آمد و فرمود:‬
‫41 بنابران، قسم خوردم که گناهان خاندان‬       ‫«سموئیل! سموئیل!» او جواب داد:‬
   ‫عیلی را با قربانی و صدقه نمی بخشم.»‬       ‫«بلی.» 5 بعد از جای خود برخاست و‬
‫51 آن شب سموئیل تا صبح در بستر‬               ‫پیش عیلی رفت و گفت: «آقا، من‬
‫ما ند . سپس د ر و ا ز ه  ها ی عبا د تگا ه‬    ‫حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» عیلی‬
‫خداوند را قرار معمول باز کرد. او‬             ‫جواب داد: «من ترا صدا نکردم. برو‬
‫می ترسید که در بارۀ رؤیائی که دیده‬           ‫بخواب.» 6  خداوند باز صدا کرد:‬
‫بود، چیزی به عیلی بگوید. 61 اما عیلی‬         ‫«سموئیل.» سموئیل از جای خود‬
‫سموئیل را صدا کرد و گفت: «سموئیل‬             ‫برخاست دوباره پیش عیلی رفت و‬
‫فرزندم.» او جواب داد: «بلی بفرمائید.»‬        ‫پرسید: «آقا، من حاضرم، زیرا مرا صدا‬
‫71 عیلی پرسید: «خداوند به تو چه گفت؟‬         ‫کردی.» عیلی گفت: «فرزندم، من ترا‬
‫چیزی را از من پنهان مکن. ا گر آنچه را‬        ‫صدا نکردم، برو بخواب.» 7 (سموئیل‬
‫که به تو گفت و تو آنرا به من نگوئی خدا‬       ‫هنوز خدا را نمی شناخت و پیام خداوند‬
‫جزایت بدهد.» 81 پس سموئیل همه رویداد‬         ‫به او نرسیده بود.) 8 خداوند برای بار سوم‬
‫شب گذشته را موبمو برای عیلی بیان نمود‬        ‫سموئیل را صدا کرد. او باز برخاست و‬
‫و هیچ چیزی را از او پنهان نکرد. عیلی‬         ‫پیش عیلی رفت و گفت: «آقا، من‬
‫گفت: «من برضای خداوند تن می دهم.‬             ‫حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» آنوقت‬
  ‫هرچه که رضای او باشد، بخیر ما است.»‬        ‫عیلی دانست که خداوند سموئیل را صدا‬
‫91 سموئیل بزرگ می شد و خدا همراه او‬          ‫می کند. 9 بنابران به سموئیل گفت: «برو‬
‫بود و هر چیزی را که پیشگوئی می کرد به‬        ‫بخواب. ا گر باز صدائی بشنوی جواب‬
‫حقیقت می رسید. 02 تمام قوم اسرائیل، از‬       ‫بده و بگو: بفرما خداوندا، بنده ات برای‬
                     ‫ِ‬
‫دان در شمال تا بئرشبع در جنوب، خبر‬           ‫خدمت حاضر است.» پس سموئیل رفت‬
‫شدند که سموئیل به مقام نبوت برگزیده‬                         ‫و در جای خود دراز کشید.‬
‫شده است. 12 از آن ببعد، خداوند پیام های‬      ‫01 خداوند آمد و در مقابل سموئیل ایستاد‬
‫خود را در شیلوه به او می داد و او هم‬         ‫و مثل دفعات پیشتر صدا کرد: «سموئیل!‬
‫به نوبۀ خود آن پیامها را به مردم اسرائیل‬     ‫سموئیل!» و سموئیل جواب داد: «بفرما‬
                               ‫می رساند.‬     ‫خداوندا، بنده ات برای خدمت حاضر‬
‫اول سموئیل  4‬                                ‫673‬

‫8 وای به حال ما، چه کسی می تواند ما را‬
‫از دست خدایان نجات بدهد؟ اینها همان‬           ‫صندوق پیمان خداوند به دست‬
‫خدایانی هستند که مردم مصر را در بیابان‬           ‫فلسطینی ها می افتد‬
‫با بالهای مختلفی از بین بردند. 9 ای‬
‫فلسطینی ها، شجاع و با جرأت باشید،‬
                                           ‫در این وقت عسا کر اسرائیل برای‬
                                           ‫جنگ با فلسطینی ها آماده شدند.‬       ‫4‬
‫مبادا مثلیکه عبرانیان غالم ما بودند، ما‬    ‫آن ها در ا بن عز ر و فلسطینی ها در‬
                                                                   ‫ََ َ َ‬
‫غالم آن ها شویم. شجاعت نشان بدهید و‬        ‫ فلسطینی ها برای‬                       ‫َِ‬
                                                               ‫ا فیق موضع گرفتند. 2‬

                    ‫مردانه وار بجنگید.»‬    ‫مقابله با اسرائیل صف آراستند و جنگ‬
‫01 به این ترتیب، فلسطینی ها به جنگ‬         ‫شروع شد. در نتیجه، اسرائیل با از دست‬
‫رفتند و اسرائیل را شکست دادند. عسا کر‬      ‫دادن چهار هزار نفر در میدان جنگ‬
‫اسرائیل همه فرار کرده به خانه های خود‬      ‫بوسیلۀ فلسطینی ها شکست خورد. 3 بعد‬
‫برگشتند. در این جنگ سی هزار عسکر‬           ‫از جنگ وقتی اردوی اسرائیل به قرارگاه‬
‫اسرائیلی کشته شدند. 11 صندوق پیمان‬         ‫خود برگشت، ریش سفیدان قوم گفتند:‬
‫خدا به دست فلسطینی ها افتاد و دو پسر‬       ‫«چرا خداوند خواست که ما از دست‬
                      ‫ِ‬
  ‫عیلی، حفنی و فینحاس هم کشته شدند.‬
                               ‫ُ‬           ‫فلسطینی ها شکست بخوریم؟ بیائید‬
                                           ‫که صندوق پیمان خداوند را از شیلوه‬
             ‫وفات عیلی‬                     ‫بیاوریم تا خداوند در بین ما باشد و‬
‫21 مردی از قبیلۀ بنیامین از صف لشکر‬        ‫ما را از خطر دشمنان نگهدارد.» 4 پس‬
‫گریخت و با جامۀ دریده و خا ک بر سر،‬        ‫چند نفر را به شیلوه فرستادند و صندوق‬
‫همان روز به شیلوه رفت. 31 وقتی به آنجا‬     ‫پیمان خداوند قادر مطلق را که در بین‬
‫رسید، عیلی را دید که در کنار سرک بر‬        ‫دو مجسمۀ کروبین (فرشته های مقرب)‬
‫چوکی خود نشسته منتظر شنیدن اخبار‬                  ‫ِ‬
                                           ‫قرار داشت آوردند. حفنی و فینحاس،‬
                                                             ‫ُ‬
‫جنگ می باشد، زیرا دلش بخاطر صندوق‬          ‫دو پسر عیلی، صندوق پیمان خداوند را‬
‫پیمان خداوند آرام نداشت. به مجردیکه‬                               ‫همراهی می کردند.‬
‫آن مرد داخل شهر شد و خبر جنگ را به‬         ‫5 وقتیکه مردم اسرائیل صندوق پیمان‬
‫مردم داد، تمام مردم شهر فریاد برآوردند.‬    ‫خداوند را دیدند، از خوشی چنان فریاد‬
‫41 چون صدای فریاد بگوش عیلی رسید‬           ‫زدند که زمین بلرزه آمد. 6 چون فلسطینی ها‬
‫پرسید: «اینهمه غوغا بخاطر چیست؟» آن‬        ‫آواز فریاد آن ها را شنیدند، گفتند: «این‬
‫مرد دویده آمد تا واقعه را برای عیلی بیان‬   ‫صدای فریاد که از اردوی عبرانیان می آید‬
‫کند. 51 در آن وقت عیلی نودوهشت ساله‬        ‫برای چیست؟» وقتی دانستند که آن ها‬
‫و چشمانش نابینا شده بودند. 61 آن مرد به‬    ‫صندوق پیمان خداوند را در اردوگاه خود‬
‫عیلی گفت: «من امروز از میدان جنگ‬           ‫آورده اند، 7 بسیار ترسیدند و گفتند: «وای‬
‫گریخته به اینجا آمدم.» عیلی پرسید:‬         ‫بر ما، زیرا خدائی در اردوگاه آمده است.‬
‫773‬                            ‫اول سموئیل  4 ،​5‬
                                   ‫​‬

  ‫آنرا به بتخانه داجون آوردند و در پهلوی‬   ‫«فرزندم، وضع جنگ چطور بود؟»‬
  ‫بت داجون قرار دادند. 3 صبح روز دیگر‬      ‫71 قاصد جواب داد: «عسا کر اسرائیل از‬
  ‫هنگامی که مردم اشدود به بتخانه رفتند،‬
                      ‫َ ُ‬                  ‫دست فلسطینی ها شکست خوردند و فرار‬
  ‫دیدند که بت داجون رو بخا ک در مقابل‬      ‫کردند. مردم زیادی کشته شدند و در بین‬
  ‫صندوق پیمان خداوند افتاده بود. پس‬              ‫ِ‬
                                           ‫کشته شدگان دو پسرت، حفنی و فینحاس‬
                                                           ‫ُ‬
  ‫داجون را برداشتند و آنرا دوباره در‬       ‫هم بودند. عالوه برآن، صندوق پیمان خدا‬
  ‫جایش قرار دادند. 4 اما فردای آن روز‬      ‫هم به دست دشمن افتاد.» 81 بمجردیکه‬
  ‫وقتیکه مردم صبح وقت از خواب بیدار‬        ‫عیلی از صندوق پیمان خداوند خبر شد،‬
  ‫شدند، دیدند که داجون باز رو بخا ک‬        ‫از چوکی به پشت افتاد و گردنش شکست‬
  ‫در برابر صندوق پیمان خداوند افتاده‬       ‫و جان داد، چونکه بسیار پیر و سنگین‬
  ‫بود. سر و دو دستش قطع شده در آستانۀ‬      ‫بود. عیلی مدت چهل سال بر قوم اسرائیل‬
  ‫دروازه قرار داشت و فقط تن او باقی‬                                   ‫داوری کرد.‬
  ‫مانده بود. 5 از همین خاطر است که تا به‬                      ‫ِ‬
                                           ‫91 عروس او، زن فینحاس که حامله و‬
  ‫امروز خادمان داجون و هر کس دیگری‬         ‫زمان وضع حمل او نزدیک شده بود،‬
  ‫که به بتخانۀ داجون داخل می شود، قدم‬      ‫وقتی شنید که صندوق پیمان خداوند‬
              ‫بر آستانۀ داجون نمی گذارد.‬   ‫به دست فلسطینی ها افتاده و خسر و‬
  ‫6 آنگاه دست انتقام خداوند برای تباهی‬     ‫شوهرش هم مرده اند، درد زایمان برایش‬
  ‫مردم اشدود بلند شد. مردم سرزمین اشدود‬
      ‫َ ُ‬                        ‫َ ُ‬       ‫پیش آمد. دفعتا خم شد و طفلی بدنیا‬
                                                                  ‫ً‬
  ‫و اطراف و نواحی آنرا مبتال به دانۀ دمل‬
    ‫ُ َ‬                                    ‫آورد. 02 او در حالیکه جان می داد، زنان‬
  ‫ساخت. 7 وقتی مردم متوجه شدند که چه‬       ‫پرستار او گفتند: «غم نخور، زیرا صاحب‬
  ‫بالئی بر سر شان آمده است، گفتند: «ما‬     ‫پسری شده ای.» اما او جوابی نداد و‬
  ‫نمی توانیم که صندوق پیمان خدا را پیش‬     ‫به حرف شان اعتنائی نکرد. 12 طفل را‬
‫خود نگهداریم، زیرا همۀ ما را با داجون ِ‬    ‫«ایخابود» نامید، یعنی عزت و آبروی‬   ‫ِ‬
  ‫خدای ما از بین می برد.» 8 بنابران،‬       ‫اسرائیل برباد شد. زیرا صندوق پیمان‬
  ‫سرکردگان خود را جمع کرده پرسیدند:‬        ‫خداوند و همچنین خسر و شوهرش از‬
  ‫«با صندوق پیمان خدای اسرائیل چه‬          ‫دست رفتند. 22 پس گفت: «عزت و آبروی‬
  ‫کنیم؟» آن ها جواب دادند: «آنرا به‬        ‫اسرائیل برباد رفت، زیرا که صندوق پیمان‬
  ‫جت می بریم.» پس صندوق پیمان‬          ‫َ‬              ‫خداوند به دست دشمن افتاد.»‬
  ‫خدای اسرائیل را به جت بردند، 9 ولی‬
                    ‫َ‬
  ‫وقتیکه صندوق به جت رسید، خداوند پیر‬      ‫فلسطینی ها و صندوق پیمان خداوند‬
                        ‫َ‬
  ‫و جوان آنجا را با مرض دمل از بین برد.‬
                ‫ُ َ‬
  ‫01 بعد صندوق پیمان خداوند را از آنجا‬
                                           ‫و قتیکه فلسطینی   ها صند و ق‬
                                           ‫پیمان خدا را به دست آوردند،‬      ‫5‬
  ‫به عقرون بردند. بمجرد ورود صندوقچه‬
                                   ‫َ ُ‬     ‫آن را از ابن عزر به اشدود بردند. 2 بعد‬
                                                          ‫َ ُ‬     ‫ََ َ َ‬
‫اول سموئیل  5 ،​6‬
                                   ‫​‬                                        ‫873‬

‫ويران می کنند بسازيد. برعالوه به خدای‬      ‫به آنجا، مردم عقر ون فریاد برآوردند:‬
                                                               ‫َ ُ‬
‫اسرائیل حمد و ثنا بفرستید، زیرا ممکن‬       ‫«صندوق خدا را به این خاطر به اینجا‬
‫است بار دیگر بالئی بر سر شما و خدای‬        ‫آوردند تا مردم ما را هال ک کند.» 11 پس‬
‫تان بیاورد. 6 شما نباید مانند مردم مصر‬     ‫آن ها تمام سرکردگان فلسطینی ها را‬
‫و فرعون سرسخت و سرکش باشید، زیرا‬           ‫یکجا جمع کرده گفتند: «صندوق پیمان‬
‫آن ها از فرمان خدا اطاعت نکردند و به‬       ‫خدای اسرائیل را دوباره بجای خودش‬
‫قوم اسرائیل اجازۀ خروج ندادند، بنابران،‬    ‫بفرستید تا ما و مردم ما از هال کت نجات‬
‫خداوند آن ها را با بالهای گونا گون از‬      ‫یابیم.» زیرا آن مرض همگی را دچار‬
‫بین برد. 7 پس بروید و یک کراچی نو را‬                       ‫ ‬
                                           ‫وحشت ساخته بود. 21 کسانی هم که زنده‬
‫آماده کنید و دو گاو شیری را که یوغ بر‬      ‫ماندند مبتال به مرض دمل بودند و چنان‬
                                                          ‫ُ َ‬
‫گردن شان مانده نشده باشد، به آن کراچی‬      ‫درد می کشیدند که فریاد و فغان شان به‬
‫ببندید. گوساله های شان را از آن ها‬                               ‫آسمان رسیده بود.‬
‫جدا کنید و به طویله برگردانید. 8 بعد‬
‫صندوق پیمان خداوند را بر کراچی بار‬            ‫بازگشت صندوق پیمان خداوند‬
‫کنید و مجسمه های طالئی دمل و موشها‬
            ‫ُ َ‬
‫را که بعنوان صدقۀ گناه می فرستید در‬
                                           ‫صندوق پیمان خداوند مدت هفت‬
                                           ‫ماه در کشور فلسطینی ها ماند.‬     ‫6‬
‫یک صندوق جدا گانه گذاشته در پهلوی‬          ‫2 فلسطینی ها کاهنان و فالگیران خود‬
‫صندوق پیمان خداوند قرار دهید. آنگاه‬        ‫را فراخوانده گفتند: «با صندوق پیمان‬
‫گاوها را بگذارید که براه خود بروند.‬        ‫خداوند چه کنیم؟ نظریه بدهید که با چه‬
‫9 ا گر گاوها از سرحد کشور ما عبور کنند و‬   ‫تحفه ای آنرا دوباره بجایش بفرستیم.»‬
‫بطرف بیت شمش بروند، آنگاه می دانیم‬         ‫3 آن ها گفتند: «ا گر می خواهید آنرا‬
‫که خدا آن بالی مدهش را بر سر ما آورد.‬      ‫بفرستید دست خالی روان نکنید، بلکه‬
‫و ا گر به آن راه نروند، پس معلوم است که‬    ‫آنرا حتما همراه با صدقۀ گناه بفرستید،‬
                                                                        ‫ً‬
‫آن بالها اتفاقی بوده دست خدا در آن ها‬      ‫در آن صورت شفا می یابید و ا گر شفا‬
                    ‫دخالتی نداشته است.»‬    ‫نیابید، پس معلوم می شود که این بال‬
‫01 مردم قرار هدایتی که برای شان داده‬       ‫از جانب خدا نیست.» 4  پرسیدند:‬
‫شده بود عمل کردند. دو گاو شیری را‬          ‫«صدقۀ گناه چیست؟» آن ها جواب‬
‫گرفته به کراچی بستند و گوساله های‬          ‫دادند: «پنج مجسمۀ طالئی از دمل و‬
                                                ‫ُ َ‬
‫شان را در طویله از آن ها جدا نمودند.‬       ‫پنج مجسمۀ طالئی از موش را، یعنی‬
‫11 صندوق پیمان خداوند را بر عراده بار‬      ‫یک عدد بخاطر هر یک از حا کمان‬
‫کردند و همچنان صندوقچه ای را که در‬         ‫فلسطینی ها بفرستید، زیرا همین بال بر‬
‫آن مجسمه های طالئی د مل و موشها‬
                ‫ُ َ‬                        ‫سر شما و حا کمان تان آمد. 5 شما بايد‬
‫ آنگاه‬‫بودند در پهلویش قرار دادند. 21‬       ‫مجسمهء موشها و دمل را که کشور ما‬
‫973‬                                ‫اول سموئیل  6 ،​7‬
                                       ‫​‬

‫91 اما خداوند هفتاد نفر از مردم بیت‬             ‫گاوها بانگ زده به شاهراه داخل شدند‬
‫شمش را کشت، زیرا آن ها در صندوق‬                 ‫و مستقیما به طرف بیت شمش حرکت‬  ‫ً‬
‫پیمان خداوند نگاه کردند. و مردم‬                 ‫کردند. سرکردگان فلسطینی ها تا سرحد‬
‫بخاطری که خداوند آن هفتاد نفر را‬                           ‫بیت شمش بدنبال آن ها رفتند.‬
‫هال ک کرد، ماتم گرفتند 02 و گفتند:‬              ‫31 در این وقت مردم بیت شمش مشغول‬
‫«کیست که بتواند بحضور خدای مقدس،‬                ‫درو کردن گندم بودند. وقتیکه چشم‬
‫خداوند متعال بایستد و این صندوق را‬              ‫شان بر صندوق افتاد از دیدن آن بسیار‬
‫از اینجا بکجا بفرستیم؟» 12 بنابران،‬                               ‫ ‬
                                                ‫خوشحال شدند. 41 کراچی در مزرعۀ‬
‫آن ها قاصدانی را با این پیغام پیش مردم‬          ‫شخصی بنام یوشع که از باشندگان‬
‫قر یت یعاریم فرستادند: «فلسطینی ها‬        ‫ِ َ‬   ‫بیت شمش بود، داخل شد و در آنجا در‬
‫صندوق پیمان خداوند را واپس روان‬                 ‫کنار یک سنگ بزرگ توقف کرد. مردم‬
    ‫کردند. بیائید آنرا پیش خود ببرید.»‬          ‫چوب کراچی را شکستاندند و با آن آتش‬
                    ‫ِ َ‬
‫چند نفر از قر یت یعاریم آمدند و‬
‫صندوق پیمان خداوند را گرفته‬            ‫7‬        ‫روشن کردند و گاوها را به عنوان قربانی‬
                                                ‫سوختنی کشتند. 51 چند نفر از قبیلۀ الوی‬
‫بخانۀ ا ِبیناداب که بر تپه ای بنا یافته بود،‬
                                     ‫َ‬          ‫آمدند و صندوق پیمان خداوند و صندوق‬
                          ‫َِ‬
‫بردند. پسرش العازار را به نگهبانی آن‬            ‫حاوی مجسمه های طالئی د مل و‬
                                                      ‫ُ َ‬
‫گماشتند. 2 صندوق مذکور مدت بیست‬                 ‫موشها را گرفته بر آن سنگ بزرگ قرار‬
‫سال در آنجا باقی ماند. در خالل آن‬               ‫دادند. مردم بیت شمش در همان روز‬
‫مدت، تمام مردم اسرائیل غمگین بودند،‬             ‫قربانی های سوختنی و قربانی های دیگر‬
  ‫زیرا خداوند آن ها را فراموش کرده بود.‬         ‫هم بحضور خداوند تقدیم کردند. 61 پس‬
                                                ‫از آنکه پنج حا کم فلسطینی ها آن مراسم‬
            ‫دعوت برای توبه‬                        ‫را دیدند، همان روز به عقرون برگشتند.‬
                                                                ‫َ ُ‬
‫3 آنگاه سموئیل به قوم اسرائیل گفت:‬              ‫71  آن پنج مجسمۀ طالئی د مل که‬
                                                       ‫ُ َ‬
‫«ا گر واقعا می خواهید از صمیم دل‬
                         ‫ً‬                      ‫فلسطینی ها بعنوان صدقۀ گناه به پیشگاه‬
‫بسوی خداوند برگردید، پس خدایان‬                  ‫خداوند فرستادند، از طرف پنج حا کم‬
‫بیگانه و بت عشتاروت را ترک کنید.‬
                     ‫َ‬                          ‫شهرهای مهم اشدود، غزه، اشقَ لُون، جت‬
                                                   ‫َ‬          ‫َ‬         ‫َ ُ‬
‫تصمیم بگیرید که تنها از خداوند‬                  ‫ مجسمه های طالئی‬     ‫و عقر ون بودند. 81‬
                                                                                  ‫َ ُ‬
‫پیروی نمائید و فقط بندۀ او باشید.‬               ‫موش از پنج شهر مستحکم و دهاتی‬
‫آنوقت او شما را از دست فلسطینی ها‬               ‫که به وسیلۀ پنج حا کم فلسطینی ها‬
‫نجات می دهد.» 4 قوم اسرائیل قبول‬                ‫اداره می شدند، نمایندگی می کردند.‬
‫کرد و بتهای بعلیم و عشتاروت را از‬
              ‫َ‬        ‫َ‬                        ‫سنگ بزرگی که باالی آن صندوق پیمان‬
‫بین بردند و تنها به پرستش خداوند‬                ‫خداوند را قرار دادند، تا به امروز در‬
                           ‫پرداختند.‬                              ‫مزرعۀ یوشع باقی است.‬
‫اول سموئیل  7 ،​8‬
                                     ‫​‬                                        ‫083‬

‫21 بعد سموئیل سنگی را برداشته بین‬
                                                   ‫ِ‬               ‫ِ‬
                                                ‫شکست فلسطینی ها در مصفه‬
                               ‫ِ‬
‫مصفه و سن قرار داد و آن را ابن عزر ـ‬
   ‫ََ َ َ‬                              ‫ِ‬
‫یعنی سنگ کمک ـ نامید، زیرا او گفت:‬           ‫5 بعد سموئیل گفت: «همۀ قوم اسرائیل‬
‫«تا بحال خداوند به ما کمک کرده‬               ‫را در مصفه جمع کنید و من بحضور‬‫ِ‬
‫است!» 31 به این ترتیب، فلسطینی ها‬            ‫ پس‬  ‫خداوند برای شما دعا می کنم.» 6‬

‫شکست خورده دیگر هرگز پای خود را‬                                    ‫ِ‬
                                             ‫آن ها همگی در مصفه جمع شدند. از‬
‫در سرزمین اسرائیل ننهادند، زیرا دست‬          ‫چاه آب کشیدند و بحضور خداوند‬
‫انتقام خداوند تا که سموئیل زنده بود،‬         ‫ریختند. همچنان در آن روز همه روزه‬
‫برعلیه آن ها در کار بود. 41 و شهرهای‬         ‫گرفتند و گفتند: «ما پیش خداوند گناهکار‬
‫اسرائیلی، از عقرون تا جت که به تصرف‬
                  ‫َ‬       ‫َ ُ‬                                    ‫ِ‬
                                             ‫هستیم.» و در شهر مصفه بود که سموئیل‬
‫فلسطینی ها درآمده بودند، دو باره‬                             ‫بعنوان داور انتخاب شد.‬
‫به دست اسرائیل افتادند. ضمنا بین‬
      ‫ً‬                                      ‫7 وقتی فلسطینی ها شنیدند که قوم‬
        ‫اسرائیل و اموریان صلح برقرار شد.‬                                 ‫ِ‬
                                             ‫اسرائیل در مصفه جمع شده اند، سپاه خود‬
‫51 سموئیل تا آخر عمر بحیث داور‬               ‫را برای حمله علیه اسرائیل فرستادند.‬
‫بر مردم اسرائیل اجرای وظیفه نمود‬             ‫چون قوم اسرائیل خبر شدند که‬
           ‫ِ‬
‫61  و هر سال به بیت ئیل، جلجال و‬             ‫فلسطینی ها آمادۀ حمله هستند، سخت‬
‫مصفه می رفت و به کارهای مردم‬             ‫ِ‬   ‫به وحشت افتادند. 8 لهذا، از سموئیل‬
‫ بعد به خانۀ خود‬     ‫رسیدگی می کرد. 71‬       ‫خواهش کرده گفتند: «بحضور خداوند،‬
‫در رامه بر می گشت و به امور قضائی‬            ‫خدای ما زاری کن که ما را از دست‬
‫می پرداخت و در همانجا قربانگاهی‬              ‫فلسطینی ها نجات بدهد.» 9 آنوقت‬
                    ‫برای خداوند ساخت.‬        ‫سموئیل یک برۀ شیرخوار را گرفته بعنوان‬
                                             ‫قربانی سوختنی و کامل بحضور خداوند‬
   ‫مردم اسرائیل پادشاه می خواهند‬             ‫تقدیم کرد. بعد از طرف مردم اسرائیل‬
‫وقتی سموئیل به سن پیری رسید،‬
‫پسران خود را بعنوان داور بر مردم‬     ‫8‬       ‫بدرگاه خداوند دعا کرد و خداوند‬
                                             ‫دعای او را قبول فرمود. 01 در موقعی که‬
‫اسرائیل مقرر کرد. 2 نام پسر اول او یوئیل‬     ‫سموئیل مصروف اجرای مراسم قربانی‬
   ‫ِ‬
‫و از دومی ابیاه بود که در محکمۀ بئرشبع‬
                            ‫َ ّ‬              ‫سوختنی بود، فلسطینی ها برای حمله به‬
‫داور بودند. 3 مگر پسرانش براه او نرفتند.‬     ‫اسرائیل نزدیکتر می شدند، اما خداوند‬
‫آن ها برای منفعت شخصی خود کار‬                ‫با آواز مهیب رعد از آسمان آن ها را‬
‫کرده رشوت می گرفتند و عدالت را‬               ‫سراسیمه و دستپاچه ساخت و در نتیجه،‬
                       ‫پایمال می نمودند.‬     ‫قوم اسرائیل آن ها را شکست داد.‬
‫4 پس همه ریش سفیدان قوم یکجا‬                         ‫ِ‬
                                             ‫11 عسا کر اسرائیل آن ها را از مصفه تا‬
‫شده پیش سموئیل به رامه رفتند 5 و به او‬          ‫بیت کار تعقیب کرده کشته می رفتند.‬
‫183‬                             ‫اول سموئیل  8 ،​9‬
                                    ‫​‬

‫زراعتی، باغهای انگور و زیتون شما را‬         ‫گفتند: «خودت پیر و سالخورده شده ای‬
‫گرفته به خدمتگاران خود می بخشد. 51 ده‬       ‫و پسرانت هم براه تو نمی روند، بنابران،‬
‫فیصد غله و انگور تان را به مأمورین و‬        ‫ما می خواهیم که ما هم مثل اقوام‬
‫مالزمین خود می دهد. 61 غالمان، کنیزان،‬      ‫دیگر پادشاهی داشته باشیم تا بر ما‬
‫بهترین حیوانات گله و خرهای شما را‬           ‫حکومت کند.» 6 سموئیل از این حرف‬
‫بغرض کارهای شخصی خود می گیرد.‬               ‫آن ها که گفتند: «ما پادشاه می خواهیم»،‬
‫71 ده فیصد رمۀ شما را هم گرفته خود تان را‬   ‫بسیار متأثر شد، بنابران، بحضور خداوند‬
‫غالم خود می سازد. 81 در آن روز از دست‬       ‫دعا کرده از او مشورت خواست.‬
‫پادشاهی که برای خود انتخاب کرده اید،‬        ‫7 خداوند به سموئیل فرمود: «برو، هرچه‬
‫فریاد و فغان خواهید کرد، اما خداوند به‬      ‫می گویند قبول کن. آن ها می خواهند مرا‬
                 ‫داد تان نخواهد رسید.»‬      ‫ترک کنند نه ترا و میل ندارند که از این‬
‫91  با همۀ این دالیل باز هم مردم‬            ‫ببعد پادشاه آن ها باشم. 8 از همان روزی‬
‫اصرار کردند و گفتند: «ما یک پادشاه‬          ‫که آن ها را از کشور مصر خارج کردم،‬
‫می خواهیم، 02 چون آرزو داریم که مثل‬         ‫همیشه سرکشی کرده اند و پیرو خدایان‬
‫اقوام دیگر باشیم. او بر ما سلطنت کند‬        ‫دیگر بوده اند. حاال با تو هم همان معامله‬
‫و رهبر ما در جنگ باشد.» 12 وقتی‬             ‫را می کنند. 9 پس برو و خواهش آن ها‬
‫سموئیل سخنان آن ها را شنید همه را‬           ‫را بجا آور، اما به آن ها اخطار کن و از‬
‫بحضور خداوند عرض کرد. 22 خداوند به‬          ‫رفتار و شخصیت پادشاهی که بر آن ها‬
‫سموئیل فرمود: «هرچه مردم می خواهند‬              ‫حکومت بکند، آن ها را با خبر ساز.»‬
‫بکن. برو برای شان پادشاهی انتخاب‬            ‫01 سموئیل آنچه را که خداوند فرموده‬
‫نما.» سموئیل به مردم گفت که فعالً به‬        ‫بود به کسانی که از او پادشاه می خواستند‬
                 ‫خانه های خود برگردند.‬      ‫گفت. 11 «طرز حکومت پادشاه به این‬
                                            ‫ترتیب می باشد: او پسران شما را بوظیفۀ‬
‫شائول بحیث پادشاه انتخاب می شود‬             ‫شاطری و بحیث سوارکار می گمارد تا‬
‫مرد مقتدر و ثروتمندی در قبیلۀ‬
‫بنیامین زندگی می کرد. نام او قَیس،‬  ‫9‬       ‫پیشاپیش عرادۀ او بروند. 21  صاحب‬
                                            ‫منصبان نظامی را به رتبه های مختلف‬
‫نام پدرش ابیئیل، نام پدر کالنش صرور،‬
                             ‫َ‬              ‫مقرر می کند تا سپاه او را در جنگ‬
‫نام نیکه اش بکُور ت و نام نیکه کالن‬
                      ‫َ َ‬                   ‫رهبری نمایند. بعضی را مأمور می سازد‬
‫او افیح بود. 2 قَیس پسر جوان و خوش‬          ‫که زمین های او را قلبه و محصوالت‬
‫چهره ای بنام شائول داشت که در بین‬           ‫او را درو کنند و تجهیزات نظامی و‬
‫تمام اسرائیل مثل او جوان خوش اندامی‬         ‫پرزه جات عراده های او را بسازند.‬
‫پیدا نمی شد و در بلندی قد نظیر او‬           ‫31 دختران تان را برای عطرسازی، آشپزی‬
                               ‫کسی نبود.‬    ‫و نان پزی می برد. 41 بهترین زمین های‬
‫اول سموئیل  9‬                               ‫283‬

                         ‫ِ‬
‫11 آن دو در راه تپه ای که به طرف شهر‬      ‫3 روزی خرهای قَیس، پدر شائول گم‬
‫می رفت با چند دختر جوان برخوردند که‬       ‫شدند. قَیس به پسر خود، شائول گفت:‬
‫برای کشیدن آب می رفتند. از آن دخترها‬      ‫«برخیز و یکی از خادمان را با خود‬
‫پرسیدند: «آیا در این شهر نبی خداوند‬       ‫گرفته برای یافتن خرها برو.» 4 آن ها از‬
‫است؟» 21 دخترها جواب دادند: «بلی،‬         ‫کوهستانهای افرایم گذشته تا سرزمین‬
‫از همین راه مستقیم بروید، چون او‬          ‫شلیشه رفتند، اما خرها را نیافتند. از‬   ‫َ‬
‫همین حاال به شهر رسید، زیرا مردم در‬       ‫آنجا به شعلیم سفر کردند، ولی اثری از‬
                                                                         ‫َ‬
‫باالی تپه مصروف اجرای مراسم قربانی‬        ‫خرها نبود. بعد سراسر سرزمین بنیامین را‬
‫هستند. 31 پس عجله کنید، چون ممکن‬           ‫جستجو نمودند، باز هم خرها را نیافتند.‬
‫است وقتی شما به شهر داخل شوید او‬          ‫5 وقتی به سرزمین صوف رسیدند،‬
‫برای صرف غذا بسر تپه برود. و تا او به‬     ‫شائول به خادم همراه خود گفت: «بیا که‬
‫آنجا نرسد، مردم به غذا دست نمی زنند،‬      ‫برگردیم. ممکن است حاال پدرم خرها را‬
‫زیرا او اول دعای قربانی را می خواند و‬     ‫فراموش کرده و بخاطر ما پریشان باشد.»‬
‫بعد از آن مهمانها غذا می خورند. حاال‬      ‫6 اما خادمش در جواب او گفت: «یک‬
‫بروید، بزودی او را می بینید.» 41 پس‬       ‫چیزی بیادم آمد. در این شهر یک مرد‬
‫آن ها به شهر رفتند و دیدند که سموئیل در‬   ‫خدا زندگی می کند و همه مردم به او‬
 ‫راه خود بسوی تپه، بطرف آن ها می آید.‬     ‫احترام دارند. او هر چیزی که بگوید،‬
‫51 یک روز پیش از آمدن شائول،‬              ‫حقیقت پیدا می کند. بیا که پیش او‬
‫خداوند به سموئیل فرمود: 61 «فردا در‬       ‫برویم، شاید بتواند ما را در سفر راهنمائی‬
‫همین ساعت مردی را از سرزمین بنیامین‬       ‫کند.» 7 شائول جواب داد: «ولی ما چیزی‬
‫پیش تو می فرستم و تو او را مسح کرده‬       ‫نداریم که برایش ببریم. نانی که در توبره‬
‫بعنوان فرمانروای قوم برگزیدۀ من،‬          ‫داشتیم تمام شده است و تحفۀ دیگری هم‬
‫اسرائیل انتخاب می کنی تا قوم برگزیدۀ‬      ‫موجود نیست که برای آن مرد خدا بدهیم.‬
‫مرا از دست فلسطینی ها نجات بدهد.‬          ‫پس چه ببریم؟» 8 خادم گفت: «من‬
‫من بر آن ها رحم کرده ام، زیرا زاری و‬      ‫شش نخود نقره دارم و آن را به مرد خدا‬
        ‫نالۀ شان بگوش من رسیده است.»‬      ‫می دهیم تا راه را برای ما نشان بدهد.»‬
‫71 وقتی سموئیل شائول را دید، خداوند‬       ‫9 (در آن زمان وقتی کسی حاجتی از خدا‬
‫به سموئیل فرمود: «این شخص همان‬            ‫می داشت، می گفت: «بیا که پیش یک‬
‫کسی است که من در باره اش بتو گفتم!‬        ‫رایی برویم.» چون به کسانی که امروز‬
‫او کسی است که باید بر قوم برگزیدۀ من‬      ‫نبی می گویند در آن دوران آن ها را رایی‬
‫حکومت کند.» 81 لحظه ای بعد شائول‬          ‫می گفتند.) 01 شائول قبول کرد و گفت:‬
‫در پیش دروازۀ شهر با سموئیل برخورد‬        ‫«بسیار خوب، بیا که برویم.» پس آن ها‬
‫و گفت: «لطفا خانۀ نبی خداوند را به‬
                           ‫ً‬                          ‫به شهر پیش آن مرد خدا رفتند.‬
‫383‬                          ‫اول سموئیل  9 ،​01‬
                                  ‫​‬

‫در پشت بام بود صدا کرد و گفت:‬            ‫ما نشان بده.» 91 سموئیل جواب داد:‬
‫«برخیز، وقت آن است که باید بروی.»‬        ‫«من خودم همان نبی هستم؛ حاال‬
‫پس شائول برخاست با سموئیل‬                ‫پیشتر از من بسر تپه برو، زیرا امروز با‬
‫بیرون رفت. 72 وقتی آن ها به خارج‬         ‫من غذا می خوری. فردا صبح هرچه‬
‫شهر نزدیک شدند، سموئیل به شائول‬          ‫که می خواهی بدانی، برایت می گویم و‬
‫گفت: «به خادمت بگو که پیشتر از ما‬        ‫بعد می توانی به هر جائی می خواهی،‬
‫برود و تو کمی معطل کن، زیرا می خواهم‬     ‫بروی. 02 اما در بارۀ خرها که سه روز‬
‫پیغامی را که از جانب خداوند دارم برایت‬   ‫پیش گم شده بودند، غم نخور، چرا که‬
                              ‫برسانم.»‬   ‫آن ها یافت شده اند، ولی چیزی که مردم‬
                                         ‫اسرائیل بیشتر می خواهند تو و خانوادۀ‬
      ‫سموئیل شائول را بعنوان‬             ‫پدرت می باشید.» 12 شائول جواب داد:‬
        ‫پادشاه مسح می کند‬                ‫«من از قبیلۀ بنیامین هستم که کوچکترین‬
‫آنگاه سموئیل یک بوتل‬
‫روغن را گرفته بر سر شائول‬    ‫01‬          ‫قبیله ها است و خانوادۀ من هم از نگاه‬
                                         ‫اهمیت و شهرت کمترین خانواده های‬
‫ر یخت. بعد او را بوسید و گفت:‬            ‫قبیلۀ بنیامین می باشد. چرا این سخنان را‬
‫«چون خداوند ترا انتخاب فرموده‬                                   ‫با من می زنی؟»‬
‫است که پادشاه اسرائیل باشی، این کار‬      ‫22 آنگاه سموئیل شائول و خادمش‬
‫را می کنم. تو فرمانروا و رهائی بخش‬       ‫را در سالون بزرگی که در آن در حدود‬
‫آن ها از دست دشمنانی که در اطراف‬         ‫سی نفر مهمان حضور داشتند، برده در‬
‫آن ها هستند، می شوی. برای ثبوت‬           ‫صدر مجلس جا داد. 32 بعد سموئیل به‬
‫اینکه خداوند ترا بحیث پادشاه اسرائیل‬     ‫آشپز گفت: «آن تکۀ گوشت را که به تو‬
       ‫ ‬
‫انتخاب کرده است، می گویم 2 که وقتی‬       ‫دادم و گفتم که آنرا پیش خود نگهدار،‬
‫از پیش من جدا می شوی، دو نفر را در‬       ‫بیاور.» 42 آشپز گوشت را آورد و پیش‬
‫کنار قبر راحیل در شهر صلصح که در‬
          ‫َ َ‬                            ‫شائول گذاشت. سموئیل گفت: «این را‬
‫سرزمین بنیامین واقع است، می بینی و‬       ‫مخصوصا برای تو نگهداشته بودم تا در‬
                                                                      ‫ً‬
‫به تو می گویند: «خرهائی را که جستجو‬      ‫وقت معینش آن را بخوری. حاال بفرما،‬
‫می کردی، یافت شده اند. حاال پدرت‬                                 ‫نوش جان کن!»‬
‫در فکر خرها نیست، بلکه بخاطر تو‬          ‫به این ترتیب، شائول در آن روز با‬
‫پریشان است و می گوید: پسرم را چطور‬       ‫سموئیل غذا خورد. 52  وقتی آن ها‬
‫پیدا کنم.» 3 وقتی پیشتر بروی به درخت‬     ‫از تپه پائین آمدند و به شهر رفتند،‬
‫بلوط تابور می رسی. در آنجا سه مرد‬        ‫سموئیل شائول را بر بام خانۀ خود‬
‫را می بینی که روندۀ بیت ئیل به منظور‬     ‫برده و با او به گفتگو پرداخت. 62 صبح‬
‫پرستش خداوند می باشند. یکی از‬            ‫وقت روز دیگر سموئیل شائول را که‬
‫اول سموئیل  01‬                            ‫483‬

‫نبوت می کند، گفتند: «پسر قَیس را چه‬    ‫آن ها سه بزغاله، دیگری سه قرص نان و‬
‫شده است؟ آیا شائول هم از جملۀ انبیاء‬   ‫سومی یک مشک شراب با خود دارد.‬
‫است؟» 21  یکنفر از حاضر ین اضافه‬       ‫4 آن ها با تو احوالپرسی می کنند و به تو‬
‫کرد: «و پدر شان کیست؟» از همان‬         ‫دو قرص نان می دهند که تو باید آن را‬
‫زمان این مثل ورد ز بان مردم شد که‬
                           ‫ََ‬          ‫بپذیری. 5 بعد به تپۀ خدا می رسی که در‬
‫می گویند: «شائول هم از جملۀ انبیاء‬     ‫آنجا عسا کر فلسطینی ها پهره می دهند.‬
‫است.» 31 وقتی شائول نبوت را تمام‬       ‫و همینکه به شهر وارد می شوی با چند‬
                ‫کرد، به باالی تپه رفت.‬ ‫نفر از انبیاء بر می خوری که از تپه‬
                                  ‫ ‬
‫41 کا کای شائول از آن ها پرسید: «کجا‬   ‫پائین می آیند و در حال نواختن چنگ‬
‫رفته بودید؟» شائول جواب داد: «برای‬     ‫و دایره و نی و تنبور می باشند و نبوت‬
                                                                   ‫َ‬
‫یافتن خرها رفته بودیم. چون آن ها را‬    ‫می کنند. 6 بعد روح خداوند بر تو قرار‬
       ‫ ‬
‫نیافتیم پیش سموئیل رفتیم.» 51 کا کایش‬  ‫می گیرد و تو هم با آن ها نبوت می کنی‬
‫گفت: «به من بگو که او چه گفت.»‬         ‫و به شخص دیگری تبدیل می شوی. 7 از‬
‫61 شائول جواب داد: «او به ما گفت که‬    ‫آن ببعد، هر تصمیمی که بگیری، انجام‬
‫خرها یافت شده اند.» اما در بارۀ اینکه‬  ‫داده می توانی، زیرا خداوند هادی و‬
‫او بعنوان پادشاه انتخاب شده است، به‬    ‫راهنمایت می باشد. 8 حاال پیشتر از من‬
               ‫کا کای خود چیزی نگفت.‬                                       ‫ِ‬
                                       ‫به جلجال برو و در آنجا منتظر من باش. من‬
                                       ‫بعد از یک هفته پیشت می آیم، چون من‬
       ‫شائول بحیث پادشاه اسرائیل‬       ‫باید در وقت ادای مراسم قربانی سوختنی‬
             ‫انتخاب می شود‬             ‫و ذبح کردن قربانی های سالمتی با تو‬
‫ سموئیل قوم اسرائیل را برای یک‬     ‫71‬  ‫باشم. من همچنین گفتنی های دیگری‬
‫ و این‬                     ‫ِ‬
        ‫اجتماع در مصفه دعوت کرد 81‬                  ‫دارم که باید برایت بگویم.»‬
‫پیام خداوند را به آن ها داد: «خداوند،‬
‫خدای اسرائیل چنین می فرماید: «من‬                 ‫شائول نبوت می کند‬
‫9 وقتی شائول با سموئیل وداع کرد و قوم اسرائیل را از مصر بیرون آوردم و‬
‫می خواست برود خدا وضع و شخصیت شما را از دست مردم مصر و ممالکی که‬
‫او را تغییر داد و همه پیشگوئی های بر شما ظلم می کردند، نجات دادم. 91 اما‬
‫سموئیل به حقیقت رسیدند. 01 چون به امروز شما خدای تان را که شما را از‬
‫تپۀ خدا آمدند گروهی از انبیاء را دیدند که آن همه بالها و مصائب رهائی بخشید،‬
‫بطرف شان می آیند. آنگاه روح خدا بر فراموش کردید. حاال از من می خواهید‬
‫شائول قرار گرفت و با آن ها به نبوت که پادشاهی برای تان انتخاب کنم.»‬
                                               ‫ً‬              ‫ ‬
‫شروع کرد. 11 کسانی که قبال او را بسیار خوب، ا کنون به ترتیب قوم و قبیلۀ‬
      ‫می شناختند وقتی دیدند که با انبیاء تان بحضور خداوند حاضر شوید.»‬
‫583‬                          ‫اول سموئیل  01 ،​11‬
                                  ‫​‬

                                          ‫02 پس سموئیل همۀ قبایل اسرائیل را‬
 ‫شائول عمونیان را شکست می دهد‬             ‫بحضور خداوند جمع کرد و از بین آن ها‬
‫در این وقت ناحاش عمونی‬
      ‫َ‬
‫با سپاه خود بقصد حمله علیه‬
                ‫ِ‬
                              ‫11‬          ‫قبیلۀ بنیامین بحکم قرعه انتخاب شد.‬
                                          ‫12 سپس همه خانواده های قبیلۀ بنیامین‬
‫اسرائیل در مقابل یابیش جلعاد اردو زدند.‬   ‫را بحضور خداوند آورد و قرعه بنام‬
‫مردم آنجا به ناحاش پیشنهاد صلح کرده‬       ‫خانوادۀ مطری برآمد. باالخره هر فرد‬
                                                                        ‫َ‬
‫گفتند: «با ما پیمان ببند و ما خدمت ترا‬    ‫خانوادۀ مطری حاضر شد و از آن جمله‬
                                                                          ‫َ‬
‫می کنیم.» 2 ناحاش گفت: «بسیار خوب،‬        ‫شائول، پسر قَیس انتخاب گردید، اما‬
‫به یک شرط با شما پیمان می بندم که‬         ‫وقتی رفتند که او را بیاورند، او را‬
‫من باید چشم راست هر کدام تان را از‬        ‫نیافتند. 22 پس از خداوند پرسیدند:‬
‫کاسه بیرون کنم تا همۀ مردم اسرائیل‬        ‫«او کجا است؟ آیا او اینجا در بین ما‬
‫سرافگنده شوند!» 3 ریش سفیدان یابیش‬        ‫است؟» خداوند جواب داد: «بلی، او در‬
‫به او گفتند: «برای ما یک هفته مهلت‬        ‫بین کاال و لوازمی که آورده اند، خود را‬
‫بده تا قاصدانی را برای کمک به سراسر‬       ‫پنهان کرده است.» 32 آنگاه رفتند و او را‬
‫کشور اسرائیل بفرستیم. ا گر کسی برای‬       ‫آوردند. وقتی در بین مردم ایستاد، قدش‬
‫نجات ما نیامد، آنگاه ما به تو تسلیم‬       ‫از همه بلندتر بود. 42 سموئیل به مردم‬
                            ‫می شویم.»‬     ‫گفت: «این شخص همان کسی است که‬
                  ‫ِ َ‬
‫4 وقتی قاصدان به جبعه که مسکن شائول‬       ‫خداوند او را بعنوان پادشاه شما انتخاب‬
‫بود، آمدند و به مردم از وضع بد خود خبر‬    ‫فرموده است. در تمام قوم اسرائیل نظیر‬
‫دادند، همگی با آواز بلند گریه کردند.‬      ‫او پیدا نمی شود.» آنگاه همگی با یک‬
‫5 در این وقت شائول مصروف قلبه‬                      ‫صدا گفتند: «زنده باد پادشاه!»‬
‫کردن زمین بود و چون به شهر برگشت‬          ‫52 بعد سموئیل حقوق و وظایف پادشاه‬
‫از مردم پرسید: «چه واقعه شده است؟‬         ‫را برای مردم شرح داد و همه را در کتاب‬
‫چرا همگی گریه می کنند؟» آن ها او را‬       ‫مخصوص نوشت و بحضور خداوند‬
‫از خبری که قاصدان یابیش آورده بودند،‬      ‫تقدیم کرد. سپس مردم را به خانه های‬
‫آ گاه ساختند. 6 وقتی شائول آن سخنان‬       ‫شان فرستاد. 62 شائول هم به خانۀ خود‬
‫را شنید، روح خداوند بر او قرار گرفت‬       ‫در جبعه برگشت و ندیمانی هم که خدا‬ ‫ِ َ‬
‫و بشدت خشمگین شد. 7 آنگاه یک‬              ‫دل آن_ها را بر انگيخته بود، شائول را‬
‫جوره گاو را گرفته آن ها را تکه تکه‬        ‫همراهی کردند. 72 اما بعضی از اشخاص‬
‫کرد و به قاصدان داد تا به سراسر کشور‬      ‫پستی که در آنجا حاضر بودند، گفتند:‬
‫اسرائیل تقسیم کنند و به مردم بگویند:‬      ‫«این شخص چطور می تواند ما را نجات‬
‫«هر کسی که نیاید و بدنبال شائول‬           ‫بدهد؟» او را مسخره کردند و تحفه ای‬
‫و سموئیل نرود، گاوهایش با چنین‬                  ‫برایش نیاوردند، ولی او حرفی نزد.‬
‫اول سموئیل  11 ،​21‬
                                 ‫​‬                                          ‫683‬

                                         ‫سرنوشتی دچار می شوند.» بنابراین،‬
        ‫نطق وداعیۀ سموئیل‬                ‫ترس خدا بنی اسرائیل را فرا گرفته،‬
‫سموئیل به قوم اسرائیل گفت:‬
‫«خواهشی که از من کرده‬        ‫21‬          ‫همگی با یکدل برای جنگ آماده شدند.‬
                                                           ‫ِ‬
                                         ‫8 وقتی آن ها را در بازق شمار کردند،‬
‫بودید، بجا آوردم و پادشاهی برای تان‬      ‫تعداد شان سه صد هزار به اضافۀ سی‬
‫انتخاب کردم. 2 حاال پادشاه رهبر شما‬      ‫هزار نفر از یهودا بود. 9 بعد قاصدان را‬
‫است. چون من پیر و مو سفید شده ام،‬        ‫دوباره با این پیغام فرستاد: «فردا پیش‬
‫پسران خود را در خدمت شما می گمارم.‬       ‫از ظهر نجات می یابید.» چون قاصدان‬
‫من از دوران جوانی خدمت شما را‬            ‫به یابیش آمدند و پیغام شائول را به مردم‬
‫کرده ام 3 و ا کنون از شما می خواهم که‬    ‫رساندند، همگی خوشحال شدند. 01 پس‬
‫در حضور خداوند و پادشاه برگزیدۀ او‬       ‫مردم یابیش به دشمنان گفتند: «ما فردا‬
‫حقیقت را بگوئید که آیا من گاو یا خر‬      ‫خود را تسلیم می کنیم و آنوقت هرچه دل‬
‫کسی را بزور گرفته ام؟ آیا بر کسی ظلم‬                    ‫تان بخواهد، با ما بکنید.»‬
‫کرده ام یا به کدام کسی آزار رسانده ام؟‬   ‫11 روز دیگر شائول آمد و مردم را به سه‬
‫ا گر از کسی رشوت گرفته ام بگوئید تا‬      ‫دسته تقسیم کرد و هنگام صبح یک حملۀ‬
‫برای تالفی آن چشمانم را کور کنم.»‬        ‫نا گهانی را بر عمونیان شروع نموده تا ظهر‬
‫4 آن ها گفتند: «نه تو به کسی ظلم‬         ‫به کشتار آن ها پرداخت. کسانی که باقی‬
‫کرده ای، نه آزار رسانده ای و نه از کسی‬   ‫ماندند، طوری پرا گنده شدند که حتی دو‬
‫رشوت گرفته ای.» 5 سموئیل گفت: «پس‬          ‫نفر شان هم یکجا با هم دیده نمی شدند.‬
‫خدا و پادشاه برگزیدۀ او شاهد من هستند‬    ‫21 بعد مردم به سموئیل گفتند: «کجا‬
‫که من در پیش شما گناهی ندارم.» آن ها‬     ‫هستند آن کسانی که می گفتند شائول‬
     ‫جواب دادند: «بلی، درست است.»‬        ‫نباید پادشاه ما باشد؟ آن ها را بیاورید تا‬
‫6 سموئیل اضافه کرد: «خداوند موسی‬         ‫سرهای شان را از تن جدا کنیم.» 31 اما‬
‫و هارون را مأمور ساخت و اجداد شما‬        ‫شائول گفت: «حتی یک نفر هم نباید در‬
‫را از کشور مصر بيرون آورد. 7 حاال در‬     ‫این روز کشته شود، زیرا خداوند امروز‬
‫جائیکه هستید قرار گیرید تا شما را در‬     ‫اسرائیل را نجات داد.» 41 بعد سموئیل‬
‫حضور خداوند محکوم سازم و به شما‬                         ‫ِ‬
                                         ‫به مردم گفت: «بیائید به جلجال برویم و‬
‫یاد آور شوم که خداوند چه خوبی هائی‬       ‫ پس‬  ‫سلطنت را سر از نو برقرار کنیم.» 51‬

‫در حق شما و پدران تان کرده است.‬                                       ‫ِ‬
                                         ‫همۀ مردم به جلجال رفتند. در آنجا شائول‬
‫8 وقتی بنی اسرائیل در مصر بودند و مردم‬   ‫را در حضور خداوند پادشاه خود ساختند‬
‫آنجا شروع به آزار آن ها کردند، آن ها‬     ‫و برای خداوند قربانی سالمتی تقدیم‬
‫بحضور خداوند گریه و زاری نمودند.‬         ‫نمودند و شائول و همۀ قوم اسرائیل‬
‫خداوند موسی و هارون را فرستاد و آن ها‬                 ‫خوشی کردند و جشن گرفتند.‬
‫783‬                             ‫اول سموئیل  21‬

‫پادشاه تان بلند می شود. 61 حاال توجه‬       ‫پدران شما را از مصر بیرون آورد و در‬
‫نمائید و معجزات عظیم خداوند را‬             ‫این سرزمین جا داد. 9 ولی آن ها بزودی‬
‫تماشا کنید. 71 شما می دانید که در این‬      ‫خداوند، خدای خود را فراموش کردند.‬
‫موسم سال که وقت درو گندم است، باران‬        ‫پس خداوند آن ها را به دست دشمنان‬
‫نمی بارد. مگر من بدرگاه خداوند دعا‬         ‫شان، یعنی سیسرا، قوماندان سپاه یابین‬
                                                                     ‫َ‬
‫می کنم تا رعد و باران را از آسمان بفرستد‬   ‫پادشاه کشور حاصور، فلسطینی ها و‬
‫تا بدانید که وقتی خواستید پادشاهی برای‬     ‫پادشاه موآب مغلوب ساخت. 01 آن ها‬
‫تان تعیین شود، چه گناه بزرگی را در برابر‬   ‫باز پیش خداوند فریاد و زاری کردند و‬
                 ‫خداوند مرتکب شدید.»‬       ‫گفتند: «ما گناهکار هستیم، زیرا خداوند‬
‫81  آنگاه سموئیل بحضور خداوند‬              ‫را فراموش کردیم و در عوض بتهای‬
‫دعا کرد و خداوند در همان روز رعد‬           ‫بعلیم و عشتاروت را پرستیدیم. حاال ما‬
                                                                            ‫َ‬       ‫َ‬
‫و باران را فرستاد و ترس خداوند و‬           ‫را ببخش و از دست دشمنان نجات بده‬
‫سموئیل همگی را فراگرفت. 91  قوم‬            ‫و ما تنها ترا پرستش می کنیم.» 11 پس‬
‫اسرائیل به سموئیل گفتند: «از حضور‬          ‫خداوند یر بعل، ِبدان، ِیفتاح و مرا فرستاد‬
                                                                         ‫َُ َ‬
‫خداوند، خدای خود تمنا کن که ما را‬          ‫و شما را از دست دشمنانی که در اطراف‬
‫هال ک نسازد، زیرا بخاطر اینکه برای‬         ‫تان بودند، رهائی بخشید و باز به شما‬
‫خود پادشاه خواستیم به گناهان خود‬           ‫موقع داد تا زندگی آسوده ای را شروع‬
‫افزودیم.» 02 سموئیل به آن ها گفت:‬          ‫کنید. 21 اما وقتی دیدید که ناحاش، پادشاه‬
‫«نترسید، می دانم که شما گناهکار‬            ‫عمونیان به شما حمله می کند، به من‬
‫هستید، اما از احکام خداوند پیروی‬           ‫گفتید: «ما یک پادشاه می خواهیم که بر‬
‫کنید و از دل و جان بنده و فرمانبردار او‬    ‫ما حکومت کند.» در حالیکه خداوند،‬
‫باشید. 12 بدنبال چیزهای باطل نروید که نه‬   ‫خدای تان همیشه پادشاه شما بوده است.‬
‫فایده ای برای تان دارند و نه می توانند‬     ‫31 اینک این شما و این پادشاهی که‬
‫شما را نجات بدهند. 22 خداوند بخاطر‬         ‫انتخاب کرده اید. از خداوند خواستید و‬
‫نام بزرگ خود قوم برگزیدۀ خود را ترک‬        ‫او یک پادشاه را انتخاب نمود که بر شما‬
‫نمی کند. او به خوشی خود شما را قوم‬         ‫حکومت کند. 41 حاال ا گر از خدا بترسید،‬
‫خاص خود ساخت 32 و من هم خدا نکند‬           ‫بندگی او را بکنید، از او اطاعت نمائید‬
‫که در مقابل خداوند مرتکب گناهی بشوم‬        ‫و اوامر او را بجا آورید، و ا گر شما و‬
‫و دست از دعا بخاطر شما بکشم، بلکه‬          ‫پادشاهی که بر شما حکومت می کند از‬
‫من به شما راه نیک و راستی را نشان‬          ‫فرمان خداوند، خدای تان پیروی کنید،‬
‫می دهم. 42 تنها از خداوند بترسید و با‬      ‫خوب، 51 اما ا گر به حرف خداوند گوش‬
‫وفاداری و از صمیم قلب بندگی او را‬          ‫ندهید و از اوامر او سرپیچی کنید،‬
‫بکنید و کارهای عظیمی را که برای شما‬        ‫آنوقت دست انتقام خداوند علیه شما و‬
‫اول سموئیل  21 ،​31‬
                                  ‫​‬                                                ‫883‬

‫صخره ها، قبرها و کاریزها پنهان شدند.‬       ‫اجراء کرده است، از یاد نبرید. 52 و اما ا گر‬
‫7 بعضی از آن ها از دریای ُاردن گذشته به‬    ‫باز هم از کارهای بد دست نکشید، هم‬
‫سرزمین جاد و جلعاد پناه بردند. در این‬       ‫شما و هم پادشاه تان هال ک می شوید.»‬
‫وقت شائول در جلعاد بود و همراهانش‬
             ‫از عاقبت جنگ می ترسیدند.‬              ‫جنگ علیه فلسطینی ها‬
‫8 سموئیل قبالً به شائول گفته بود که‬
‫برای آمدن او یک هفته انتظار بکشد.‬
                                           ‫شائول سی ساله بود که پادشاه‬
                                           ‫شد و چهل سال بر اسرائیل‬             ‫31‬
‫چون آمدن او طول کشید، مردم کم کم از‬        ‫سلطنت نمود. 2 او سه هزار نفر از مردان‬
‫او پراگنده می شدند. 9 بنابران، شائول‬       ‫اسرائیلی را انتخاب کرد که از آن جمله‬
‫گفت: «قربانی های سوختنی و سالمتی‬                               ‫ِ‬
                                           ‫دو هزار نفر با او در مخماس و کوهستان‬
‫را بحضور من بیاورید.» 01 بعد از آنکه‬       ‫بیت ئیل بودند و یک هزار نفر هم همراه‬
‫مراسم قربانی بجا آورده شد، سموئیل آمد‬      ‫یوناتان به جبعۀ بنیامین رفتند و بقیه را به‬    ‫ُ‬
‫و شائول به استقبال او رفت. 11 سموئیل‬                          ‫خانه های شان فرستاد.‬
‫پرسید: «این چه کاری بود که تو کردی؟»‬       ‫3 یوناتان به پهره داران فلسطینی ها که در‬
                                                                                 ‫ُ‬
‫شائول جواب داد: «چون دیدم که تو در‬         ‫جبعه بودند حمله برده آن ها را شکست‬      ‫ِ َ‬
‫وقت معین نیامدی و مردم هم از اطراف‬         ‫داد. خبر این حمله بزودی در سراسر‬
‫من پراگنده می شدند؛ برعالوه فلسطینی ها‬     ‫سرزمین فلسطینی ها پخش شد و شائول‬
                                 ‫ِ‬
‫هم در مخماس آمادۀ حمله بودند، 21 لهذا،‬     ‫امر کرد که این خبر جنگ را به همه جا با‬
‫با خود گفتم که چون فلسطینی ها به‬           ‫صدای شيپور اعالن کنند تا تمام عبرانیان‬
                              ‫ِ‬
‫زودی در جلجال بر من حمله می آورند‬          ‫بشنوند. 4 چون مردم اسرائیل اطالع یافتند‬
‫و همچنین رضامندی خداوند را هم‬              ‫که شائول پهره داران فلسطینی ها را کشته‬
‫کسب نکرده ام، مجبور شدم که قربانی‬          ‫است و فلسطینی ها نام اسرائیل را بزشتی‬
‫سوختنی خود را تقدیم کنم.» 31 سموئیل‬        ‫و نفرت یاد می کنند، بنابران تمام قوم‬
‫گفت: «تو کار احمقانه ای کردی و امر‬                                     ‫ِ‬
                                           ‫اسرائیل در جلجال بحالت آماده باش‬
‫خداوند، خدایت را بجا نیاوردی. خداوند‬                                     ‫جمع شدند.‬
‫می خواست که سلطنت تو و اوالده ات‬           ‫5 فلسطینی ها سی هزار عرادۀ جنگی،‬
‫برای همیشه برقرار باشد، 41 مگر چون تو‬      ‫شش هزار سوار و یک لشکری که‬
‫از امر او اطاعت نکردی، سلطنت تو زیاد‬       ‫تعداد آن مثل ریگ دریا بیشمار بود،‬
‫دوام نمی کند. خداوند شخص دلخواه‬            ‫برای جنگ با اسرائیل آماده کرده در‬
‫خود را یافته است و او را مأمور کرده است‬    ‫مخماس، در شرق بیت آون، اردو زدند.‬
                                                           ‫َ‬                           ‫ِ‬
‫که بر قوم برگزیدۀ او حکومت کند.» 51 بعد‬    ‫ مردم اسرائیل از دیدن آن سپاه عظیم‬          ‫6‬

                ‫ِ َ‬         ‫ِ‬
‫سموئیل از جلجال به جبعه، در سرزمین‬         ‫خود را بیچاره دیدند و دل و جرأت خود‬
                            ‫بنیامین رفت.‬   ‫را از دست دادند و در مغاره ها، بین‬
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel
Dari bible tawrat old testament 1 samuel

More Related Content

What's hot

Dari bible injil new testament luke
Dari bible injil new testament lukeDari bible injil new testament luke
Dari bible injil new testament lukeAsiaBibles
 
حضرت عايشه صديقه رض
حضرت عايشه صديقه رضحضرت عايشه صديقه رض
حضرت عايشه صديقه رضwealthyman
 
Farsi bible new testament
Farsi bible   new testamentFarsi bible   new testament
Farsi bible new testamentBiblesForYOU
 
Dari bible injil new testament james
Dari bible injil new testament jamesDari bible injil new testament james
Dari bible injil new testament jamesAsiaBibles
 
Dari bible tawrat old testament daniel
Dari bible tawrat old testament danielDari bible tawrat old testament daniel
Dari bible tawrat old testament danielAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament acts of the apostles
Dari bible injil new testament acts of the apostlesDari bible injil new testament acts of the apostles
Dari bible injil new testament acts of the apostlesAsiaBibles
 

What's hot (7)

Meshkat5
Meshkat5Meshkat5
Meshkat5
 
Dari bible injil new testament luke
Dari bible injil new testament lukeDari bible injil new testament luke
Dari bible injil new testament luke
 
حضرت عايشه صديقه رض
حضرت عايشه صديقه رضحضرت عايشه صديقه رض
حضرت عايشه صديقه رض
 
Farsi bible new testament
Farsi bible   new testamentFarsi bible   new testament
Farsi bible new testament
 
Dari bible injil new testament james
Dari bible injil new testament jamesDari bible injil new testament james
Dari bible injil new testament james
 
Dari bible tawrat old testament daniel
Dari bible tawrat old testament danielDari bible tawrat old testament daniel
Dari bible tawrat old testament daniel
 
Dari bible injil new testament acts of the apostles
Dari bible injil new testament acts of the apostlesDari bible injil new testament acts of the apostles
Dari bible injil new testament acts of the apostles
 

Viewers also liked

Urdu help from above
Urdu   help from aboveUrdu   help from above
Urdu help from aboveAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament philippians
Pashto bible injil new testament philippiansPashto bible injil new testament philippians
Pashto bible injil new testament philippiansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament 2 timothy
Dari bible injil new testament 2 timothyDari bible injil new testament 2 timothy
Dari bible injil new testament 2 timothyAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament luke
Pashto bible injil new testament lukePashto bible injil new testament luke
Pashto bible injil new testament lukeAsiaBibles
 
Urdu bible new testament
Urdu bible new testamentUrdu bible new testament
Urdu bible new testamentAsiaBibles
 
Sindhi bible gospel of mark
Sindhi bible   gospel of markSindhi bible   gospel of mark
Sindhi bible gospel of markAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament 2 thessalonians
Pashto bible injil new testament 2 thessaloniansPashto bible injil new testament 2 thessalonians
Pashto bible injil new testament 2 thessaloniansAsiaBibles
 
Pashto bible tawrat old testament genesis
Pashto bible tawrat old testament genesisPashto bible tawrat old testament genesis
Pashto bible tawrat old testament genesisAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament galatians
Pashto bible injil new testament galatiansPashto bible injil new testament galatians
Pashto bible injil new testament galatiansAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament 1 thessalonians
Pashto bible injil new testament 1 thessaloniansPashto bible injil new testament 1 thessalonians
Pashto bible injil new testament 1 thessaloniansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament 2 peter
Dari bible injil new testament 2 peterDari bible injil new testament 2 peter
Dari bible injil new testament 2 peterAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament ephesians
Dari bible injil new testament ephesiansDari bible injil new testament ephesians
Dari bible injil new testament ephesiansAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament titus
Pashto bible injil new testament titusPashto bible injil new testament titus
Pashto bible injil new testament titusAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament acts
Pashto bible injil new testament actsPashto bible injil new testament acts
Pashto bible injil new testament actsAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament 1 thessalonians
Dari bible injil new testament 1 thessaloniansDari bible injil new testament 1 thessalonians
Dari bible injil new testament 1 thessaloniansAsiaBibles
 
Pashto bible injil new testament mark
Pashto bible injil new testament markPashto bible injil new testament mark
Pashto bible injil new testament markAsiaBibles
 

Viewers also liked (16)

Urdu help from above
Urdu   help from aboveUrdu   help from above
Urdu help from above
 
Pashto bible injil new testament philippians
Pashto bible injil new testament philippiansPashto bible injil new testament philippians
Pashto bible injil new testament philippians
 
Dari bible injil new testament 2 timothy
Dari bible injil new testament 2 timothyDari bible injil new testament 2 timothy
Dari bible injil new testament 2 timothy
 
Pashto bible injil new testament luke
Pashto bible injil new testament lukePashto bible injil new testament luke
Pashto bible injil new testament luke
 
Urdu bible new testament
Urdu bible new testamentUrdu bible new testament
Urdu bible new testament
 
Sindhi bible gospel of mark
Sindhi bible   gospel of markSindhi bible   gospel of mark
Sindhi bible gospel of mark
 
Pashto bible injil new testament 2 thessalonians
Pashto bible injil new testament 2 thessaloniansPashto bible injil new testament 2 thessalonians
Pashto bible injil new testament 2 thessalonians
 
Pashto bible tawrat old testament genesis
Pashto bible tawrat old testament genesisPashto bible tawrat old testament genesis
Pashto bible tawrat old testament genesis
 
Pashto bible injil new testament galatians
Pashto bible injil new testament galatiansPashto bible injil new testament galatians
Pashto bible injil new testament galatians
 
Pashto bible injil new testament 1 thessalonians
Pashto bible injil new testament 1 thessaloniansPashto bible injil new testament 1 thessalonians
Pashto bible injil new testament 1 thessalonians
 
Dari bible injil new testament 2 peter
Dari bible injil new testament 2 peterDari bible injil new testament 2 peter
Dari bible injil new testament 2 peter
 
Dari bible injil new testament ephesians
Dari bible injil new testament ephesiansDari bible injil new testament ephesians
Dari bible injil new testament ephesians
 
Pashto bible injil new testament titus
Pashto bible injil new testament titusPashto bible injil new testament titus
Pashto bible injil new testament titus
 
Pashto bible injil new testament acts
Pashto bible injil new testament actsPashto bible injil new testament acts
Pashto bible injil new testament acts
 
Dari bible injil new testament 1 thessalonians
Dari bible injil new testament 1 thessaloniansDari bible injil new testament 1 thessalonians
Dari bible injil new testament 1 thessalonians
 
Pashto bible injil new testament mark
Pashto bible injil new testament markPashto bible injil new testament mark
Pashto bible injil new testament mark
 

More from AsiaBibles

Dari bible tawrat old testament ecclesiastes
Dari bible tawrat old testament ecclesiastesDari bible tawrat old testament ecclesiastes
Dari bible tawrat old testament ecclesiastesAsiaBibles
 
Dari bible tawrat old testament 2 chronicles
Dari bible tawrat old testament 2 chroniclesDari bible tawrat old testament 2 chronicles
Dari bible tawrat old testament 2 chroniclesAsiaBibles
 
Dari bible tawrat old testament 1 chronicles
Dari bible tawrat old testament 1 chroniclesDari bible tawrat old testament 1 chronicles
Dari bible tawrat old testament 1 chroniclesAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament titus
Dari bible injil new testament titusDari bible injil new testament titus
Dari bible injil new testament titusAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament romans
Dari bible injil new testament romansDari bible injil new testament romans
Dari bible injil new testament romansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament philippians
Dari bible injil new testament philippiansDari bible injil new testament philippians
Dari bible injil new testament philippiansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament philemon
Dari bible injil new testament philemonDari bible injil new testament philemon
Dari bible injil new testament philemonAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament matthew
Dari bible injil new testament matthewDari bible injil new testament matthew
Dari bible injil new testament matthewAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament mark
Dari bible injil new testament markDari bible injil new testament mark
Dari bible injil new testament markAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament jude
Dari bible injil new testament judeDari bible injil new testament jude
Dari bible injil new testament judeAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament hebrews
Dari bible injil new testament hebrewsDari bible injil new testament hebrews
Dari bible injil new testament hebrewsAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament galatians
Dari bible injil new testament galatiansDari bible injil new testament galatians
Dari bible injil new testament galatiansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament colossians
Dari bible injil new testament colossiansDari bible injil new testament colossians
Dari bible injil new testament colossiansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament 3 john
Dari bible injil new testament 3 johnDari bible injil new testament 3 john
Dari bible injil new testament 3 johnAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament 2 thessalonians
Dari bible injil new testament 2 thessaloniansDari bible injil new testament 2 thessalonians
Dari bible injil new testament 2 thessaloniansAsiaBibles
 
Dari bible injil new testament 2 john
Dari bible injil new testament 2 johnDari bible injil new testament 2 john
Dari bible injil new testament 2 johnAsiaBibles
 

More from AsiaBibles (16)

Dari bible tawrat old testament ecclesiastes
Dari bible tawrat old testament ecclesiastesDari bible tawrat old testament ecclesiastes
Dari bible tawrat old testament ecclesiastes
 
Dari bible tawrat old testament 2 chronicles
Dari bible tawrat old testament 2 chroniclesDari bible tawrat old testament 2 chronicles
Dari bible tawrat old testament 2 chronicles
 
Dari bible tawrat old testament 1 chronicles
Dari bible tawrat old testament 1 chroniclesDari bible tawrat old testament 1 chronicles
Dari bible tawrat old testament 1 chronicles
 
Dari bible injil new testament titus
Dari bible injil new testament titusDari bible injil new testament titus
Dari bible injil new testament titus
 
Dari bible injil new testament romans
Dari bible injil new testament romansDari bible injil new testament romans
Dari bible injil new testament romans
 
Dari bible injil new testament philippians
Dari bible injil new testament philippiansDari bible injil new testament philippians
Dari bible injil new testament philippians
 
Dari bible injil new testament philemon
Dari bible injil new testament philemonDari bible injil new testament philemon
Dari bible injil new testament philemon
 
Dari bible injil new testament matthew
Dari bible injil new testament matthewDari bible injil new testament matthew
Dari bible injil new testament matthew
 
Dari bible injil new testament mark
Dari bible injil new testament markDari bible injil new testament mark
Dari bible injil new testament mark
 
Dari bible injil new testament jude
Dari bible injil new testament judeDari bible injil new testament jude
Dari bible injil new testament jude
 
Dari bible injil new testament hebrews
Dari bible injil new testament hebrewsDari bible injil new testament hebrews
Dari bible injil new testament hebrews
 
Dari bible injil new testament galatians
Dari bible injil new testament galatiansDari bible injil new testament galatians
Dari bible injil new testament galatians
 
Dari bible injil new testament colossians
Dari bible injil new testament colossiansDari bible injil new testament colossians
Dari bible injil new testament colossians
 
Dari bible injil new testament 3 john
Dari bible injil new testament 3 johnDari bible injil new testament 3 john
Dari bible injil new testament 3 john
 
Dari bible injil new testament 2 thessalonians
Dari bible injil new testament 2 thessaloniansDari bible injil new testament 2 thessalonians
Dari bible injil new testament 2 thessalonians
 
Dari bible injil new testament 2 john
Dari bible injil new testament 2 johnDari bible injil new testament 2 john
Dari bible injil new testament 2 john
 

Dari bible tawrat old testament 1 samuel

  • 1. ‫کتاب اول سموئیل‬ ‫مقدمه‬ ‫نام این کتاب از نام سموئیل نبی گرفته شده است. این کتاب دوران گذر از زمان داوران به نظام‬ ‫پادشاهی در اسرائیل را بیان می کند که با تولد سموئیل نبی آغاز و با وفات شائول، اولین پادشاه‬ ‫اسرائیل به پایان می رسد. این تحول در حیات ملی بنی اسرائیل تأثیر بسزایی داشت.‬ ‫با وجودیکه سموئیل نبی در خانۀ خدا بزرگ شده بود و می توانست که قوم اسرائیل را به خوبی‬ ‫رهنمایی و هدایت کند، اما باز هم مردم از او خواستند که پادشاهی بر آنها تعیین کند. او شائول را به‬ ‫پادشاهی آنها تعیین کرد.‬ ‫شائول در اوایل خوب بود و از خدا اطاعت می کرد، اما آهسته آهسته از خدا دور شد. خدا به‬ ‫سموئیل نبی هدایت داد که داود را به جای شائول به پادشاهی انتخاب کند. داود قبل از اینکه پادشاه‬ ‫شود با کشتن جلیات، دشمن اسرائیل، محبوب مردم گردید. با وجودیکه داود به شائول محبت نشان‬ ‫ُ‬ ‫می داد، اما برعکس روز به روز آتش حسادت در مقابل داود در دل شائول زیادتر زبانه زد تا اینکه‬ ‫تصمیم به قتل او گرفت. داود فرار کرد و تالش شائول برای کشتن او بی نتیجه ماند.‬ ‫در جنگی بین فلسطینی ها و اسرائیل شائول و پسرش یوناتان کشته شدند و کتاب اول سموئیل هم در‬ ‫ُ‬ ‫این جا به پایان می رسد.‬ ‫مو ضوع مهم این کتاب مثل سایر نوشته های تاریخی عهد عتیق، این است که وفاداری به خدا ضامن‬ ‫پیشرفت و موفقیت است و برعکس نافرمانی باعث بدبختی و نا کامی می گردد.‬ ‫فهرست مندرجات:‬ ‫سموئیل به حیث داور: فصل ۱ - ۷‬ ‫انتخاب شائول به حیث پادشاه: فصل ۸ - ۰۱‬ ‫سالهای اول سلطنت شائول: فصل ۱۱ - ۵۱‬ ‫داود و شائول: فصل ۶۱ - ۰۳‬ ‫مرگ شائول و پسرانش: فصل ۱۳‬ ‫073‬
  • 2. ‫173‬ ‫اول سموئیل  1‬ ‫رفت. عیلی کاهن در پیش دروازۀ عبادتگاه‬ ‫خداوند نشسته بود. 01 حنه در حالیکه با‬ ‫القانه و خانواده اش در شیلوه‬ ‫َ َ‬ ‫َ ّ‬ ‫سوز دل بدرگاه خدا دعا می کرد، زار زار‬ ‫می گریست 11 و در همان حال نذر گرفت‬ ‫و گفت: «ای خداوند قادر مطلق، بر من ِ‬ ‫رامه تایم صوفیم شهری بود در‬ ‫کوهستان افرایم. در این شهر مردی‬ ‫1‬ ‫زندگی می کرد بنام القانه از قبیلۀ افرایم‬ ‫َ َ‬ ‫غمزده رحم نما. دعایم را بپذیر و پسری‬ ‫که پدرش ِیروحم، پدر کالنش الیهو و از‬ ‫َ‬ ‫به من عطا فرما و قول می دهم که او را‬ ‫خانوادۀ توحو پسر صوف بود. 2 القانه دو‬ ‫َ َ‬ ‫وقف تو کنم و تا که زنده باشد، موی سر‬ ‫َِ‬ ‫َ ّ َِ‬ ‫زن داشت به نامهای حنه و فنینه. فنینه دارای‬ ‫او تراشیده نشود.»‬ ‫اوالد بود، ولی حنه اوالد نداشت.‬ ‫َ ّ‬ ‫21 حنه در حالیکه هنوز دعا می کرد،‬ ‫َ ّ‬ ‫3 القانه هر سال برای عبادت و ادای قربانی‬‫َ َ‬ ‫عیلی متوجه او شد و دید که لبهایش‬ ‫بحضور خداوند قادر مطلق از شهر خود‬ ‫حرکت می کند. 31 چون حنه در دل خود‬ ‫َ ّ‬ ‫به شیلوه می رفت. در آنجا دو پسر عیلی‬ ‫دعا می کرد، صدایش شنیده نمی شد‬ ‫ِ‬ ‫بنامهای حفنی و فینحاس بعنوان کاهنان‬ ‫ُ‬ ‫و تنها لبهایش تکان می خورد. عیلی‬ ‫ القانه‬ ‫َ َ‬ ‫خداوند اجرای وظیفه می کردند. 4‬ ‫فکر کرد که او مست است. 41 به حنه‬ ‫َ ّ‬ ‫هر وقتیکه قربانی می کرد، از گوشت آن به‬ ‫گفت: «مستی تا بکی؟ شرابت را از خود‬ ‫َِ‬ ‫زن خود فنینه و همه پسران و دختران خود‬ ‫دور کن.» حنه جواب داد: 51 «نخیر آقا،‬ ‫َ ّ‬ ‫ اما چون حنه را دوست‬ ‫َ ّ‬ ‫یک حصه می داد. 5‬ ‫نه مست هستم و نه شراب خورده ام،‬ ‫داشت و هم بخاطریکه آن زن بی اوالد بود،‬ ‫بلکه شخص مصیبت زده ای هستم‬ ‫به او یک حصه اضافه تر می داد. 6 چون‬ ‫که با خداوند خود راز و نیاز می کنم.‬ ‫خداوند حنه را از داشتن اوالد بی بهره ساخته‬ ‫َ ّ‬ ‫61 فکر نکنی که من یک زن هرجائی‬ ‫َِ‬ ‫بود، فنینه، رقیب او همیشه او را طعنه می داد‬ ‫هستم. من از بخت بد خود می نالم.»‬ ‫ این کار هر‬ ‫و جگرش را خون می کرد. 7‬ ‫71  عیلی گفت: «بسالمت برو! خدای‬ ‫ساله تکرار می شد. هر وقتیکه به عبادتگاه‬ ‫اسرائیل بمرادت برساند.» 81 حنه گفت:‬ ‫َ ّ‬ ‫َِ‬ ‫خداوند می رفت، فنینه ریشخندش می کرد‬ ‫«از لطفی که به این کنیزت داری، تشکر‬ ‫و او را بگریه می آورد و در نتیجه، چیزی‬ ‫می کنم.» بعد حنه بخانه رفت. کمی‬ ‫َ ّ‬ ‫نمی خورد. 8 شوهرش از او می پرسید: «چرا‬ ‫غذا خورد و دیگر آثار غم در چهره اش‬ ‫گریه می کنی و چیزی نمی خوری؟ چرا‬ ‫دیده نمی شد.‬ ‫ناحق خود را جگرخون می سازی؟ آیا من‬ ‫برای تو از ده پسر زیادتر نیستم؟»‬ ‫تولد سموئیل و وقف او به خداوند‬ ‫91 صبح وقت روز دیگر همه برخاستند و‬ ‫حنه در عبادتگاه‬ ‫َ ّ‬ ‫9 یک شب زمانی که در شیلوه بودند، به عبادت خداوند پرداختند. بعد به خانۀ‬ ‫حنه بعد از صرف غذا برخاست و بیرون خود در شهر رامه بر گشتند. القانه با زن‬ ‫َ َ‬ ‫َ ّ‬
  • 3. ‫اول سموئیل  1 ،​2‬ ‫​‬ ‫273‬ ‫خود، حنه همبستر شد. خداوند دعای‬ ‫َ ّ‬ ‫دعای حنه‬ ‫َ ّ‬ ‫قبلی حنه را قبول فرمود، 02 زیرا پس از‬ ‫َ ّ‬ ‫حنه دعا کرد و گفت:‬ ‫«خداوند دل مرا از خوشی لبریز‬ ‫2‬ ‫َ ّ‬ ‫مدتی حنه حامله شد و پسری بدنیا آورد و او‬ ‫َ ّ‬ ‫را سموئیل (یعنی، خواسته از خدا) نامید،‬ ‫ساخته است؛ خداوند به من جرأت‬ ‫زیرا گفت: «از خداوند خواسته ام.»‬ ‫داده است که چگونه به دشمنانم‬ ‫12 آنگاه القا نه با تمام خانواده اش به‬ ‫َ َ‬ ‫جواب بدهم. از غم و اندوه نجاتم‬ ‫شیلوه رفتند تا مراسم قربانی ساالنه را‬ ‫داد و به این خاطر شادمان هستم.‬ ‫بحضور خداوند تقدیم کنند و همچنان‬ ‫2 او یگانه خدای پا ک و مقدس است.‬ ‫نذر خود را هم بدهند. 22 اما حنه با آن ها‬ ‫َ ّ‬ ‫شریک و همتا ندارد. تنها خدای‬ ‫نرفت و به شوهر خود گفت: «بمجردیکه‬ ‫ما پشت و پناه ما است. 3 مغرور‬ ‫طفل از شیر جدا شد او را می برم و وقف‬ ‫و متکبر مباش و سخنان غرورآمیز‬ ‫عبادتگاه خداوند می کنم و تا که زنده‬ ‫را بر زبان میاور. زیرا خداوند‬ ‫است در همانجا بماند.» 32 القانه گفت:‬ ‫َ َ‬ ‫عالم و دانا است. او هر عمل ما‬ ‫«بسیار خوب، صبر کن تا طفل از شیر جدا‬ ‫را می سنجد. 4 بازوی زورمندان‬ ‫شود، بعد هرچه که رضای خداوند باشد،‬ ‫را می شکند. ضعیفان را نیرو‬ ‫ما قبول داریم.» پس حنه همانجا ماند‬ ‫َ ّ‬ ‫ ‬ ‫می بخشد. 5 کسانی که سیر بودند،‬ ‫و تا که طفل از شیر جدا شد، از او‬ ‫حاال باید برای یک لقمه نان‬ ‫پرستاری کرد.‬ ‫زحمت بکشند، و آنهائی که گرسنه‬ ‫42  بعد طفل خود را که هنوز بسیار‬ ‫بودند، سیر شدند. زنی که بی اوالد‬ ‫کوچک بود، گرفته با یک گوسالۀ سه‬ ‫بود، هفت طفل بدنیا آورد، و آنکه‬ ‫ساله، یک جوال آرد و یک مشک شراب‬ ‫اطفال زیاد داشت حاال هیچ‬ ‫به عبادتگاه خداوند در شیلوه رفت.‬ ‫ندارد. 6 خداوند می میراند و زندگی‬ ‫52 در آنجا گوساله را ذبح کرد و طفل‬ ‫می بخشد. به گور می برد و زنده‬ ‫را پیش عیلی برد 62 و گفت: «آقا، آیا‬ ‫می سازد. 7 خداوند بعضی را فقیر‬ ‫مرا بخاطر داری؟ من همان زن هستم‬ ‫و برخی را غنی می کند. سرنگون‬ ‫که دیدی در همینجا ایستاده بودم و‬ ‫می سازد و سرفراز می نماید.‬ ‫بدربار خداوند دعا می کردم. 72 و این‬ ‫8 مسکینان را از خا ک بلند می کند‬ ‫طفل را که می بینی از او می خواستم‬ ‫و بینوایان را از تودۀ خا کستر. آن ها‬ ‫و او دعایم را پذیرفت و بمرادم رساند.‬ ‫را همنشین پادشاهان می سازد و‬ ‫82 حاال می خواهم او را وقف خداوند‬ ‫به مقام افتخار می رساند، زیرا‬ ‫کنم و تا که زنده است در خدمت او‬ ‫خداوند مالک روی زمین است و‬ ‫با شد . » پس همگی خد ا و ند ر ا د ر‬ ‫نظام کائنات را برقرار می سازد.‬ ‫همانجا پرستش کردند.‬
  • 4. ‫373‬ ‫اول سموئیل  2‬ ‫قبول نمی کرد. 61 ا گر آن مرد می گفت:‬ ‫9 مقدسین خود را براه راست هدایت‬ ‫«صبر کن که اول چربی بسوزد و بعد هر‬ ‫می کند و اشخاص شریر را در‬ ‫قدر گوشت که می خواهی ببر.» خادم‬ ‫تاریکی از بین می برد. زیرا انسان‬ ‫به او می گفت: «نی، همین حاال بده،‬ ‫تنها با زور بازوی خود پیروز شده‬ ‫ورنه بزور از تو می گیرم.» 71 لهذا، گناه‬ ‫نمی تواند. 01 دشمنان خداوند ذره‬ ‫آن جوانان در نظر خداوند بسیار بزرگ‬ ‫ذره می شوند و از آسمان رعد و‬ ‫بود، زیرا آن ها قربانی را که برای خداوند‬ ‫برق را بر سر شان فرود می آورد.‬ ‫می شد، بی حرمت می کردند.‬ ‫خداوند داور جهان می شود؛ به‬ ‫پادشاه برگزیدۀ خود قدرت و نیرو‬ ‫سموئیل در شیلوه‬ ‫می بخشد.»‬ ‫ سموئیل باوجودی که طفل خورد سالی‬ ‫81‬ ‫11 بعد القانه به خانۀ خود در رامه برگشت‬ ‫َ َ‬ ‫ُنگ کتانی که بکمر بسته بود‬ ‫و سموئیل در حضور عیلی کاهن به خدمت بود با یک ل ِ‬ ‫خدمت خداوند را می کرد. 91 مادرش هر‬ ‫خداوند مشغول بود.‬ ‫سال یک ردای کوچک می دوخت و‬ ‫وقتیکه برای ادای قربانی ساالنه همراه‬ ‫پسران بدکار عیلی‬ ‫21  پسران عیلی اشخاص بی کفایتی شوهر خود به شیلوه می رفت، برایش‬ ‫بودند. آن ها به خداوند احترام نداشتند می برد. 02 عیلی برای القانه و زنش دعا‬ ‫َ َ‬ ‫ُ‬ ‫31 و اصول مذهبی را که وظیفۀ شان ایجاب می کرد و می گفت: «خداوند به عوض این‬ ‫می کرد، رعایت نمی نمودند. عادت طفلی که وقف او کردید، فرزندان دیگری‬ ‫بد آن ها این بود که وقتی کسی قربانی از این زن به شما عطا کند.» و بعد آن ها‬ ‫می کرد، خادم آن ها می آمد و در حالیکه همگی به خانۀ خود بر می گشتند.‬ ‫12 خداوند در حق حنه لطف کرد و او را‬ ‫َ ّ‬ ‫گوشت هنوز در دیگ جوش می خورد،‬ ‫پنجۀ سه شاخه ای را که با خود داشت، صاحب سه پسر و دو دختر ساخت. و در‬ ‫در دیگ، پاتله، دیگبر و یا هر ظرف عین حال سموئیل در حضور و خدمت‬ ‫دیگری که در آن گوشت را می پختند، خداوند نشو و نما می کرد.‬ ‫فرومی برد 41 و هر چه را که با پنجه از‬ ‫پیشگوئی در بارۀ خانوادۀ عیلی‬ ‫دیگ می کشید سهم کاهن می بود. آن ها‬ ‫ در این وقت عیلی پیر و سالخورده شده‬ ‫22‬ ‫با تمام مردم اسرائیل که به شیلوه می آمدند‬ ‫به همین ترتیب رفتار می کردند. 51 در بود و خبر شد که پسرانش با مردم اسرائیل‬ ‫بعضی مواقع پیش از سوختن چربی خادم پیشآمد خوب نمی کنند و با زنانی که در‬ ‫آن ها می آمد و به کسیکه قربانی می کرد، خیمۀ حضور خداوند خدمت می کردند،‬ ‫می گفت که گوشت خام را برای کباب به همبستر می شوند. 32 لهذا به آن ها گفت:‬ ‫کاهن بدهد، چرا که او گوشت پخته را «چرا این کارها را می کنید؟ مردم از‬
  • 5. ‫اول سموئیل  2 ،​3‬ ‫​‬ ‫473‬ ‫«هر چند وعده داده بودم که خاندان تو‬ ‫کارهای بد شما شکایت دارند. 42 فرزندان‬ ‫و خاندان جدت همیشه خادمان درگاه‬ ‫من، از این کارها دست بکشید، زیرا همیشه‬ ‫من باشند، اما دیگر بس است. کسیکه به‬ ‫خبر کارهای بد شما برای من می رسد و‬ ‫من احترام دارد، به او عزت می دهم و‬ ‫خوب نیست که مردم اعمال زشت شما را‬ ‫کسیکه مرا حقیر شمارد، خوار و رسوایش‬ ‫در همه جا پخش کنند. 52 ا گر شخصی در‬ ‫می سازم. 13 روزی آمدنی است که قدرت‬ ‫مقابل شخص دیگری گناه ورزد، خداوند‬ ‫تو و قدرت خانوادۀ جدت زوال می شود‬ ‫از او شفاعت می کند، ولی ا گر کسی در‬ ‫و همه پیش از آنکه به سن پیری برسند،‬ ‫برابر خداوند مرتکب گناهی شود، چه کسی‬ ‫می میرند. 23 و به نعمت های فراوانی‬ ‫می تواند شفاعت او را بکند؟» اما آن ها به‬ ‫که به مردم اسرائیل می بخشم، با نگاه‬ ‫نصیحت پدر خود گوش ندادند، چون ارادۀ‬ ‫حسرت می بینی. بلی، مرگ نابهنگام‬ ‫خدا همین بود که آن ها هالک شوند.‬ ‫نصیب همۀ تان می شود. 33 و کسانی هم‬ ‫62 سموئیل در قد و قامت رشد می کرد‬ ‫که از خاندان تو زنده بمانند، در غم و‬ ‫و همچنین خداوند و مردم او را دوست‬ ‫درد زندگی می کنند و اطفال شان هم با‬ ‫داشتند.‬ ‫شمشیر هال ک می گردند. 43 برای ثبوت‬ ‫حرف خود می گویم که دو پسرت هم‬ ‫پیشگویی بر ضد فامیل عیلی‬ ‫سرنوشت شومی دارند، یعنی حفنی و‬ ‫ُ‬ ‫72 روزی یکی از انبیاء پیش عیلی آمده‬ ‫فینحاس هر دو در یک روز می میرند.‬ ‫ِ‬ ‫و به او گفت: «خداوند چنین فرمود:‬ ‫ اما من برای خود کاهن صادق تر و‬ ‫53‬ ‫وقتی جدت در کشور مصر و در پیش‬ ‫َ َ‬ ‫با وفاتری اختیار می کنم که با دل و جان‬‫فرعون غالم بود، دیدار خود را نصیبش‬ ‫خدمت مرا می کند. خانوادۀ او را برکت‬ ‫کردم. 82 از بین تمام قبایل اسرائیل‬ ‫می دهم تا در حضور من و برگزیدۀ من‬ ‫خانوادۀ او را بعنوان کاهنان خود برگزیدم‬ ‫همیشه آمادۀ خدمت باشد. 63 و بازماندگان‬‫تا بر قربانگاه عبادتگاه من نذر و قربانی‬ ‫تو برای یک سکۀ نقره یا یک قرص نان در‬ ‫تقدیم کنند و در حضور من لباس کاهنی‬ ‫مقابل او سر تعظیم خم کرده بگویند: لطفا‬ ‫ً‬ ‫بپوشند. به خاندان جدت حق دادم که‬ ‫برای ما کاری در بین کاهنان بده تا لقمه‬‫تمام گوشت قربانی را برای استفادۀ خود‬ ‫نانی به دست آوریم.»‬ ‫ببرند. 92 پس چرا قربانی ها و نذرهای‬ ‫مرا بی حرمت می کنی؟ پیش تو پسرانت‬ ‫خداوند بر سموئیل ظاهر می شود‬ ‫زیادتر از من محترم هستند. به خود حق‬ ‫سموئیل تحت نظارت عیلی در‬ ‫عبادتگاه خداوند خدمت می کرد.‬ ‫3‬ ‫می دهی که از خوردن بهترین گوشت‬ ‫قربانی که قوم برگزیدۀ من برای من‬ ‫تقدیم می کنند، خود را چاق بسازی.» در آن زمان کالم خدا بسیار کم می آمد و‬ ‫03 خداوند، خدای اسرائیل می فرماید: روياها کم بودند.‬
  • 6. ‫573‬ ‫اول سموئیل  3‬ ‫است.» 11 آنوقت به سموئیل فرمود: «من‬ ‫2 یک شب عیلی که چشمانش کم بین‬ ‫کار وحشتنا کی را در اسرائیل بعمل‬ ‫شده و چیزی را بخوبی دیده نمی توانست،‬ ‫می آورم. 21 درآن روز همه چیزهائی را که‬ ‫در بستر خود دراز کشیده بود. 3 چراغ‬ ‫علیه خاندان عیلی پیشگوئی کرده ام، از‬ ‫عبادتگاه خداوند هنوز روشن بود.‬ ‫اول تا آخر عملی می کنم. 31 به آن ها خبر‬ ‫سموئیل هم در عبادتگاه خداوند، نزدیک‬ ‫دادم که عنقریب جزا می بینند، زیرا پسران‬ ‫صندوق پیمان خدا بخواب رفته بود. 4 در‬ ‫او به من کفر گفتند و او آن ها را منع نکرد.‬ ‫همین اثنا صدای خداوند آمد و فرمود:‬ ‫41 بنابران، قسم خوردم که گناهان خاندان‬ ‫«سموئیل! سموئیل!» او جواب داد:‬ ‫عیلی را با قربانی و صدقه نمی بخشم.»‬ ‫«بلی.» 5 بعد از جای خود برخاست و‬ ‫51 آن شب سموئیل تا صبح در بستر‬ ‫پیش عیلی رفت و گفت: «آقا، من‬ ‫ما ند . سپس د ر و ا ز ه  ها ی عبا د تگا ه‬ ‫حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» عیلی‬ ‫خداوند را قرار معمول باز کرد. او‬ ‫جواب داد: «من ترا صدا نکردم. برو‬ ‫می ترسید که در بارۀ رؤیائی که دیده‬ ‫بخواب.» 6  خداوند باز صدا کرد:‬ ‫بود، چیزی به عیلی بگوید. 61 اما عیلی‬ ‫«سموئیل.» سموئیل از جای خود‬ ‫سموئیل را صدا کرد و گفت: «سموئیل‬ ‫برخاست دوباره پیش عیلی رفت و‬ ‫فرزندم.» او جواب داد: «بلی بفرمائید.»‬ ‫پرسید: «آقا، من حاضرم، زیرا مرا صدا‬ ‫71 عیلی پرسید: «خداوند به تو چه گفت؟‬ ‫کردی.» عیلی گفت: «فرزندم، من ترا‬ ‫چیزی را از من پنهان مکن. ا گر آنچه را‬ ‫صدا نکردم، برو بخواب.» 7 (سموئیل‬ ‫که به تو گفت و تو آنرا به من نگوئی خدا‬ ‫هنوز خدا را نمی شناخت و پیام خداوند‬ ‫جزایت بدهد.» 81 پس سموئیل همه رویداد‬ ‫به او نرسیده بود.) 8 خداوند برای بار سوم‬ ‫شب گذشته را موبمو برای عیلی بیان نمود‬ ‫سموئیل را صدا کرد. او باز برخاست و‬ ‫و هیچ چیزی را از او پنهان نکرد. عیلی‬ ‫پیش عیلی رفت و گفت: «آقا، من‬ ‫گفت: «من برضای خداوند تن می دهم.‬ ‫حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» آنوقت‬ ‫هرچه که رضای او باشد، بخیر ما است.»‬ ‫عیلی دانست که خداوند سموئیل را صدا‬ ‫91 سموئیل بزرگ می شد و خدا همراه او‬ ‫می کند. 9 بنابران به سموئیل گفت: «برو‬ ‫بود و هر چیزی را که پیشگوئی می کرد به‬ ‫بخواب. ا گر باز صدائی بشنوی جواب‬ ‫حقیقت می رسید. 02 تمام قوم اسرائیل، از‬ ‫بده و بگو: بفرما خداوندا، بنده ات برای‬ ‫ِ‬ ‫دان در شمال تا بئرشبع در جنوب، خبر‬ ‫خدمت حاضر است.» پس سموئیل رفت‬ ‫شدند که سموئیل به مقام نبوت برگزیده‬ ‫و در جای خود دراز کشید.‬ ‫شده است. 12 از آن ببعد، خداوند پیام های‬ ‫01 خداوند آمد و در مقابل سموئیل ایستاد‬ ‫خود را در شیلوه به او می داد و او هم‬ ‫و مثل دفعات پیشتر صدا کرد: «سموئیل!‬ ‫به نوبۀ خود آن پیامها را به مردم اسرائیل‬ ‫سموئیل!» و سموئیل جواب داد: «بفرما‬ ‫می رساند.‬ ‫خداوندا، بنده ات برای خدمت حاضر‬
  • 7. ‫اول سموئیل  4‬ ‫673‬ ‫8 وای به حال ما، چه کسی می تواند ما را‬ ‫از دست خدایان نجات بدهد؟ اینها همان‬ ‫صندوق پیمان خداوند به دست‬ ‫خدایانی هستند که مردم مصر را در بیابان‬ ‫فلسطینی ها می افتد‬ ‫با بالهای مختلفی از بین بردند. 9 ای‬ ‫فلسطینی ها، شجاع و با جرأت باشید،‬ ‫در این وقت عسا کر اسرائیل برای‬ ‫جنگ با فلسطینی ها آماده شدند.‬ ‫4‬ ‫مبادا مثلیکه عبرانیان غالم ما بودند، ما‬ ‫آن ها در ا بن عز ر و فلسطینی ها در‬ ‫ََ َ َ‬ ‫غالم آن ها شویم. شجاعت نشان بدهید و‬ ‫ فلسطینی ها برای‬ ‫َِ‬ ‫ا فیق موضع گرفتند. 2‬ ‫مردانه وار بجنگید.»‬ ‫مقابله با اسرائیل صف آراستند و جنگ‬ ‫01 به این ترتیب، فلسطینی ها به جنگ‬ ‫شروع شد. در نتیجه، اسرائیل با از دست‬ ‫رفتند و اسرائیل را شکست دادند. عسا کر‬ ‫دادن چهار هزار نفر در میدان جنگ‬ ‫اسرائیل همه فرار کرده به خانه های خود‬ ‫بوسیلۀ فلسطینی ها شکست خورد. 3 بعد‬ ‫برگشتند. در این جنگ سی هزار عسکر‬ ‫از جنگ وقتی اردوی اسرائیل به قرارگاه‬ ‫اسرائیلی کشته شدند. 11 صندوق پیمان‬ ‫خود برگشت، ریش سفیدان قوم گفتند:‬ ‫خدا به دست فلسطینی ها افتاد و دو پسر‬ ‫«چرا خداوند خواست که ما از دست‬ ‫ِ‬ ‫عیلی، حفنی و فینحاس هم کشته شدند.‬ ‫ُ‬ ‫فلسطینی ها شکست بخوریم؟ بیائید‬ ‫که صندوق پیمان خداوند را از شیلوه‬ ‫وفات عیلی‬ ‫بیاوریم تا خداوند در بین ما باشد و‬ ‫21 مردی از قبیلۀ بنیامین از صف لشکر‬ ‫ما را از خطر دشمنان نگهدارد.» 4 پس‬ ‫گریخت و با جامۀ دریده و خا ک بر سر،‬ ‫چند نفر را به شیلوه فرستادند و صندوق‬ ‫همان روز به شیلوه رفت. 31 وقتی به آنجا‬ ‫پیمان خداوند قادر مطلق را که در بین‬ ‫رسید، عیلی را دید که در کنار سرک بر‬ ‫دو مجسمۀ کروبین (فرشته های مقرب)‬ ‫چوکی خود نشسته منتظر شنیدن اخبار‬ ‫ِ‬ ‫قرار داشت آوردند. حفنی و فینحاس،‬ ‫ُ‬ ‫جنگ می باشد، زیرا دلش بخاطر صندوق‬ ‫دو پسر عیلی، صندوق پیمان خداوند را‬ ‫پیمان خداوند آرام نداشت. به مجردیکه‬ ‫همراهی می کردند.‬ ‫آن مرد داخل شهر شد و خبر جنگ را به‬ ‫5 وقتیکه مردم اسرائیل صندوق پیمان‬ ‫مردم داد، تمام مردم شهر فریاد برآوردند.‬ ‫خداوند را دیدند، از خوشی چنان فریاد‬ ‫41 چون صدای فریاد بگوش عیلی رسید‬ ‫زدند که زمین بلرزه آمد. 6 چون فلسطینی ها‬ ‫پرسید: «اینهمه غوغا بخاطر چیست؟» آن‬ ‫آواز فریاد آن ها را شنیدند، گفتند: «این‬ ‫مرد دویده آمد تا واقعه را برای عیلی بیان‬ ‫صدای فریاد که از اردوی عبرانیان می آید‬ ‫کند. 51 در آن وقت عیلی نودوهشت ساله‬ ‫برای چیست؟» وقتی دانستند که آن ها‬ ‫و چشمانش نابینا شده بودند. 61 آن مرد به‬ ‫صندوق پیمان خداوند را در اردوگاه خود‬ ‫عیلی گفت: «من امروز از میدان جنگ‬ ‫آورده اند، 7 بسیار ترسیدند و گفتند: «وای‬ ‫گریخته به اینجا آمدم.» عیلی پرسید:‬ ‫بر ما، زیرا خدائی در اردوگاه آمده است.‬
  • 8. ‫773‬ ‫اول سموئیل  4 ،​5‬ ‫​‬ ‫آنرا به بتخانه داجون آوردند و در پهلوی‬ ‫«فرزندم، وضع جنگ چطور بود؟»‬ ‫بت داجون قرار دادند. 3 صبح روز دیگر‬ ‫71 قاصد جواب داد: «عسا کر اسرائیل از‬ ‫هنگامی که مردم اشدود به بتخانه رفتند،‬ ‫َ ُ‬ ‫دست فلسطینی ها شکست خوردند و فرار‬ ‫دیدند که بت داجون رو بخا ک در مقابل‬ ‫کردند. مردم زیادی کشته شدند و در بین‬ ‫صندوق پیمان خداوند افتاده بود. پس‬ ‫ِ‬ ‫کشته شدگان دو پسرت، حفنی و فینحاس‬ ‫ُ‬ ‫داجون را برداشتند و آنرا دوباره در‬ ‫هم بودند. عالوه برآن، صندوق پیمان خدا‬ ‫جایش قرار دادند. 4 اما فردای آن روز‬ ‫هم به دست دشمن افتاد.» 81 بمجردیکه‬ ‫وقتیکه مردم صبح وقت از خواب بیدار‬ ‫عیلی از صندوق پیمان خداوند خبر شد،‬ ‫شدند، دیدند که داجون باز رو بخا ک‬ ‫از چوکی به پشت افتاد و گردنش شکست‬ ‫در برابر صندوق پیمان خداوند افتاده‬ ‫و جان داد، چونکه بسیار پیر و سنگین‬ ‫بود. سر و دو دستش قطع شده در آستانۀ‬ ‫بود. عیلی مدت چهل سال بر قوم اسرائیل‬ ‫دروازه قرار داشت و فقط تن او باقی‬ ‫داوری کرد.‬ ‫مانده بود. 5 از همین خاطر است که تا به‬ ‫ِ‬ ‫91 عروس او، زن فینحاس که حامله و‬ ‫امروز خادمان داجون و هر کس دیگری‬ ‫زمان وضع حمل او نزدیک شده بود،‬ ‫که به بتخانۀ داجون داخل می شود، قدم‬ ‫وقتی شنید که صندوق پیمان خداوند‬ ‫بر آستانۀ داجون نمی گذارد.‬ ‫به دست فلسطینی ها افتاده و خسر و‬ ‫6 آنگاه دست انتقام خداوند برای تباهی‬ ‫شوهرش هم مرده اند، درد زایمان برایش‬ ‫مردم اشدود بلند شد. مردم سرزمین اشدود‬ ‫َ ُ‬ ‫َ ُ‬ ‫پیش آمد. دفعتا خم شد و طفلی بدنیا‬ ‫ً‬ ‫و اطراف و نواحی آنرا مبتال به دانۀ دمل‬ ‫ُ َ‬ ‫آورد. 02 او در حالیکه جان می داد، زنان‬ ‫ساخت. 7 وقتی مردم متوجه شدند که چه‬ ‫پرستار او گفتند: «غم نخور، زیرا صاحب‬ ‫بالئی بر سر شان آمده است، گفتند: «ما‬ ‫پسری شده ای.» اما او جوابی نداد و‬ ‫نمی توانیم که صندوق پیمان خدا را پیش‬ ‫به حرف شان اعتنائی نکرد. 12 طفل را‬ ‫خود نگهداریم، زیرا همۀ ما را با داجون ِ‬ ‫«ایخابود» نامید، یعنی عزت و آبروی‬ ‫ِ‬ ‫خدای ما از بین می برد.» 8 بنابران،‬ ‫اسرائیل برباد شد. زیرا صندوق پیمان‬ ‫سرکردگان خود را جمع کرده پرسیدند:‬ ‫خداوند و همچنین خسر و شوهرش از‬ ‫«با صندوق پیمان خدای اسرائیل چه‬ ‫دست رفتند. 22 پس گفت: «عزت و آبروی‬ ‫کنیم؟» آن ها جواب دادند: «آنرا به‬ ‫اسرائیل برباد رفت، زیرا که صندوق پیمان‬ ‫جت می بریم.» پس صندوق پیمان‬ ‫َ‬ ‫خداوند به دست دشمن افتاد.»‬ ‫خدای اسرائیل را به جت بردند، 9 ولی‬ ‫َ‬ ‫وقتیکه صندوق به جت رسید، خداوند پیر‬ ‫فلسطینی ها و صندوق پیمان خداوند‬ ‫َ‬ ‫و جوان آنجا را با مرض دمل از بین برد.‬ ‫ُ َ‬ ‫01 بعد صندوق پیمان خداوند را از آنجا‬ ‫و قتیکه فلسطینی   ها صند و ق‬ ‫پیمان خدا را به دست آوردند،‬ ‫5‬ ‫به عقرون بردند. بمجرد ورود صندوقچه‬ ‫َ ُ‬ ‫آن را از ابن عزر به اشدود بردند. 2 بعد‬ ‫َ ُ‬ ‫ََ َ َ‬
  • 9. ‫اول سموئیل  5 ،​6‬ ‫​‬ ‫873‬ ‫ويران می کنند بسازيد. برعالوه به خدای‬ ‫به آنجا، مردم عقر ون فریاد برآوردند:‬ ‫َ ُ‬ ‫اسرائیل حمد و ثنا بفرستید، زیرا ممکن‬ ‫«صندوق خدا را به این خاطر به اینجا‬ ‫است بار دیگر بالئی بر سر شما و خدای‬ ‫آوردند تا مردم ما را هال ک کند.» 11 پس‬ ‫تان بیاورد. 6 شما نباید مانند مردم مصر‬ ‫آن ها تمام سرکردگان فلسطینی ها را‬ ‫و فرعون سرسخت و سرکش باشید، زیرا‬ ‫یکجا جمع کرده گفتند: «صندوق پیمان‬ ‫آن ها از فرمان خدا اطاعت نکردند و به‬ ‫خدای اسرائیل را دوباره بجای خودش‬ ‫قوم اسرائیل اجازۀ خروج ندادند، بنابران،‬ ‫بفرستید تا ما و مردم ما از هال کت نجات‬ ‫خداوند آن ها را با بالهای گونا گون از‬ ‫یابیم.» زیرا آن مرض همگی را دچار‬ ‫بین برد. 7 پس بروید و یک کراچی نو را‬ ‫ ‬ ‫وحشت ساخته بود. 21 کسانی هم که زنده‬ ‫آماده کنید و دو گاو شیری را که یوغ بر‬ ‫ماندند مبتال به مرض دمل بودند و چنان‬ ‫ُ َ‬ ‫گردن شان مانده نشده باشد، به آن کراچی‬ ‫درد می کشیدند که فریاد و فغان شان به‬ ‫ببندید. گوساله های شان را از آن ها‬ ‫آسمان رسیده بود.‬ ‫جدا کنید و به طویله برگردانید. 8 بعد‬ ‫صندوق پیمان خداوند را بر کراچی بار‬ ‫بازگشت صندوق پیمان خداوند‬ ‫کنید و مجسمه های طالئی دمل و موشها‬ ‫ُ َ‬ ‫را که بعنوان صدقۀ گناه می فرستید در‬ ‫صندوق پیمان خداوند مدت هفت‬ ‫ماه در کشور فلسطینی ها ماند.‬ ‫6‬ ‫یک صندوق جدا گانه گذاشته در پهلوی‬ ‫2 فلسطینی ها کاهنان و فالگیران خود‬ ‫صندوق پیمان خداوند قرار دهید. آنگاه‬ ‫را فراخوانده گفتند: «با صندوق پیمان‬ ‫گاوها را بگذارید که براه خود بروند.‬ ‫خداوند چه کنیم؟ نظریه بدهید که با چه‬ ‫9 ا گر گاوها از سرحد کشور ما عبور کنند و‬ ‫تحفه ای آنرا دوباره بجایش بفرستیم.»‬ ‫بطرف بیت شمش بروند، آنگاه می دانیم‬ ‫3 آن ها گفتند: «ا گر می خواهید آنرا‬ ‫که خدا آن بالی مدهش را بر سر ما آورد.‬ ‫بفرستید دست خالی روان نکنید، بلکه‬ ‫و ا گر به آن راه نروند، پس معلوم است که‬ ‫آنرا حتما همراه با صدقۀ گناه بفرستید،‬ ‫ً‬ ‫آن بالها اتفاقی بوده دست خدا در آن ها‬ ‫در آن صورت شفا می یابید و ا گر شفا‬ ‫دخالتی نداشته است.»‬ ‫نیابید، پس معلوم می شود که این بال‬ ‫01 مردم قرار هدایتی که برای شان داده‬ ‫از جانب خدا نیست.» 4  پرسیدند:‬ ‫شده بود عمل کردند. دو گاو شیری را‬ ‫«صدقۀ گناه چیست؟» آن ها جواب‬ ‫گرفته به کراچی بستند و گوساله های‬ ‫دادند: «پنج مجسمۀ طالئی از دمل و‬ ‫ُ َ‬ ‫شان را در طویله از آن ها جدا نمودند.‬ ‫پنج مجسمۀ طالئی از موش را، یعنی‬ ‫11 صندوق پیمان خداوند را بر عراده بار‬ ‫یک عدد بخاطر هر یک از حا کمان‬ ‫کردند و همچنان صندوقچه ای را که در‬ ‫فلسطینی ها بفرستید، زیرا همین بال بر‬ ‫آن مجسمه های طالئی د مل و موشها‬ ‫ُ َ‬ ‫سر شما و حا کمان تان آمد. 5 شما بايد‬ ‫ آنگاه‬‫بودند در پهلویش قرار دادند. 21‬ ‫مجسمهء موشها و دمل را که کشور ما‬
  • 10. ‫973‬ ‫اول سموئیل  6 ،​7‬ ‫​‬ ‫91 اما خداوند هفتاد نفر از مردم بیت‬ ‫گاوها بانگ زده به شاهراه داخل شدند‬ ‫شمش را کشت، زیرا آن ها در صندوق‬ ‫و مستقیما به طرف بیت شمش حرکت‬ ‫ً‬ ‫پیمان خداوند نگاه کردند. و مردم‬ ‫کردند. سرکردگان فلسطینی ها تا سرحد‬ ‫بخاطری که خداوند آن هفتاد نفر را‬ ‫بیت شمش بدنبال آن ها رفتند.‬ ‫هال ک کرد، ماتم گرفتند 02 و گفتند:‬ ‫31 در این وقت مردم بیت شمش مشغول‬ ‫«کیست که بتواند بحضور خدای مقدس،‬ ‫درو کردن گندم بودند. وقتیکه چشم‬ ‫خداوند متعال بایستد و این صندوق را‬ ‫شان بر صندوق افتاد از دیدن آن بسیار‬ ‫از اینجا بکجا بفرستیم؟» 12 بنابران،‬ ‫ ‬ ‫خوشحال شدند. 41 کراچی در مزرعۀ‬ ‫آن ها قاصدانی را با این پیغام پیش مردم‬ ‫شخصی بنام یوشع که از باشندگان‬ ‫قر یت یعاریم فرستادند: «فلسطینی ها‬ ‫ِ َ‬ ‫بیت شمش بود، داخل شد و در آنجا در‬ ‫صندوق پیمان خداوند را واپس روان‬ ‫کنار یک سنگ بزرگ توقف کرد. مردم‬ ‫کردند. بیائید آنرا پیش خود ببرید.»‬ ‫چوب کراچی را شکستاندند و با آن آتش‬ ‫ِ َ‬ ‫چند نفر از قر یت یعاریم آمدند و‬ ‫صندوق پیمان خداوند را گرفته‬ ‫7‬ ‫روشن کردند و گاوها را به عنوان قربانی‬ ‫سوختنی کشتند. 51 چند نفر از قبیلۀ الوی‬ ‫بخانۀ ا ِبیناداب که بر تپه ای بنا یافته بود،‬ ‫َ‬ ‫آمدند و صندوق پیمان خداوند و صندوق‬ ‫َِ‬ ‫بردند. پسرش العازار را به نگهبانی آن‬ ‫حاوی مجسمه های طالئی د مل و‬ ‫ُ َ‬ ‫گماشتند. 2 صندوق مذکور مدت بیست‬ ‫موشها را گرفته بر آن سنگ بزرگ قرار‬ ‫سال در آنجا باقی ماند. در خالل آن‬ ‫دادند. مردم بیت شمش در همان روز‬ ‫مدت، تمام مردم اسرائیل غمگین بودند،‬ ‫قربانی های سوختنی و قربانی های دیگر‬ ‫زیرا خداوند آن ها را فراموش کرده بود.‬ ‫هم بحضور خداوند تقدیم کردند. 61 پس‬ ‫از آنکه پنج حا کم فلسطینی ها آن مراسم‬ ‫دعوت برای توبه‬ ‫را دیدند، همان روز به عقرون برگشتند.‬ ‫َ ُ‬ ‫3 آنگاه سموئیل به قوم اسرائیل گفت:‬ ‫71  آن پنج مجسمۀ طالئی د مل که‬ ‫ُ َ‬ ‫«ا گر واقعا می خواهید از صمیم دل‬ ‫ً‬ ‫فلسطینی ها بعنوان صدقۀ گناه به پیشگاه‬ ‫بسوی خداوند برگردید، پس خدایان‬ ‫خداوند فرستادند، از طرف پنج حا کم‬ ‫بیگانه و بت عشتاروت را ترک کنید.‬ ‫َ‬ ‫شهرهای مهم اشدود، غزه، اشقَ لُون، جت‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫تصمیم بگیرید که تنها از خداوند‬ ‫ مجسمه های طالئی‬ ‫و عقر ون بودند. 81‬ ‫َ ُ‬ ‫پیروی نمائید و فقط بندۀ او باشید.‬ ‫موش از پنج شهر مستحکم و دهاتی‬ ‫آنوقت او شما را از دست فلسطینی ها‬ ‫که به وسیلۀ پنج حا کم فلسطینی ها‬ ‫نجات می دهد.» 4 قوم اسرائیل قبول‬ ‫اداره می شدند، نمایندگی می کردند.‬ ‫کرد و بتهای بعلیم و عشتاروت را از‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫سنگ بزرگی که باالی آن صندوق پیمان‬ ‫بین بردند و تنها به پرستش خداوند‬ ‫خداوند را قرار دادند، تا به امروز در‬ ‫پرداختند.‬ ‫مزرعۀ یوشع باقی است.‬
  • 11. ‫اول سموئیل  7 ،​8‬ ‫​‬ ‫083‬ ‫21 بعد سموئیل سنگی را برداشته بین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫شکست فلسطینی ها در مصفه‬ ‫ِ‬ ‫مصفه و سن قرار داد و آن را ابن عزر ـ‬ ‫ََ َ َ‬ ‫ِ‬ ‫یعنی سنگ کمک ـ نامید، زیرا او گفت:‬ ‫5 بعد سموئیل گفت: «همۀ قوم اسرائیل‬ ‫«تا بحال خداوند به ما کمک کرده‬ ‫را در مصفه جمع کنید و من بحضور‬‫ِ‬ ‫است!» 31 به این ترتیب، فلسطینی ها‬ ‫ پس‬ ‫خداوند برای شما دعا می کنم.» 6‬ ‫شکست خورده دیگر هرگز پای خود را‬ ‫ِ‬ ‫آن ها همگی در مصفه جمع شدند. از‬ ‫در سرزمین اسرائیل ننهادند، زیرا دست‬ ‫چاه آب کشیدند و بحضور خداوند‬ ‫انتقام خداوند تا که سموئیل زنده بود،‬ ‫ریختند. همچنان در آن روز همه روزه‬ ‫برعلیه آن ها در کار بود. 41 و شهرهای‬ ‫گرفتند و گفتند: «ما پیش خداوند گناهکار‬ ‫اسرائیلی، از عقرون تا جت که به تصرف‬ ‫َ‬ ‫َ ُ‬ ‫ِ‬ ‫هستیم.» و در شهر مصفه بود که سموئیل‬ ‫فلسطینی ها درآمده بودند، دو باره‬ ‫بعنوان داور انتخاب شد.‬ ‫به دست اسرائیل افتادند. ضمنا بین‬ ‫ً‬ ‫7 وقتی فلسطینی ها شنیدند که قوم‬ ‫اسرائیل و اموریان صلح برقرار شد.‬ ‫ِ‬ ‫اسرائیل در مصفه جمع شده اند، سپاه خود‬ ‫51 سموئیل تا آخر عمر بحیث داور‬ ‫را برای حمله علیه اسرائیل فرستادند.‬ ‫بر مردم اسرائیل اجرای وظیفه نمود‬ ‫چون قوم اسرائیل خبر شدند که‬ ‫ِ‬ ‫61  و هر سال به بیت ئیل، جلجال و‬ ‫فلسطینی ها آمادۀ حمله هستند، سخت‬ ‫مصفه می رفت و به کارهای مردم‬ ‫ِ‬ ‫به وحشت افتادند. 8 لهذا، از سموئیل‬ ‫ بعد به خانۀ خود‬ ‫رسیدگی می کرد. 71‬ ‫خواهش کرده گفتند: «بحضور خداوند،‬ ‫در رامه بر می گشت و به امور قضائی‬ ‫خدای ما زاری کن که ما را از دست‬ ‫می پرداخت و در همانجا قربانگاهی‬ ‫فلسطینی ها نجات بدهد.» 9 آنوقت‬ ‫برای خداوند ساخت.‬ ‫سموئیل یک برۀ شیرخوار را گرفته بعنوان‬ ‫قربانی سوختنی و کامل بحضور خداوند‬ ‫مردم اسرائیل پادشاه می خواهند‬ ‫تقدیم کرد. بعد از طرف مردم اسرائیل‬ ‫وقتی سموئیل به سن پیری رسید،‬ ‫پسران خود را بعنوان داور بر مردم‬ ‫8‬ ‫بدرگاه خداوند دعا کرد و خداوند‬ ‫دعای او را قبول فرمود. 01 در موقعی که‬ ‫اسرائیل مقرر کرد. 2 نام پسر اول او یوئیل‬ ‫سموئیل مصروف اجرای مراسم قربانی‬ ‫ِ‬ ‫و از دومی ابیاه بود که در محکمۀ بئرشبع‬ ‫َ ّ‬ ‫سوختنی بود، فلسطینی ها برای حمله به‬ ‫داور بودند. 3 مگر پسرانش براه او نرفتند.‬ ‫اسرائیل نزدیکتر می شدند، اما خداوند‬ ‫آن ها برای منفعت شخصی خود کار‬ ‫با آواز مهیب رعد از آسمان آن ها را‬ ‫کرده رشوت می گرفتند و عدالت را‬ ‫سراسیمه و دستپاچه ساخت و در نتیجه،‬ ‫پایمال می نمودند.‬ ‫قوم اسرائیل آن ها را شکست داد.‬ ‫4 پس همه ریش سفیدان قوم یکجا‬ ‫ِ‬ ‫11 عسا کر اسرائیل آن ها را از مصفه تا‬ ‫شده پیش سموئیل به رامه رفتند 5 و به او‬ ‫بیت کار تعقیب کرده کشته می رفتند.‬
  • 12. ‫183‬ ‫اول سموئیل  8 ،​9‬ ‫​‬ ‫زراعتی، باغهای انگور و زیتون شما را‬ ‫گفتند: «خودت پیر و سالخورده شده ای‬ ‫گرفته به خدمتگاران خود می بخشد. 51 ده‬ ‫و پسرانت هم براه تو نمی روند، بنابران،‬ ‫فیصد غله و انگور تان را به مأمورین و‬ ‫ما می خواهیم که ما هم مثل اقوام‬ ‫مالزمین خود می دهد. 61 غالمان، کنیزان،‬ ‫دیگر پادشاهی داشته باشیم تا بر ما‬ ‫بهترین حیوانات گله و خرهای شما را‬ ‫حکومت کند.» 6 سموئیل از این حرف‬ ‫بغرض کارهای شخصی خود می گیرد.‬ ‫آن ها که گفتند: «ما پادشاه می خواهیم»،‬ ‫71 ده فیصد رمۀ شما را هم گرفته خود تان را‬ ‫بسیار متأثر شد، بنابران، بحضور خداوند‬ ‫غالم خود می سازد. 81 در آن روز از دست‬ ‫دعا کرده از او مشورت خواست.‬ ‫پادشاهی که برای خود انتخاب کرده اید،‬ ‫7 خداوند به سموئیل فرمود: «برو، هرچه‬ ‫فریاد و فغان خواهید کرد، اما خداوند به‬ ‫می گویند قبول کن. آن ها می خواهند مرا‬ ‫داد تان نخواهد رسید.»‬ ‫ترک کنند نه ترا و میل ندارند که از این‬ ‫91  با همۀ این دالیل باز هم مردم‬ ‫ببعد پادشاه آن ها باشم. 8 از همان روزی‬ ‫اصرار کردند و گفتند: «ما یک پادشاه‬ ‫که آن ها را از کشور مصر خارج کردم،‬ ‫می خواهیم، 02 چون آرزو داریم که مثل‬ ‫همیشه سرکشی کرده اند و پیرو خدایان‬ ‫اقوام دیگر باشیم. او بر ما سلطنت کند‬ ‫دیگر بوده اند. حاال با تو هم همان معامله‬ ‫و رهبر ما در جنگ باشد.» 12 وقتی‬ ‫را می کنند. 9 پس برو و خواهش آن ها‬ ‫سموئیل سخنان آن ها را شنید همه را‬ ‫را بجا آور، اما به آن ها اخطار کن و از‬ ‫بحضور خداوند عرض کرد. 22 خداوند به‬ ‫رفتار و شخصیت پادشاهی که بر آن ها‬ ‫سموئیل فرمود: «هرچه مردم می خواهند‬ ‫حکومت بکند، آن ها را با خبر ساز.»‬ ‫بکن. برو برای شان پادشاهی انتخاب‬ ‫01 سموئیل آنچه را که خداوند فرموده‬ ‫نما.» سموئیل به مردم گفت که فعالً به‬ ‫بود به کسانی که از او پادشاه می خواستند‬ ‫خانه های خود برگردند.‬ ‫گفت. 11 «طرز حکومت پادشاه به این‬ ‫ترتیب می باشد: او پسران شما را بوظیفۀ‬ ‫شائول بحیث پادشاه انتخاب می شود‬ ‫شاطری و بحیث سوارکار می گمارد تا‬ ‫مرد مقتدر و ثروتمندی در قبیلۀ‬ ‫بنیامین زندگی می کرد. نام او قَیس،‬ ‫9‬ ‫پیشاپیش عرادۀ او بروند. 21  صاحب‬ ‫منصبان نظامی را به رتبه های مختلف‬ ‫نام پدرش ابیئیل، نام پدر کالنش صرور،‬ ‫َ‬ ‫مقرر می کند تا سپاه او را در جنگ‬ ‫نام نیکه اش بکُور ت و نام نیکه کالن‬ ‫َ َ‬ ‫رهبری نمایند. بعضی را مأمور می سازد‬ ‫او افیح بود. 2 قَیس پسر جوان و خوش‬ ‫که زمین های او را قلبه و محصوالت‬ ‫چهره ای بنام شائول داشت که در بین‬ ‫او را درو کنند و تجهیزات نظامی و‬ ‫تمام اسرائیل مثل او جوان خوش اندامی‬ ‫پرزه جات عراده های او را بسازند.‬ ‫پیدا نمی شد و در بلندی قد نظیر او‬ ‫31 دختران تان را برای عطرسازی، آشپزی‬ ‫کسی نبود.‬ ‫و نان پزی می برد. 41 بهترین زمین های‬
  • 13. ‫اول سموئیل  9‬ ‫283‬ ‫ِ‬ ‫11 آن دو در راه تپه ای که به طرف شهر‬ ‫3 روزی خرهای قَیس، پدر شائول گم‬ ‫می رفت با چند دختر جوان برخوردند که‬ ‫شدند. قَیس به پسر خود، شائول گفت:‬ ‫برای کشیدن آب می رفتند. از آن دخترها‬ ‫«برخیز و یکی از خادمان را با خود‬ ‫پرسیدند: «آیا در این شهر نبی خداوند‬ ‫گرفته برای یافتن خرها برو.» 4 آن ها از‬ ‫است؟» 21 دخترها جواب دادند: «بلی،‬ ‫کوهستانهای افرایم گذشته تا سرزمین‬ ‫از همین راه مستقیم بروید، چون او‬ ‫شلیشه رفتند، اما خرها را نیافتند. از‬ ‫َ‬ ‫همین حاال به شهر رسید، زیرا مردم در‬ ‫آنجا به شعلیم سفر کردند، ولی اثری از‬ ‫َ‬ ‫باالی تپه مصروف اجرای مراسم قربانی‬ ‫خرها نبود. بعد سراسر سرزمین بنیامین را‬ ‫هستند. 31 پس عجله کنید، چون ممکن‬ ‫جستجو نمودند، باز هم خرها را نیافتند.‬ ‫است وقتی شما به شهر داخل شوید او‬ ‫5 وقتی به سرزمین صوف رسیدند،‬ ‫برای صرف غذا بسر تپه برود. و تا او به‬ ‫شائول به خادم همراه خود گفت: «بیا که‬ ‫آنجا نرسد، مردم به غذا دست نمی زنند،‬ ‫برگردیم. ممکن است حاال پدرم خرها را‬ ‫زیرا او اول دعای قربانی را می خواند و‬ ‫فراموش کرده و بخاطر ما پریشان باشد.»‬ ‫بعد از آن مهمانها غذا می خورند. حاال‬ ‫6 اما خادمش در جواب او گفت: «یک‬ ‫بروید، بزودی او را می بینید.» 41 پس‬ ‫چیزی بیادم آمد. در این شهر یک مرد‬ ‫آن ها به شهر رفتند و دیدند که سموئیل در‬ ‫خدا زندگی می کند و همه مردم به او‬ ‫راه خود بسوی تپه، بطرف آن ها می آید.‬ ‫احترام دارند. او هر چیزی که بگوید،‬ ‫51 یک روز پیش از آمدن شائول،‬ ‫حقیقت پیدا می کند. بیا که پیش او‬ ‫خداوند به سموئیل فرمود: 61 «فردا در‬ ‫برویم، شاید بتواند ما را در سفر راهنمائی‬ ‫همین ساعت مردی را از سرزمین بنیامین‬ ‫کند.» 7 شائول جواب داد: «ولی ما چیزی‬ ‫پیش تو می فرستم و تو او را مسح کرده‬ ‫نداریم که برایش ببریم. نانی که در توبره‬ ‫بعنوان فرمانروای قوم برگزیدۀ من،‬ ‫داشتیم تمام شده است و تحفۀ دیگری هم‬ ‫اسرائیل انتخاب می کنی تا قوم برگزیدۀ‬ ‫موجود نیست که برای آن مرد خدا بدهیم.‬ ‫مرا از دست فلسطینی ها نجات بدهد.‬ ‫پس چه ببریم؟» 8 خادم گفت: «من‬ ‫من بر آن ها رحم کرده ام، زیرا زاری و‬ ‫شش نخود نقره دارم و آن را به مرد خدا‬ ‫نالۀ شان بگوش من رسیده است.»‬ ‫می دهیم تا راه را برای ما نشان بدهد.»‬ ‫71 وقتی سموئیل شائول را دید، خداوند‬ ‫9 (در آن زمان وقتی کسی حاجتی از خدا‬ ‫به سموئیل فرمود: «این شخص همان‬ ‫می داشت، می گفت: «بیا که پیش یک‬ ‫کسی است که من در باره اش بتو گفتم!‬ ‫رایی برویم.» چون به کسانی که امروز‬ ‫او کسی است که باید بر قوم برگزیدۀ من‬ ‫نبی می گویند در آن دوران آن ها را رایی‬ ‫حکومت کند.» 81 لحظه ای بعد شائول‬ ‫می گفتند.) 01 شائول قبول کرد و گفت:‬ ‫در پیش دروازۀ شهر با سموئیل برخورد‬ ‫«بسیار خوب، بیا که برویم.» پس آن ها‬ ‫و گفت: «لطفا خانۀ نبی خداوند را به‬ ‫ً‬ ‫به شهر پیش آن مرد خدا رفتند.‬
  • 14. ‫383‬ ‫اول سموئیل  9 ،​01‬ ‫​‬ ‫در پشت بام بود صدا کرد و گفت:‬ ‫ما نشان بده.» 91 سموئیل جواب داد:‬ ‫«برخیز، وقت آن است که باید بروی.»‬ ‫«من خودم همان نبی هستم؛ حاال‬ ‫پس شائول برخاست با سموئیل‬ ‫پیشتر از من بسر تپه برو، زیرا امروز با‬ ‫بیرون رفت. 72 وقتی آن ها به خارج‬ ‫من غذا می خوری. فردا صبح هرچه‬ ‫شهر نزدیک شدند، سموئیل به شائول‬ ‫که می خواهی بدانی، برایت می گویم و‬ ‫گفت: «به خادمت بگو که پیشتر از ما‬ ‫بعد می توانی به هر جائی می خواهی،‬ ‫برود و تو کمی معطل کن، زیرا می خواهم‬ ‫بروی. 02 اما در بارۀ خرها که سه روز‬ ‫پیغامی را که از جانب خداوند دارم برایت‬ ‫پیش گم شده بودند، غم نخور، چرا که‬ ‫برسانم.»‬ ‫آن ها یافت شده اند، ولی چیزی که مردم‬ ‫اسرائیل بیشتر می خواهند تو و خانوادۀ‬ ‫سموئیل شائول را بعنوان‬ ‫پدرت می باشید.» 12 شائول جواب داد:‬ ‫پادشاه مسح می کند‬ ‫«من از قبیلۀ بنیامین هستم که کوچکترین‬ ‫آنگاه سموئیل یک بوتل‬ ‫روغن را گرفته بر سر شائول‬ ‫01‬ ‫قبیله ها است و خانوادۀ من هم از نگاه‬ ‫اهمیت و شهرت کمترین خانواده های‬ ‫ر یخت. بعد او را بوسید و گفت:‬ ‫قبیلۀ بنیامین می باشد. چرا این سخنان را‬ ‫«چون خداوند ترا انتخاب فرموده‬ ‫با من می زنی؟»‬ ‫است که پادشاه اسرائیل باشی، این کار‬ ‫22 آنگاه سموئیل شائول و خادمش‬ ‫را می کنم. تو فرمانروا و رهائی بخش‬ ‫را در سالون بزرگی که در آن در حدود‬ ‫آن ها از دست دشمنانی که در اطراف‬ ‫سی نفر مهمان حضور داشتند، برده در‬ ‫آن ها هستند، می شوی. برای ثبوت‬ ‫صدر مجلس جا داد. 32 بعد سموئیل به‬ ‫اینکه خداوند ترا بحیث پادشاه اسرائیل‬ ‫آشپز گفت: «آن تکۀ گوشت را که به تو‬ ‫ ‬ ‫انتخاب کرده است، می گویم 2 که وقتی‬ ‫دادم و گفتم که آنرا پیش خود نگهدار،‬ ‫از پیش من جدا می شوی، دو نفر را در‬ ‫بیاور.» 42 آشپز گوشت را آورد و پیش‬ ‫کنار قبر راحیل در شهر صلصح که در‬ ‫َ َ‬ ‫شائول گذاشت. سموئیل گفت: «این را‬ ‫سرزمین بنیامین واقع است، می بینی و‬ ‫مخصوصا برای تو نگهداشته بودم تا در‬ ‫ً‬ ‫به تو می گویند: «خرهائی را که جستجو‬ ‫وقت معینش آن را بخوری. حاال بفرما،‬ ‫می کردی، یافت شده اند. حاال پدرت‬ ‫نوش جان کن!»‬ ‫در فکر خرها نیست، بلکه بخاطر تو‬ ‫به این ترتیب، شائول در آن روز با‬ ‫پریشان است و می گوید: پسرم را چطور‬ ‫سموئیل غذا خورد. 52  وقتی آن ها‬ ‫پیدا کنم.» 3 وقتی پیشتر بروی به درخت‬ ‫از تپه پائین آمدند و به شهر رفتند،‬ ‫بلوط تابور می رسی. در آنجا سه مرد‬ ‫سموئیل شائول را بر بام خانۀ خود‬ ‫را می بینی که روندۀ بیت ئیل به منظور‬ ‫برده و با او به گفتگو پرداخت. 62 صبح‬ ‫پرستش خداوند می باشند. یکی از‬ ‫وقت روز دیگر سموئیل شائول را که‬
  • 15. ‫اول سموئیل  01‬ ‫483‬ ‫نبوت می کند، گفتند: «پسر قَیس را چه‬ ‫آن ها سه بزغاله، دیگری سه قرص نان و‬ ‫شده است؟ آیا شائول هم از جملۀ انبیاء‬ ‫سومی یک مشک شراب با خود دارد.‬ ‫است؟» 21  یکنفر از حاضر ین اضافه‬ ‫4 آن ها با تو احوالپرسی می کنند و به تو‬ ‫کرد: «و پدر شان کیست؟» از همان‬ ‫دو قرص نان می دهند که تو باید آن را‬ ‫زمان این مثل ورد ز بان مردم شد که‬ ‫ََ‬ ‫بپذیری. 5 بعد به تپۀ خدا می رسی که در‬ ‫می گویند: «شائول هم از جملۀ انبیاء‬ ‫آنجا عسا کر فلسطینی ها پهره می دهند.‬ ‫است.» 31 وقتی شائول نبوت را تمام‬ ‫و همینکه به شهر وارد می شوی با چند‬ ‫کرد، به باالی تپه رفت.‬ ‫نفر از انبیاء بر می خوری که از تپه‬ ‫ ‬ ‫41 کا کای شائول از آن ها پرسید: «کجا‬ ‫پائین می آیند و در حال نواختن چنگ‬ ‫رفته بودید؟» شائول جواب داد: «برای‬ ‫و دایره و نی و تنبور می باشند و نبوت‬ ‫َ‬ ‫یافتن خرها رفته بودیم. چون آن ها را‬ ‫می کنند. 6 بعد روح خداوند بر تو قرار‬ ‫ ‬ ‫نیافتیم پیش سموئیل رفتیم.» 51 کا کایش‬ ‫می گیرد و تو هم با آن ها نبوت می کنی‬ ‫گفت: «به من بگو که او چه گفت.»‬ ‫و به شخص دیگری تبدیل می شوی. 7 از‬ ‫61 شائول جواب داد: «او به ما گفت که‬ ‫آن ببعد، هر تصمیمی که بگیری، انجام‬ ‫خرها یافت شده اند.» اما در بارۀ اینکه‬ ‫داده می توانی، زیرا خداوند هادی و‬ ‫او بعنوان پادشاه انتخاب شده است، به‬ ‫راهنمایت می باشد. 8 حاال پیشتر از من‬ ‫کا کای خود چیزی نگفت.‬ ‫ِ‬ ‫به جلجال برو و در آنجا منتظر من باش. من‬ ‫بعد از یک هفته پیشت می آیم، چون من‬ ‫شائول بحیث پادشاه اسرائیل‬ ‫باید در وقت ادای مراسم قربانی سوختنی‬ ‫انتخاب می شود‬ ‫و ذبح کردن قربانی های سالمتی با تو‬ ‫ سموئیل قوم اسرائیل را برای یک‬ ‫71‬ ‫باشم. من همچنین گفتنی های دیگری‬ ‫ و این‬ ‫ِ‬ ‫اجتماع در مصفه دعوت کرد 81‬ ‫دارم که باید برایت بگویم.»‬ ‫پیام خداوند را به آن ها داد: «خداوند،‬ ‫خدای اسرائیل چنین می فرماید: «من‬ ‫شائول نبوت می کند‬ ‫9 وقتی شائول با سموئیل وداع کرد و قوم اسرائیل را از مصر بیرون آوردم و‬ ‫می خواست برود خدا وضع و شخصیت شما را از دست مردم مصر و ممالکی که‬ ‫او را تغییر داد و همه پیشگوئی های بر شما ظلم می کردند، نجات دادم. 91 اما‬ ‫سموئیل به حقیقت رسیدند. 01 چون به امروز شما خدای تان را که شما را از‬ ‫تپۀ خدا آمدند گروهی از انبیاء را دیدند که آن همه بالها و مصائب رهائی بخشید،‬ ‫بطرف شان می آیند. آنگاه روح خدا بر فراموش کردید. حاال از من می خواهید‬ ‫شائول قرار گرفت و با آن ها به نبوت که پادشاهی برای تان انتخاب کنم.»‬ ‫ً‬ ‫ ‬ ‫شروع کرد. 11 کسانی که قبال او را بسیار خوب، ا کنون به ترتیب قوم و قبیلۀ‬ ‫می شناختند وقتی دیدند که با انبیاء تان بحضور خداوند حاضر شوید.»‬
  • 16. ‫583‬ ‫اول سموئیل  01 ،​11‬ ‫​‬ ‫02 پس سموئیل همۀ قبایل اسرائیل را‬ ‫شائول عمونیان را شکست می دهد‬ ‫بحضور خداوند جمع کرد و از بین آن ها‬ ‫در این وقت ناحاش عمونی‬ ‫َ‬ ‫با سپاه خود بقصد حمله علیه‬ ‫ِ‬ ‫11‬ ‫قبیلۀ بنیامین بحکم قرعه انتخاب شد.‬ ‫12 سپس همه خانواده های قبیلۀ بنیامین‬ ‫اسرائیل در مقابل یابیش جلعاد اردو زدند.‬ ‫را بحضور خداوند آورد و قرعه بنام‬ ‫مردم آنجا به ناحاش پیشنهاد صلح کرده‬ ‫خانوادۀ مطری برآمد. باالخره هر فرد‬ ‫َ‬ ‫گفتند: «با ما پیمان ببند و ما خدمت ترا‬ ‫خانوادۀ مطری حاضر شد و از آن جمله‬ ‫َ‬ ‫می کنیم.» 2 ناحاش گفت: «بسیار خوب،‬ ‫شائول، پسر قَیس انتخاب گردید، اما‬ ‫به یک شرط با شما پیمان می بندم که‬ ‫وقتی رفتند که او را بیاورند، او را‬ ‫من باید چشم راست هر کدام تان را از‬ ‫نیافتند. 22 پس از خداوند پرسیدند:‬ ‫کاسه بیرون کنم تا همۀ مردم اسرائیل‬ ‫«او کجا است؟ آیا او اینجا در بین ما‬ ‫سرافگنده شوند!» 3 ریش سفیدان یابیش‬ ‫است؟» خداوند جواب داد: «بلی، او در‬ ‫به او گفتند: «برای ما یک هفته مهلت‬ ‫بین کاال و لوازمی که آورده اند، خود را‬ ‫بده تا قاصدانی را برای کمک به سراسر‬ ‫پنهان کرده است.» 32 آنگاه رفتند و او را‬ ‫کشور اسرائیل بفرستیم. ا گر کسی برای‬ ‫آوردند. وقتی در بین مردم ایستاد، قدش‬ ‫نجات ما نیامد، آنگاه ما به تو تسلیم‬ ‫از همه بلندتر بود. 42 سموئیل به مردم‬ ‫می شویم.»‬ ‫گفت: «این شخص همان کسی است که‬ ‫ِ َ‬ ‫4 وقتی قاصدان به جبعه که مسکن شائول‬ ‫خداوند او را بعنوان پادشاه شما انتخاب‬ ‫بود، آمدند و به مردم از وضع بد خود خبر‬ ‫فرموده است. در تمام قوم اسرائیل نظیر‬ ‫دادند، همگی با آواز بلند گریه کردند.‬ ‫او پیدا نمی شود.» آنگاه همگی با یک‬ ‫5 در این وقت شائول مصروف قلبه‬ ‫صدا گفتند: «زنده باد پادشاه!»‬ ‫کردن زمین بود و چون به شهر برگشت‬ ‫52 بعد سموئیل حقوق و وظایف پادشاه‬ ‫از مردم پرسید: «چه واقعه شده است؟‬ ‫را برای مردم شرح داد و همه را در کتاب‬ ‫چرا همگی گریه می کنند؟» آن ها او را‬ ‫مخصوص نوشت و بحضور خداوند‬ ‫از خبری که قاصدان یابیش آورده بودند،‬ ‫تقدیم کرد. سپس مردم را به خانه های‬ ‫آ گاه ساختند. 6 وقتی شائول آن سخنان‬ ‫شان فرستاد. 62 شائول هم به خانۀ خود‬ ‫را شنید، روح خداوند بر او قرار گرفت‬ ‫در جبعه برگشت و ندیمانی هم که خدا‬ ‫ِ َ‬ ‫و بشدت خشمگین شد. 7 آنگاه یک‬ ‫دل آن_ها را بر انگيخته بود، شائول را‬ ‫جوره گاو را گرفته آن ها را تکه تکه‬ ‫همراهی کردند. 72 اما بعضی از اشخاص‬ ‫کرد و به قاصدان داد تا به سراسر کشور‬ ‫پستی که در آنجا حاضر بودند، گفتند:‬ ‫اسرائیل تقسیم کنند و به مردم بگویند:‬ ‫«این شخص چطور می تواند ما را نجات‬ ‫«هر کسی که نیاید و بدنبال شائول‬ ‫بدهد؟» او را مسخره کردند و تحفه ای‬ ‫و سموئیل نرود، گاوهایش با چنین‬ ‫برایش نیاوردند، ولی او حرفی نزد.‬
  • 17. ‫اول سموئیل  11 ،​21‬ ‫​‬ ‫683‬ ‫سرنوشتی دچار می شوند.» بنابراین،‬ ‫نطق وداعیۀ سموئیل‬ ‫ترس خدا بنی اسرائیل را فرا گرفته،‬ ‫سموئیل به قوم اسرائیل گفت:‬ ‫«خواهشی که از من کرده‬ ‫21‬ ‫همگی با یکدل برای جنگ آماده شدند.‬ ‫ِ‬ ‫8 وقتی آن ها را در بازق شمار کردند،‬ ‫بودید، بجا آوردم و پادشاهی برای تان‬ ‫تعداد شان سه صد هزار به اضافۀ سی‬ ‫انتخاب کردم. 2 حاال پادشاه رهبر شما‬ ‫هزار نفر از یهودا بود. 9 بعد قاصدان را‬ ‫است. چون من پیر و مو سفید شده ام،‬ ‫دوباره با این پیغام فرستاد: «فردا پیش‬ ‫پسران خود را در خدمت شما می گمارم.‬ ‫از ظهر نجات می یابید.» چون قاصدان‬ ‫من از دوران جوانی خدمت شما را‬ ‫به یابیش آمدند و پیغام شائول را به مردم‬ ‫کرده ام 3 و ا کنون از شما می خواهم که‬ ‫رساندند، همگی خوشحال شدند. 01 پس‬ ‫در حضور خداوند و پادشاه برگزیدۀ او‬ ‫مردم یابیش به دشمنان گفتند: «ما فردا‬ ‫حقیقت را بگوئید که آیا من گاو یا خر‬ ‫خود را تسلیم می کنیم و آنوقت هرچه دل‬ ‫کسی را بزور گرفته ام؟ آیا بر کسی ظلم‬ ‫تان بخواهد، با ما بکنید.»‬ ‫کرده ام یا به کدام کسی آزار رسانده ام؟‬ ‫11 روز دیگر شائول آمد و مردم را به سه‬ ‫ا گر از کسی رشوت گرفته ام بگوئید تا‬ ‫دسته تقسیم کرد و هنگام صبح یک حملۀ‬ ‫برای تالفی آن چشمانم را کور کنم.»‬ ‫نا گهانی را بر عمونیان شروع نموده تا ظهر‬ ‫4 آن ها گفتند: «نه تو به کسی ظلم‬ ‫به کشتار آن ها پرداخت. کسانی که باقی‬ ‫کرده ای، نه آزار رسانده ای و نه از کسی‬ ‫ماندند، طوری پرا گنده شدند که حتی دو‬ ‫رشوت گرفته ای.» 5 سموئیل گفت: «پس‬ ‫نفر شان هم یکجا با هم دیده نمی شدند.‬ ‫خدا و پادشاه برگزیدۀ او شاهد من هستند‬ ‫21 بعد مردم به سموئیل گفتند: «کجا‬ ‫که من در پیش شما گناهی ندارم.» آن ها‬ ‫هستند آن کسانی که می گفتند شائول‬ ‫جواب دادند: «بلی، درست است.»‬ ‫نباید پادشاه ما باشد؟ آن ها را بیاورید تا‬ ‫6 سموئیل اضافه کرد: «خداوند موسی‬ ‫سرهای شان را از تن جدا کنیم.» 31 اما‬ ‫و هارون را مأمور ساخت و اجداد شما‬ ‫شائول گفت: «حتی یک نفر هم نباید در‬ ‫را از کشور مصر بيرون آورد. 7 حاال در‬ ‫این روز کشته شود، زیرا خداوند امروز‬ ‫جائیکه هستید قرار گیرید تا شما را در‬ ‫اسرائیل را نجات داد.» 41 بعد سموئیل‬ ‫حضور خداوند محکوم سازم و به شما‬ ‫ِ‬ ‫به مردم گفت: «بیائید به جلجال برویم و‬ ‫یاد آور شوم که خداوند چه خوبی هائی‬ ‫ پس‬ ‫سلطنت را سر از نو برقرار کنیم.» 51‬ ‫در حق شما و پدران تان کرده است.‬ ‫ِ‬ ‫همۀ مردم به جلجال رفتند. در آنجا شائول‬ ‫8 وقتی بنی اسرائیل در مصر بودند و مردم‬ ‫را در حضور خداوند پادشاه خود ساختند‬ ‫آنجا شروع به آزار آن ها کردند، آن ها‬ ‫و برای خداوند قربانی سالمتی تقدیم‬ ‫بحضور خداوند گریه و زاری نمودند.‬ ‫نمودند و شائول و همۀ قوم اسرائیل‬ ‫خداوند موسی و هارون را فرستاد و آن ها‬ ‫خوشی کردند و جشن گرفتند.‬
  • 18. ‫783‬ ‫اول سموئیل  21‬ ‫پادشاه تان بلند می شود. 61 حاال توجه‬ ‫پدران شما را از مصر بیرون آورد و در‬ ‫نمائید و معجزات عظیم خداوند را‬ ‫این سرزمین جا داد. 9 ولی آن ها بزودی‬ ‫تماشا کنید. 71 شما می دانید که در این‬ ‫خداوند، خدای خود را فراموش کردند.‬ ‫موسم سال که وقت درو گندم است، باران‬ ‫پس خداوند آن ها را به دست دشمنان‬ ‫نمی بارد. مگر من بدرگاه خداوند دعا‬ ‫شان، یعنی سیسرا، قوماندان سپاه یابین‬ ‫َ‬ ‫می کنم تا رعد و باران را از آسمان بفرستد‬ ‫پادشاه کشور حاصور، فلسطینی ها و‬ ‫تا بدانید که وقتی خواستید پادشاهی برای‬ ‫پادشاه موآب مغلوب ساخت. 01 آن ها‬ ‫تان تعیین شود، چه گناه بزرگی را در برابر‬ ‫باز پیش خداوند فریاد و زاری کردند و‬ ‫خداوند مرتکب شدید.»‬ ‫گفتند: «ما گناهکار هستیم، زیرا خداوند‬ ‫81  آنگاه سموئیل بحضور خداوند‬ ‫را فراموش کردیم و در عوض بتهای‬ ‫دعا کرد و خداوند در همان روز رعد‬ ‫بعلیم و عشتاروت را پرستیدیم. حاال ما‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫و باران را فرستاد و ترس خداوند و‬ ‫را ببخش و از دست دشمنان نجات بده‬ ‫سموئیل همگی را فراگرفت. 91  قوم‬ ‫و ما تنها ترا پرستش می کنیم.» 11 پس‬ ‫اسرائیل به سموئیل گفتند: «از حضور‬ ‫خداوند یر بعل، ِبدان، ِیفتاح و مرا فرستاد‬ ‫َُ َ‬ ‫خداوند، خدای خود تمنا کن که ما را‬ ‫و شما را از دست دشمنانی که در اطراف‬ ‫هال ک نسازد، زیرا بخاطر اینکه برای‬ ‫تان بودند، رهائی بخشید و باز به شما‬ ‫خود پادشاه خواستیم به گناهان خود‬ ‫موقع داد تا زندگی آسوده ای را شروع‬ ‫افزودیم.» 02 سموئیل به آن ها گفت:‬ ‫کنید. 21 اما وقتی دیدید که ناحاش، پادشاه‬ ‫«نترسید، می دانم که شما گناهکار‬ ‫عمونیان به شما حمله می کند، به من‬ ‫هستید، اما از احکام خداوند پیروی‬ ‫گفتید: «ما یک پادشاه می خواهیم که بر‬ ‫کنید و از دل و جان بنده و فرمانبردار او‬ ‫ما حکومت کند.» در حالیکه خداوند،‬ ‫باشید. 12 بدنبال چیزهای باطل نروید که نه‬ ‫خدای تان همیشه پادشاه شما بوده است.‬ ‫فایده ای برای تان دارند و نه می توانند‬ ‫31 اینک این شما و این پادشاهی که‬ ‫شما را نجات بدهند. 22 خداوند بخاطر‬ ‫انتخاب کرده اید. از خداوند خواستید و‬ ‫نام بزرگ خود قوم برگزیدۀ خود را ترک‬ ‫او یک پادشاه را انتخاب نمود که بر شما‬ ‫نمی کند. او به خوشی خود شما را قوم‬ ‫حکومت کند. 41 حاال ا گر از خدا بترسید،‬ ‫خاص خود ساخت 32 و من هم خدا نکند‬ ‫بندگی او را بکنید، از او اطاعت نمائید‬ ‫که در مقابل خداوند مرتکب گناهی بشوم‬ ‫و اوامر او را بجا آورید، و ا گر شما و‬ ‫و دست از دعا بخاطر شما بکشم، بلکه‬ ‫پادشاهی که بر شما حکومت می کند از‬ ‫من به شما راه نیک و راستی را نشان‬ ‫فرمان خداوند، خدای تان پیروی کنید،‬ ‫می دهم. 42 تنها از خداوند بترسید و با‬ ‫خوب، 51 اما ا گر به حرف خداوند گوش‬ ‫وفاداری و از صمیم قلب بندگی او را‬ ‫ندهید و از اوامر او سرپیچی کنید،‬ ‫بکنید و کارهای عظیمی را که برای شما‬ ‫آنوقت دست انتقام خداوند علیه شما و‬
  • 19. ‫اول سموئیل  21 ،​31‬ ‫​‬ ‫883‬ ‫صخره ها، قبرها و کاریزها پنهان شدند.‬ ‫اجراء کرده است، از یاد نبرید. 52 و اما ا گر‬ ‫7 بعضی از آن ها از دریای ُاردن گذشته به‬ ‫باز هم از کارهای بد دست نکشید، هم‬ ‫سرزمین جاد و جلعاد پناه بردند. در این‬ ‫شما و هم پادشاه تان هال ک می شوید.»‬ ‫وقت شائول در جلعاد بود و همراهانش‬ ‫از عاقبت جنگ می ترسیدند.‬ ‫جنگ علیه فلسطینی ها‬ ‫8 سموئیل قبالً به شائول گفته بود که‬ ‫برای آمدن او یک هفته انتظار بکشد.‬ ‫شائول سی ساله بود که پادشاه‬ ‫شد و چهل سال بر اسرائیل‬ ‫31‬ ‫چون آمدن او طول کشید، مردم کم کم از‬ ‫سلطنت نمود. 2 او سه هزار نفر از مردان‬ ‫او پراگنده می شدند. 9 بنابران، شائول‬ ‫اسرائیلی را انتخاب کرد که از آن جمله‬ ‫گفت: «قربانی های سوختنی و سالمتی‬ ‫ِ‬ ‫دو هزار نفر با او در مخماس و کوهستان‬ ‫را بحضور من بیاورید.» 01 بعد از آنکه‬ ‫بیت ئیل بودند و یک هزار نفر هم همراه‬ ‫مراسم قربانی بجا آورده شد، سموئیل آمد‬ ‫یوناتان به جبعۀ بنیامین رفتند و بقیه را به‬ ‫ُ‬ ‫و شائول به استقبال او رفت. 11 سموئیل‬ ‫خانه های شان فرستاد.‬ ‫پرسید: «این چه کاری بود که تو کردی؟»‬ ‫3 یوناتان به پهره داران فلسطینی ها که در‬ ‫ُ‬ ‫شائول جواب داد: «چون دیدم که تو در‬ ‫جبعه بودند حمله برده آن ها را شکست‬ ‫ِ َ‬ ‫وقت معین نیامدی و مردم هم از اطراف‬ ‫داد. خبر این حمله بزودی در سراسر‬ ‫من پراگنده می شدند؛ برعالوه فلسطینی ها‬ ‫سرزمین فلسطینی ها پخش شد و شائول‬ ‫ِ‬ ‫هم در مخماس آمادۀ حمله بودند، 21 لهذا،‬ ‫امر کرد که این خبر جنگ را به همه جا با‬ ‫با خود گفتم که چون فلسطینی ها به‬ ‫صدای شيپور اعالن کنند تا تمام عبرانیان‬ ‫ِ‬ ‫زودی در جلجال بر من حمله می آورند‬ ‫بشنوند. 4 چون مردم اسرائیل اطالع یافتند‬ ‫و همچنین رضامندی خداوند را هم‬ ‫که شائول پهره داران فلسطینی ها را کشته‬ ‫کسب نکرده ام، مجبور شدم که قربانی‬ ‫است و فلسطینی ها نام اسرائیل را بزشتی‬ ‫سوختنی خود را تقدیم کنم.» 31 سموئیل‬ ‫و نفرت یاد می کنند، بنابران تمام قوم‬ ‫گفت: «تو کار احمقانه ای کردی و امر‬ ‫ِ‬ ‫اسرائیل در جلجال بحالت آماده باش‬ ‫خداوند، خدایت را بجا نیاوردی. خداوند‬ ‫جمع شدند.‬ ‫می خواست که سلطنت تو و اوالده ات‬ ‫5 فلسطینی ها سی هزار عرادۀ جنگی،‬ ‫برای همیشه برقرار باشد، 41 مگر چون تو‬ ‫شش هزار سوار و یک لشکری که‬ ‫از امر او اطاعت نکردی، سلطنت تو زیاد‬ ‫تعداد آن مثل ریگ دریا بیشمار بود،‬ ‫دوام نمی کند. خداوند شخص دلخواه‬ ‫برای جنگ با اسرائیل آماده کرده در‬ ‫خود را یافته است و او را مأمور کرده است‬ ‫مخماس، در شرق بیت آون، اردو زدند.‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫که بر قوم برگزیدۀ او حکومت کند.» 51 بعد‬ ‫ مردم اسرائیل از دیدن آن سپاه عظیم‬ ‫6‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫سموئیل از جلجال به جبعه، در سرزمین‬ ‫خود را بیچاره دیدند و دل و جرأت خود‬ ‫بنیامین رفت.‬ ‫را از دست دادند و در مغاره ها، بین‬