More Related Content
More from BiblesForYOU (20)
Farsi bible new testament
- 2. یّتَم۱:۱-۱۱-لوقا۳:۳۳-۳۲
یّتَم۱:۳-۶-روت۴:۱۲-۳۳
یّتَم۱:۱-۱۱-تواریخ ل ّاو۳:۱۱-۱۱
۱شجره:ابراهیم پسر ،داوود پسر ،مسیح عیسی نامۀ
۲ی پدر اسحاق ،اسحاق پدر ابراهیمو عقوب
.بود برادرانش و یهودا پدر یعقوب
۳بود حَزار و ص ِفار پدر یهودا
.داشت نام تامار مادرشان و
،رام پدر رونْصِح و رونْصِح پدر ص ِفار
۴و شونْحَن پدر مینادابَع ،مینادابَع پدر رام
.بود لمونَس پدر شونْحَن
۵.داشت نام راحاب زَعبو مادر .بود زَعبو پدر لمونَس
.داشت نام روت عوبید مادر و بود عوبید پدر زَعبو
.بود سایِی پدر عوبید
۶،پادشاه داوود پدر سایِی
.بود سلیمان پدر داوود و
.بود اوریا زن پیشتر سلیمان مادر
۷پدر ّایبَا و ،ّایبَا پدر ُبعامحِر و ،ُبعامحِر پدر سلیمان
.بود آسا
۸،هوشافاطِی پدر آسا
- 3. پد هوشافاطِی.بود ُزیاع پدر یورام و ،یورام ر
۹قیاِزِح پدر آحاز و ،آحاز پدر یوتام ،یوتام پدر ُزیاع
.بود
۱۱پدر آمون و ،آمون پدر سیَنَم ،سیَنَم پدر قیاِزِح
.بود یوشیا
۱۱.بود برادرانش و ُنیاکِی پدر یوشیا
.شدند تبعید لِباب به یهودیان زمان این در
۱۲ب یهودیان تبعید از پس:لِباب ه
تیْلَئِش پدر ُنیاکِیتیْلَئِش و ئیل.بود لِروباب ِز پدر ئیل
۱۳،ایلیاقیم پدر بیهودَا ،بیهودَا پدر لِروباب ِز
.بود عازور پدر ایلیاقیم و
۱۴،یاکیم پدر صادوق ،صادوق پدر عازور
.بود لیهودِا پدر یاکیم و
۱۵،تانَم پدر رَایلعاز ،رَایلعاز پدر لیهودِا
َم و.بود یعقوب پدر تان
۱۶،بود مریم همسر یوسف پدر یعقوب
.آمد دنیا به او از مسیح به بّقمل عیسی که
۱۷چهارده هم روی بر داوود تا ابراهیم از ،قرار بدین
،لِباب به یهودیان تبعید زمان تا داوود از و نسل
نسل چهارده مسیح تا تبعید زمان از و ،نسل چهارده
- 4. .بودند
عی میالدمسیح سی
۱۸مادر ،مریم :داد روی اینچنین مسیح عیسی تولد
هم به آنکه از پیش ّاما .بود یوسف نامزد ،عیسی
روح از مریم که شد معلوم ،بپیوندندآبستن القدس
.است۱۹بود پارسا مردی یوسف شوهرش که آنجا از
نمی وکه اندیشید چنین ،شود رسوا مریم خواست
بی.شود جدا او از هیاهو۲۱این که زمان همان ّاما
ظاهر او بر خواب در خداوند فرشتۀ ،گرفت را تصمیم
:گفت و شد«زن گرفتن از ،داوود پسر ،یوسف ای
،گرفته جای وی بطن در آنچه زیرا ،مترس مریم خود
روح از.است القدس۲۱آورد خواهد دنیا به پسری او
از را خود قوم او زیرا ،بنامی عیسی را او باید تو که
گ.بخشید خواهد نجات ناهانشان»۲۲تا داد رخ اینهمه
پیوندد حقیقت به ،بود گفته نبی زبان به خداوند آنچه
:که
۲۳«باکرهآورد خواهد دنیا به پسری ،شده آبستن ای
،نامید خواهند مانوئیلِع را او و»
به کهمعنی«ما با خدا».است۲۴از یوسف چون
خداوند فرشتۀ آنچه ،شد بیدار خوابداده فرمان او به
- 5. .گرفت را خود زن و داد انجام ،بود۲۵او با ّاما
یوسف و آورد؛ دنیا به را خود پسر او تا نشد همبستر
.نامید عیسی را او
تیَم۲
غانُم دیدار
۱در ،پادشاه ِهیرودیس سلطنت دوران در عیسی چون
بیت،آمد دنیا به یهودیه ِمِحِلبه زمین مشرق از ُغم چند
آمدند اورشلیم۲:پرسیدند و«که مولود آن کجاست
دیده مشرق در را او ستارۀ زیرا است؟ یهود پادشاهایم
آمده او پرستش برای و.ایم»۳گوش به خبر این چون
وی با اورشلیم تمامی و او ،رسید پادشاه ِهیرودیس
.شدند مضطرب۴و کاهنان سران همۀ هیرودیس
علمای:پرسید آنها از و فراخواند را قوم ِدین«مسیح
شود؟ زاده باید کجا»۵:دادند پاسخ«بیت درِمِحِل
این در نبی زیرا ،یهودیه:است نوشته چنین باره
۶«”بیت ای،یهودایی سرزمین در که مِحِل
هیچ به یهودا فرمانروایان میان در توکمترین روی
،نیستی
ظه فرمانروایی تو از زیراکرد خواهد ور
- 6. .نمود خواهد شبانی را ،اسرائیل ،من قوم که»“
۷و فراخواند خود نزد نهان در را ُغانم هیرودیس پس
.شد جویا ایشان از را ستاره ظهور ِدقیق ِزمان۸سپس
بیت به را آنان:گفت بدیشان و کرد روانه مِحِل«بروید
به کودک آن دربارۀ ورا او چون .کنید تحقیق تّقد
یافسجده ،آمده تا سازید آگاه نیز مرا ،تیداش
.کنم»۹شدند روانه ،پادشاه سخنان شنیدن از پس ُغانم
ستاره وآنها پیشاپیش ،بودند دیده مشرق در که ای
می،بود کودک که مکانی فراز بر سرانجام تا رفت
.بازایستاد۱۱شاد بسیار ستاره دیدن با ایشان
.شدند۱۱کود و درآمدند خانه به چونمادرش با را ک
پرستش را کودک آن ،نهاده زمین بر روی ،دیدند مریم
صندوقچه سپس .نمودندو گشودند را خود های
هدیهپیشکش وی به ُرم و کندر و طال از هایی
.کردند۱۲نزد که یافتند هشدار خواب در چون و
دیار رهسپار دیگر راهی از ،بازنگردند هیرودیس
.شدند خود
مصر به فرار
۱۳بر خواب در خداوند فرشتۀ ،ُغانم رفتن از پس
:گفت و شد ظاهر یوسف«مادرش و کودک ،برخیز
- 7. تو به تا بمان آنجا در و بگریز مصر به و برگیر را
تا است کودک جستجوی در هیرودیس زیرا ،دهم خبر
.بکشد را او»۱۴کودک ،برخاست شبانگاه یوسف پس
،شد مصر رهسپار و برگرفت را مادرش و۱۵وتا
آنچه ،بدینگونه .ماند آنجا در هیرودیس مرگ زمان
که یافت تحقق بود گفته نبی زبان به خداوند«خود پسر
.فراخواندم مصر از را»
۱۶داده فریبش ُغانم که دریافت هیرودیس چون،اند
بیت در تا داد دستور و برآشفت سختاطراف و مِحِل
با مطابق ،را کمتر و ساله دو پسران همۀ آنزمانی
.بکشند ،بود کرده تحقیق ُغانم از که۱۷به آنچه آنگاه
:که پیوست حقیقت به ،بود شده گفته نبی میای ِرِا زبان
۱۸«می گوش به رامه از صدایی،رسد
.عظیم ماتمی و زاری و شیون صدای
می فرزندانش برای راحیلگرید
نمی تسلی و،یابد
.نیستند دیگر که زیرا»
ناص به بازگشتره
۱۹به مصر در خداوند فرشتۀ ،هیرودیس مرگ از پس
آمد یوسف خواب۲۱:گفت و«و کودک ،برخیز
- 8. زیرا ،بازگرد اسرائیل سرزمین به و برگیر را مادرش
مرده ،داشتند را کودک جان قصد که آنان.اند»۲۱پس
به و برگرفت را مادرش و کودک ،برخاست یوسف
.بازگشت اسرائیل سرزمین۲۲شن چون ّاماید
به الئوسِخآرحکم یهودیه در هیرودیس پدرش جای
میهشدار خواب در چون و ،برود آنجا به ترسید ،راند
رو ،یافتنهاد جلیل نواحی سوی به۲۳به شهری در و
به انبیا کالم ،بدینترتیب .گزید سکونت ناصره نام
بودند گفته که پیوست حقیقت«ناصری»خواهد خوانده
.شد
تیَم۳
،یحییمسیح راه هموارکنندۀ
یّتَم۳:۱-۱۳-سُقرَم۱:۳-۲لوقا ؛۳:۳-۱۱
۱در او .کرد ظهور تعمیددهنده یحیای روزها آن در
می موعظه یهودیه بیابانو کرد۲می:گفت«کنید توبه
!است شده نزدیک آسمان پادشاهی زیرا»۳همان یحیی
درباره نبی یایْعَشِا که استمی اش:گوید
«ندایبرمی فریاد بیابان در که آن:آورد
”!کنید آماده خداوند برای را راه
- 9. !سازید هموار را او مسیر“»
۴کمربندی و داشت تن بر شتر پشم از جامه یحیی
می کمر بر چرمینعسل و ملخ خوراکش و ،بست
.بود صحرایی۵و یهودیه سراسر و اورشلیم از مردم
نزد اردن رود اطراف نواحی تمامی ازمی اورفتند۶و
دست از اردن رود در ،کرده اعتراف خود گناهان به
می تعمید او.یافتند
۷را وقیانّدَص و ریسیانَف از بسیاری چون یحیی ّاما
می تعمید او که آنجا به که دیدمی دادآنان به ،آمدند
:گفت«افعی ایتا داد هشدار شما به کسی چه !زادگان
ب ،است پیش در که غضبی ازگریزید؟۸ثمری پس
بیاورید توبه شایستۀ۹مگویید خود با و”ابراهیم ما پدر
.است“می شما به زیرااین از است قادر خدا گویم
.آورد پدید ابراهیم برای فرزندان سنگها۱۱هماکنون
که درختی هر .است شده نهاده درختان ریشۀ بر تیشه
.شد خواهد افکنده آتش در و بریده ،ندهد خوب میوۀ
۱۱«می تعمید آب با ،توبه برای را شما منّاما دهم؛
می من از پس که آنحتی من و است من از تواناتر آید
با را شما او .آورم پیش را کفشهایش نیستم شایسته
روح.داد خواهد تعمید آتش و القدس۱۲کج اوخود بیل
- 10. کرد خواهد پاک را خود خرمنگاه و دارد دست در را
د را خویش گندم وکاه ّاما ،نمود خواهد ذخیره انبار ر
خاموشی آتشی با را.سوزانید خواهد ناپذیر»
عیسی تعمید
یّتَم۳:۱۳-۱۱-سُقرَم۱:۹-۱۱؛
لوقا۳:۳۱و۳۳یوحنا ؛۱:۳۱-۳۴
۱۳دست از تا آمد اردن رود به جلیل از عیسی آنگاه
.گیرد تعمید یحیی۱۴این از را او کوشید یحیی ولی
کار:گفت او به و بازدارد«تعمید تو از باید که مَنَم
می من نزد تو حال و ،بگیرمآیی؟»۱۵پاسخ در عیسی
:گفت«که است شایسته زیرا ،شود چنین اکنون بگذار
به را پارسایی ما.بخشیم تحقق کمال»یحیی پس
.داد رضایت۱۶بی ،یافت تعمید عیسی چوناز درنگ
همان .برآمد آبگشو آسمان دمرا خدا روح او و شد ده
قرار وی بر و آمد فرود کبوتری همچون که دید
.گرفت۱۷که دررسید آسمان از ندایی سپس«است این
.خشنودم او از که محبوبم پسر»
تیَم۴
آزمایش بوتۀ در عیسی
- 11. یّتَم۴:۱-۱۱-سُقرَم۱:۱۳و۱۳؛
لوقا۴:۱-۱۳
۱هدای بیابان به را عیسی ،روح آنگاهابلیس تا کرد ت
وسوسه.کند اش۲شبانه چهل اوسپری روزه در را روز
.شد گرسنه آن از پس و کرد۳وسوسه آنگاهنزدش گر
:گفت و آمد«نان بگو سنگها این به ،خدایی پسر اگر
!شوند»۴:گفت پاسخ در عیسی«:که است شده نوشته
«”،نیست زنده نان به تنها انسان
از که کالمی هر به بلکه.شود صادر خدا دهان»“
۵معبد فراز بر و برد سّدمق شهر به را او ابلیس سپس
داد قرار۶:گفت و«زیر به را خود ،خدایی پسر اگر
:است شده نوشته زیرا ،افکن
«”داد خواهد فرمان خود فرشتگان به تو دربارۀ
،گرفت خواهند دستهایشان بر را تو آنها و
.دَبرخور سنگی به پایت مبادا»“
۷:داد پاسخ او به عیسی«،که شده نوشته نیز این
«”.میازما را خود خدای خداوند»“
۸و برد بلند بس کوهی فراز بر را او ابلیس دیگربار
به جاللشان و شکوه تمام با را جهان حکومتهای همۀ
داد نشان او۹:گفت و«و افتی خاک به برابرم در اگر
- 12. خو تو به را اینهمه ،کنی پرستشماهم
.بخشید»۱۱:گفت او به عیسی«!شیطان ای شو دور
:است شده نوشته زیرا
«”بپرست را خود خدای ،خداوند
.کن خدمت را او تنها و»“
۱۱،آمده فرشتگان و کرد رها را او ابلیس آنگاه
.کردند خدمتش
جلیل در عیسی خدمت آغاز
یّتَم۴:۱۳-۱۱-سُقرَم۱:۱۴و۱۱؛
لوقا۴:۱۴و۱۱یوحنا ؛۴:۴۳-۴۱
۱۲به ،است شده گرفتار یحیی که شنید عیسی چون
.بازگشت جلیل۱۳به ،کرده ترک را ناصره سپس
در رناحومَفَک .گزید اقامت آنجا در و رفت رناحومَفَک
واقع تالیْفَن و بولون ِز نواحی در و جلیل دریاچۀ کنار
.بود۱۴به نبی یایْعَشِا کالم بدینسانپیوست حقیقتکه
:بود گفته
۱۵«،تالیْفَن و بولون ِز دیار
،اردن فراسوی ،دریا کنار در
اجنبیان؛ ِجلیل
۱۶به تاریکی در که مردمیمی سر،بردند
- 13. ،دیدند عظیم نوری
می مرگ سایۀ دیار در که آنان بر و،زیستند
.درخشید روشنایی»
۱۷کرد آغاز پیام این موعظۀ به عیسی زمان آن از
:که«توبشده نزدیک آسمان پادشاهی زیرا ،کنید ه
!است»
عیسی شاگردان نخستین
یّتَم۴:۱۲-۳۳-سُقرَم۱:۱۶-۳۱؛
لوقا۱:۳-۱۱یوحنا ؛۱:۳۱-۴۳
۱۸می راه جلیل دریاچۀ کنار در عیسی چوندو ،رفت
و ،ُسرطِپ به بّقمل ،معونَش نامهای به دید را برادر
م دریا به تور که ،آندریاسیماهیگیر زیرا ،افکندند
.بودند۱۹:گفت ایشان به«را شما که آیید من پی از
.ساخت خواهم مردمان صیاد»۲۱بی آناندرنگ
.شتافتند او پی از و وانهادند را خود تورهای۲۱چون
پسر یعقوب یعنی دیگر برادر دو ،داد ادامه خود راه به
دِب ِز پدرشان با که دید را یوحنا برادرش و دیِب ِزدر ی
می آماده را خود تورهای و بودند قایقرا آنان .کردند
فراخواند؛ نیز۲۲بی ایشانرا خود پدر و قایق درنگ
.شدند روانه او پی از و گفتند ترک
- 14. بیماران شفای
یّتَم۴:۳۳-۳۱-سُقرَم۱:۳۱-۳۹لوقا ؛۴:۴۳-۴۴
۲۳می جلیل سرتاسر در عیسی ،بدینساندر و گشت
کنیسههایمی تعلیم ایشانرا پادشاهی بشارت و داد
می اعالمشفا را مردم بیماری و درد هر و کرد
می.بخشید۲۴آوازه پسو پیچید سوریه سرتاسر در اش
دردها و امراض انواع به که را بیماران همۀ مردم
مفلوجان و مصروعان و دیوزدگان نیز و ،بودند دچار
می نزدش رامی شفا را آنان و آوردند.بخشید۲۵پس
و اورشلیم ،کاپولیسِد و جلیل از بزرگ جماعتهایی
.شدند روانه او پی از اردن فراسوی و یهودیه
تیَم۵
کوه فراز بر موعظه
یّتَم۱:۳-۱۳-لوقا۶:۳۱-۳۳
۱و برآمد کوهی به ،دید را جماعتها آن عیسی چون
آمدند او نزد شاگردانش آنگاه .بنشست۲تعلیم به او و
:گفت و کرد آغاز دادنشان
۳«خوشابه،روح در ِفقیران حال
.است ایشان آن از آسمان پادشاهی زیرا
- 15. ۴خوشابه،ماتمیان حال
.یافت خواهند تسلی آنان زیرا
۵خوشابه،نرمخویان حال
به را زمین آنان زیرا.برد خواهند میراث
۶خوشابه،عدالت تشنگان و گرسنگان حال
سی آنان زیرا.شد خواهند ر
۷خوشابه،رحیمان حال
.شد خواهد رحم آنان بر زیرا
۸خوشابه،پاکدالن حال
.دید خواهند را خدا آنان زیرا
۹خوشابهصلح حال،جویان
.شد خواهند خوانده خدا فرزندان آنان زیرا
۱۱خوشابهمی آزار پارسایی راه در که آنان حال،بینند
ِآن از آسمان پادشاهی زیرا.است ایشان
۱۱«خوشابهبه مردم که آنگاه ،شما حالشما ،من خاطر
به بدی سخن هر و رسانند آزار و دهند دشنام رادروغ
علیه.بگویند تان۱۲زیرا کنید شادی و باشید خوش
چرا .است عظیم آسمان در پاداشتانهمینگونه که
.رسانیدند آزار ،بودند شما از پیش که را پیامبرانی
و نورنمک
- 16. ۱۳«از را خاصیتش نمک اگر ّاما .جهانید نمک شما
می چگونه ،بدهد دستساخت؟ نمکین باز را آن توان
نمی کاری به دیگرو شود ریخته بیرون آنکه جز آید
.گردد مردم ِپایمال
۱۴«بنا کوهی فراز بر که را شهری .جهانید نور شما
.کرد پنهان نتوان ،شده۱۵هیچنمی را چراغ کسافروزد
کاسه زیر را آن تاچراغدان بر را آن بلکه ،بنهد ای
میخانه در که آنان همۀ بر نورش تا گذارد،اند
.بتابد۱۶کارهای تا بتابد مردم بر شما نور بگذارید پس
،است آسمان در که را شما پدر و ببینند را نیکتان
.بستایند
عتیق عهد تحقق
۱۷«آمده که مبرید گمانو تورات تا امنوشتههای
نیامده کنم؛ نسخ را پیامبرانبلکه ،کنم نسخ را آنها تا ام
آمده.بخشم تحققشان تا ام۱۸شما به ،آمین زیرا
مییا نقطه ،نرود میان از زمین و آسمان تا ،گویم
همزهتا ،رفت نخواهد میان از هرگز تورات از ای
به همه اینکه.رسد انجام۱۹هر پساز یکی که
ای ِکوچکترینچنین نیز دیگران به و بشکند را احکام ن
به کوچکترین ،آسمان ِپادشاهی در ،بیاموزدشمار
- 17. هر ّاما .آمد خواهدرا آنها و کند اجرا را احکام این که
بزرگ آسمان ِپادشاهی در او ،بیاموزد دیگران به
.شد خواهد خوانده۲۱می شما به زیراپارسایی تا ،گویم
ریَف پارسایی از برتر شما،نباشد دین علمای و سیان
.یافت نخواهید راه آسمان پادشاهی به هرگز
خشم
یّتَم۱:۳۱و۳۶-لوقا۱۳:۱۲و۱۹
۲۱«شنیده،شده گفته پیشینیان به که اید”و ،مکن قتل
هر.بود خواهد محاکمه سزاوار ،کند قتل که“۲۲من ّاما
می شما بههر ،گویم،گیرد خشم خود برادر بر که
سزاهر و است؛ محاکمه وارخود برادر به که”راقا“
هر و شوراست؛ حضور در محاکمه سزاوار ،گویدکه
جهنم آتش سزاوار ،گوید احمق خود برادر به
.د َُوب۲۳هدیه تقدیم هنگام اگر پسبه ،مذبح بر اتیاد
،دارد شکایتی تو از برادرت که آوردی۲۴هدیهرا ات
با و برو نخست و واگذار مذبح برآشتی خود برادر
هدیه و بیا سپس و کن.نما تقدیم را ات۲۵خود ِشاکی با
می محکمه به را تو کهراه در وی با هنوز تا ،برد
قاضی و سپارد قاضی به را تو مبادا ،کن صلح ،هستی
.افتی زندان به و دهد نگهبان تحویل را تو۲۶به ،آمین
- 18. می توزندا از ،نپردازی را آخر لایر تا که گویمبه ندر
.آمد نخواهی
شهوت
۲۷«شنیده،شده گفته که اید”.مکن زنا“۲۸به من ّاما
می شماهر ،گویمهمان ،بنگرد زنی به شهوت با کهدم
.است کرده زنا او با خود دل در۲۹چشم اگر پس
می را تو راستتبه را آن ،لغزانددر،افکن دور و آر
اعضای از عضوی که است آن بهتر را تو زیرانابود ت
.شود افکنده دوزخ به بدنت تمام که آن تا گردد۳۱و
می را تو راستت دست اگرو کن قطع را آن ،لغزاند
دوراز عضوی که است آن بهتر را تو زیرا ،افکن
دوزخ به بدنت تمام که آن تا گردد نابود اعضایت
.شود افکنده
طالق
۳۱«که شده گفته همچنین”هرطالق را خود زن که
دهدطالقنامه او به باید ،.بدهد ای“۳۲شما به من ّاما
میهر ،گویمبه جز را خود زن کهدر خیانت علت
می او شدن زناکار باعث ،دهد طالق زناشوییو گردد؛
هرزنا ،بگیرد زنی به را شده داده طالق زن که
می.کند
- 19. سوگند
۳۳«شنیده باز و،شده گفته پیشینیان به که اید”سوگند
ر خودوفا خدا به خود سوگندهای به بلکه ،مشکن ا
.کن“۳۴می شما به من ّاما،مخورید سوگند هرگز ،گویم
،خداست پادشاهی تخت که زیرا ،آسمان به نه۳۵نه و
به نه و ،اوست پای زیر کرسی چون ،زمین به
.است بزرگ پادشاه آن شهر که زیرا ،اورشلیم۳۶به و
مو حتی زیرا ،مخور سوگند نیز خود سرسفید را یی
نمی سیاه یا.کرد توانی۳۷پس”ِهبل“همان شما”بله“
و باشد”ِهن“شما”نه“شیطانی ،این بر افزون زیرا ،
.است
انتقام
۳۸«شنیده نیز،شده گفته که اید”و چشم عوض به چشم
.دندان عوض به دندان“۳۹می شما به من ّامادر ،گویم
گ به کسی اگر .نایستید شرور شخص برابرراست ونۀ
به نیز را دیگر گونۀ ،زند سیلی تواو سوی
.بگردان۴۱محکمه به را تو بخواهد کسی هرگاه و
او به نیز را عبایت ،بگیرد تو از را قبایت ،کشیده
.واگذار۴۱او با میل یک کند مجبورت کسی اگر
.برو همراهش میل دو ،بروی۴۲تو از کسی اگر
- 20. که کسی از و بده او به ،بخواهد چیزیقرض تو از
.مگردان روی ،خواهد
دشمنان به محبت
یّتَم۱:۴۳-۴۲-لوقا۶:۳۱-۳۶
۴۳«شنیده،شده گفته که اید”همسایهو نما محبت را ات
.کن دشمنی دشمنت با“۴۴می شما به من ّاماگویم
شما به که آنان برای و نمایید محبت را خود دشمنان
می آزار،کنید خیر دعای ،رسانند۴۵که را خود پدر تا
را خود آفتاب او زیرا .باشید فرزندان ،است آسمان در
می نیکان و بدان برپارسایان بر را خود باران و تاباند
می بدکاران و.باراند۴۶که کنید محبت را آنان تنها اگر
می محبت را شماآیا داشت؟ خواهید پاداشی چه ،کنند
نمی چنین خراجگیران حتیکنند؟۴۷اگر وبرادران تنها
دارید؟ دیگران بر برتری چه ،گویید سالم را خود
بت حتی مگرنمی چنین پرستانکنند؟۴۸کامل شما پس
.است کامل شما آسمانی پدر چنانکه باشید
تیَم۶
دادن صدقه
۱«دیدگان برابر در را خود پارسایی که باشید آگاه
- 21. به مردمببینن را شما که قصد این به ،میاورید جا،د
پاداشی ،است آسمان در که خود پدر نزد وگرنه
.داشت نخواهید
۲«می صدقه که هنگامی پسجار ،دهیکه چنان ،مزن
کنیسه در ریاکارانکوچه و هامی هاآنها مردم تا کنند
می شما به ،آمین .بستایند رارا خود پاداش اینان ،گویم
بهیافته تمامی.اند۳می صدقه چون تو پسچنا ،دهین
می راستت دست آنچه از چپت دست که کنآگاه ،کند
،نشود۴نهان ِپدر آنگاه باشد؛ نهان در تو صدقۀ تاِبین
.داد خواهد پاداش تو به ،تو
دعا
یّتَم۶:۹-۱۳-لوقا۱۱:۳-۴
۵«می دعا که هنگامیمباش ریاکاران همچون ،کنی
می دوست کهکنیسه در دارندکوچه ِرَس و هاایس ها،تاده
می شما به ،آمین .ببینند را آنها مردم تا کنند دعا،گویم
به را خود پاداش اینانیافته تمامی.اند۶هنگامی ،تو ّاما
می دعا کهپدر نزد و ببند را در ،برو خود اتاق به کنی
نهان ِپدر آنگاه .کن دعا ،است نهان در که خود،تو ِبین
.داد خواهد پاداش تو به
۷«ه ،همچنینتکرار توخالی عباراتی ،دعا نگام
- 22. بت که آنگونه ،مکنیدمی پرستانمی زیرا ،کنندپندارند
بهزیاده سببمی مستجاب دعایشان ،گفتن.شود۸پس
او از آنکه از پیش شما پدر زیرا ،مباشید ایشان مانند
می را شما نیازهای ،کنید درخواست.داند
۹«:کنید دعا اینگونه شما پس
«ما پدر ای،آسمانی در که
.باد سّدمق تو نام
۱۱.بیاید تو پادشاهی
می انجام آسمان در چنانکه ،تو ارادۀ،شود
.رسد انجام به نیز زمین بر
۱۱.فرما عطا ما به امروز را ما روزانۀ نان
۱۲،ببخش را ما قرضهای و
می را خود قرضداران نیز ما چنانکه.بخشیم
۱۳میاور آزمایش در را ما و،
.ده رهاییمان شرور آن از بلکه
.توست ِآن از ابد تا ،جالل و قدرت و پادشاهی [زیرا
].آمین
۱۴ِآسمانی پدر ،ببخشید را مردم خطاهای اگر زیرا
.بخشید خواهد را شما نیز شما۱۵خطاهای اگر ّاما
نخواهد را شما خطاهای نیز شما پدر ،نبخشید را مردم
- 23. .بخشید
روزه
۱۶«که هنگامیمی روزهریاکاران مانند ،گیرید
دگرگون را خود چهرۀ حالت آنان زیرا ،مباشید رشروُت
میروزه ،مردم نزد تا کنندشما به ،آمین .بنمایند دار
میبه را خود پاداش که ،گویمیافته تمامی.اند۱۷تو ّاما
می روزه چونو بزن روغن خود سر به ،گیری
بشوی را خود صورت۱۸بر تو روزۀ تاعیان مردم
ِپدر و ،است نهان در که تو پدر بر بلکه ،نباشد
نهان.داد خواهد پاداش تو به ،تو ِبین
آسمان در گنج
یّتَم۶:۳۳و۳۳-لوقا۱۱:۳۴-۳۶
۱۹«،زنگ و بید که جایی ،میندوزید گنج زمین بر
می زیانمی بْقَن دزدان و رساندسرقت و زنند
می.کنند۲۱ر خود گنج بلکهآنجا ،بیندوزید آسمان در ا
نمی زیان زنگ و بید کهنمی بْقَن دزدان و رساندزنند
نمی سرقت و.کنند۲۱هر زیراتو دل ،توست گنج جا
.بود خواهد آنجا نیز
۲۲«،باشد سالم چشمت اگر .است بدن چراغ ،چشم
.بود خواهد روشن وجودت تمام۲۳فاسد چشمت اگر ّاما
- 24. ظلمت را وجودت تمام ،باشدپس .گرفت فراخواهد
ظلمت چه ،باشد ظلمت توست در که نوری اگر
!بود خواهد عظیمی
۲۴«هیچیا زیرا ،کرد نتواند خدمت را ارباب دو کس
خواهد مهر دیگری به و داشت خواهد نفرت یکی از
را دیگری و بود خواهد یکی سرسپردۀ یا و ،ورزید
نمی .شمرد خواهد خوارباشی خدا بندۀ هم توانیدهم ،د
.پول بندۀ
نگرانی بدون زندگی
یّتَم۶:۳۱-۳۳-لوقا۱۳:۳۳-۳۱
۲۵«می شما به پسنباشید خود زندگی نگران ،گویم
که خود بدن نگران نه و ،بنوشید چه یا بخورید چه که
پوشاک از بدن و خوراک از زندگی آیا .بپوشید چه
نیست؟ مهمتر۲۶نه که بنگرید را آسمان پرندگان
میمی نه و کارندمی ذخیره انبار در نه و ند َوَرِدو کنند
می روزی آنها به شما آسمانی پدربس شما آیا .دهد
نیستید؟ آنها از باارزشتر۲۷با بتواند که شما از کیست
بیفزاید؟ خود عمر به ساعتی ،نگرانی
۲۸«صحرا سوسنهای نگرانید؟ پوشاک برای چرا و
می نمو چگونه که بنگرید راکمی زحمت نه نند؛کشند
- 25. می نه و.ریسند۲۹می شما بهنیز سلیمان حتی که گویم
آراسته آنها از یکی همچون جاللش و شکوه همۀ با
.نشد۳۱هست امروز که را صحرا علف خدا اگر پس
می افکنده تنور در فردا ومی اینچنین ،شودآیا ،دَنپوشا
سست ای ،را شمابه ،ایماناننخواهد بهتر مراتب
پوشانید؟
۳۱«چه یا بخوریم چه نگویید و نباشید نگران پس
.بپوشیم چه یا و بنوشیم۳۲در خدا از دور اقوام زیرا
می شما آسمانی پدر ّاما ،چیزهایند اینگونه همۀ پیداند
.دارید نیاز بدینهمه که۳۳پادشاهی پی در نخست بلکه
ش به نیز اینها همۀ آنگاه ،باشید او ارادۀ انجام و خداما
.شد خواهد عطا۳۴فردا زیرا ،مباشید فردا نگران پس
برای امروز مشکالت .داشت خواهد را خود نگرانی
!است کافی امروز
تیَم۷
دیگران کردن محکوم نادرستی
یّتَم۱:۳-۱-لوقا۶:۴۱و۴۳
۱«.نشود داوری شما بر تا نکنید داوری۲به زیرا
کنی داوری دیگران بر که همانگونهنیز شما بر ،د
- 26. برای ،کنید وزن که پیمانه همان با و شد خواهد داوری
.شد خواهد وزن شما۳چشم در را کاهی ِرَپ چرا
می برادرتداری خود چشم در که چوبی از ّاما ،بینی
غافلی؟۴می چگونه،بگویی برادرت به توانی”بگذار
به چشمت از را کاه ِرَپ،آورم در“در چوبی آنکه حال
خو چشمداری؟ د۵چشم از را چوب نخست ،ریاکار ای
به خوددراز را کاه ِرَپ تا دید خواهی بهتر آنگاه ،آر
.کنی بیرون برادرت چشم
۶«مرواریدهای و مدهید سگان به ،است سّدمق آنچه
کنند پایمال را آنها مبادا ،میندازید خوکان پیش را خود
.َرنددِب را شما و برگردند و
بجویید ،بخواهیدبکوبید ،
یّتَم۱:۱-۱۱-لوقا۱۱:۹-۱۳
۷«که ،بجویید شد؛ خواهد داده شما به که ،بخواهید
خواهد گشوده رویتان به در که ،بکوبید یافت؛ خواهید
.شد۸هر زیرابه ،بخواهد کههر و دَر َآو دست،بجوید که
هر و یابدگشوده رویش به در ،بکوبد که
.شود۹پسرش اگر شما از کدامیک،بخواهد نان او از
می او به سنگیدهد؟۱۱به ماری ،بخواهد ماهی اگر یا
می اوبخشد؟۱۱بدسیرتی همۀ با شما اگر حال،تان
- 27. می،بدهید نیکو هدایای خود فرزندان به باید که دانید
از که آنان به است آسمان در که شما پدر بیشتر چقدر
.بخشید خواهد نیکو هدایای ،بخواهند او۱۲با پسمردم
می که کنید رفتار همانگونه.کنند رفتار شما با خواهید
نوشته و تورات خالصۀ است این.انبیا های
حیات راه
۱۳«و در آن است فراخ زیرا ،شوید داخل تنگ ِدر از
می منتهی هالکت به که راه آن است عریضو شود
داخل.بسیارند آن به ِشوندگان۱۴و در آن است تنگ ّاما
است سختمی منتهی حیات به که راه آنو ،شود
کم آن یابندگان.اند
میوه و درختاش
یّتَم۱:۱۶-۱۲و۳۱-لوقا۶:۴۳-۴۱
۱۵«لباس در آنان .باشید برحذر دروغین پیامبران از
می شما نزد گوسفندانگرگان باطن در ّاما ،آیند
ندهّدر.اند۱۶میوه از را آنهاآیا .شناخت خواهید هایشان
هرز علف از را انجیر و خار بوتۀ از را انگور
میچینند؟۱۷نیکو میوۀ نیکو درخت هر ،همینسان به
می.بد میوۀ بد درخت ّاما ،دهد۱۸نمی نیکو درختتواند
نمی نیز بد درخت و ،بدهد بد میوۀنیکو میوۀ تواند
- 28. .دَر َآو۱۹در هردر و بریده ،ندهد خوب میوۀ که ختی
می افکنده آتش.شود۲۱میوه از را آنان ،بنابراینهایشان
.شناخت خواهید
۲۱«هر نهمرا که”سرورم ،سرورم“به کند خطاب
مرا پدر ارادۀ که آن تنها بلکه ،یابد راه آسمان پادشاهی
به ،است آسمان در که.دَر َآو جا۲۲بسیاری روز آن در
خواهن مرا:گفت د”تو نام به آیا ،ما سرور ،ما سرور
آیا نراندیم؟ بیرون را دیوها تو نام به آیا نکردیم؟ ت ّنبو
ندادیم؟ انجام بسیار معجزات تو نام به“۲۳آنها به ّاما
به،گفت خواهم صراحت”نشناخته را شما هرگزاز .ام
!بدکاران ای ،شوید دور من“
نادان معمار و دانا معمار
یّتَم۱:۳۴-۳۱-لوقا۶:۴۱-۴۹
۲۴«هر پسعمل آنها به و بشنود مرا سخنان این که
بر را خود خانۀ که است دانایی مرد همچون ،کند
.کرد بنا سنگ۲۵و شد روان سیلها و بارید باران چون
زیرا نشد خراب ،د ْآور زور خانه آن بر و وزید بادها
.بود سنگ بر بنیادش۲۶هر ّاماسخنان این کهمرا
است نادانی مرد همچون ،نکند عمل آنها به و بشنود
.کرد بنا شن بر را خود خانۀ که۲۷و بارید باران چون
- 29. ،د ْآور زور خانه آن بر و وزید بادها و شد روان سیلها
ویرانی و ،شد ویران!بود عظیم اش»
۲۸به را سخنان این عیسی چوناز مردم ،رسانید پایان
ب شده شگفت در او تعلیم،ودند۲۹تعلیم اقتدار با زیرا
می.ایشان دین علمای مانند نه ،داد
تیَم۸
جذامی مرد شفای
یّتَم۲:۳-۴-سُقرَم۱:۴۱-۴۴لوقا ؛۱:۱۳-۱۴
۱او پی از انبوه جمعیتی ،آمد پایین کوه از عیسی چون
.شدند روانه۲و آمد او نزد جذامی مردی هنگام این در
زد زانو برابرش در:گفت و«بخواهی اگر ،سرورم
می.سازی پاکم توانی»۳دراز را خود دست عیسی
:گفت و نمود لمس را او ،کرده«میپاک خواهم؛
!شو»در.شد پاک او جذام ،دم۴او به عیسی سپس
:فرمود«چیزی کسی به اینباره در که باش آگاه
هدیه و بنما کاهن به را خود برو بلکه ،نگوییرا ای
ام موسی کهگواهی آنها برای تا کن تقدیم ،کرده ر
.باشد»
رومی نظامی ایمان
- 30. یّتَم۲:۱-۱۳-لوقا۱:۱-۱۱
۵رومی نظامی یک ،شد رناحومَفَک وارد عیسی چون
التماس با و آمد نزدش۶:گفت او به«،من سرور
درد سخت و خوابیده خانه در مفلوج خدمتکارم
می.کشد»۷:گفت عیسی«می مناو و آیمشفا را
می.دهم»۸:داد پاسخ نظامی«نیستم شایسته ،سرورم
شفا خدمتکارم که بگو سخنی فقط .آیی من سقف زیر
.یافت خواهد۹.فرمان زیر هستم مردی خود من زیرا
می یکی به .دارم خود فرمان زیر نیز سربازانیگویم
”،برو“میمی دیگری به و ،رودگویم”،بیا“میبه .آید
می خود غالمگویم”به را اینجای،آر“بهجای
می.آورد»۱۱به ،شنید را او سخنان چون عیسی
پی از که کسانی به و آمد شگفتمی اش:گفت ،آمدند
«می شما به ،آمیناسرائیل در حتی ایمانی چنین ،گویم
ندیده هم.ام۱۱می شما به وو شرق از بسیاری که گویم
با آسمان پادشاهی در و آمد خواهند غربو ابراهیم
خواهند سفره یک سر بر یعقوب و اسحاق
،نشست۱۲بیرون ِتاریکی به پادشاهی این فرزندان ّاما
هم بر دندان و گریه که جایی ،شد خواهند افکنده
.بود خواهد ساییدن»۱۳:گفت نظامی آن به سپس
- 31. «.شود داده تو به ایمانت مطابق !برو»همان دردم
.یافت شفا او خدمتکار
م شفایدیگر بسیاری و سُرطِپ ادرزن
یّتَم۲:۱۴-۱۶-سُقرَم۱:۳۹-۳۴لوقا ؛۴:۳۲-۴۱
۱۴را او مادرزن ،رفت ُسرطِپ خانۀ به عیسی چون
.است بستر در و کرده تب که دید۱۵را او دست عیسی
مشغول و برخاست او پس .شد قطع تبش و کرد لمس
.شد عیسی از پذیرایی
۱۶بسیاری ،غروب هنگامنزدش را دیوزدگان از
به آنان از را ارواح خود کالم با او و آوردندو کرد در
.داد شفا را بیماران همۀ۱۷یایْعَشِا پیشگویی ،بدینسان
:که پیوست حقیقت به نبی
«برگرفت را ما ضعفهای او
.کرد حمل را ما بیماریهای و»
عیسی از پیروی بهای
یّتَم۲:۱۹-۳۳-لوقا۹:۱۱-۶۱
۱۸بی گروهی دید عیسی چونگرد نزدش شمارآمده،اند
:فرمود امر«.برویم دریا سوی آن به»۱۹یکی آنگاه
:گفت و آمد او نزد دین علمای از«هر ،استاد ایجا
.کرد خواهم پیروی را تو ،بروی»۲۱:داد پاسخ عیسی
- 32. «النه را روباهانآشیانه را هوا مرغان و هاستّاما ،ها
پسررا انسان.نیست نهادن سر جای»۲۱شاگردی
:گفت وی به دیگر«تا ده رخصت نخست ،سرورم
.بسپارم خاک به را خود پدر و بروم»۲۲به عیسی ّاما
:گفت او«ِمردگان ،مردگان بگذار و کن پیروی مرا
.بسپارند خاک به را خود»
دریا توفان کردن آرام
یّتَم۲:۳۳-۳۱-سُقرَم۴:۳۶-۴۱لوقا ؛۲:۳۳-۳۱
یّتَم۲:۳۳-۳۱-یّتَم مشابه۱۴:۳۳-۳۳
۲۳از نیز شاگردانش و شد قایقی سوار عیسی سپس
.رفتند او پی۲۴آنگونه ،درگرفت سهمگین توفانی ناگاه
در عیسی ّاما .کند غرق را قایق ْامواج بود نزدیک که
.بود خواب۲۵و کردند بیدارش آمده شاگردان پس
:گفتند«چیزی ،ما سرورنجاتمان شویم؛ غرق نمانده
!ده»۲۶:داد پاسخ عیسی«کم ایاینچنین چرا ،ایمانان
ترسانید؟»زد نهیب را امواج و باد و برخاست سپس
.شد حکمفرما کامل آرامش و۲۷از شگفتزده آنان
می یکدیگر:پرسیدند«حتی است؟ شخصی چگونه این
می فرمان او از نیز امواج و باد!برند»
مرد دو شفایدیوزده
- 33. یّتَم۲:۳۲-۳۴-سُقرَم۱:۱-۱۱لوقا ؛۲:۳۶-۳۱
۲۸سوی آن در واقع ،َریاندَج ناحیۀ به که هنگامی
خارج گورستان از که دیوزده مرد دو ،رسیدند دریا
میبه دو آن .برخوردند بدو ،شدندبودند وحشی قدری
هیچ کهنمی کس.کند عبور راه آن از توانست۲۹آنان
زد فریاد:ند«خدا؟ پسر ای ،است کار چه ما با را تو
آمده آیاعذابمان مقرر ِتوق از پیش تا ای
دهی؟»۳۱گله آنها از دورتر کمیخوکها از بزرگ ای
.بود چرا مشغول۳۱التماس دیوها:گفتند عیسی به کنان
«می بیرونمان اگرخوکها گلۀ درون به ،رانی
.بفرست»۳۲:گفت آنها به«!بروید»خا دیوهاشدند رج
تپه ِیسرازیر از گله تمام و رفتند خوکها درون به و
بههالک آب در و بردند هجوم دریا درون
.شدند۳۳این همۀ و رفتند شهر به ،گریخته خوکبانان
دیوزده آن برای که را آنچه ازجمله ،وقایعداده رخ ها
.کردند بازگو ،بود۳۴دیدن برای شهر مردم تمام سپس
آمدند بیرون عیسیالتماس بدو دیدند را او چون و
.گوید ترک را ناحیه آن که کردند
تیَم۹
- 34. مفلوج مرد شفای
یّتَم۹:۳-۲-سُقرَم۳:۳-۱۳لوقا ؛۱:۱۲-۳۶
۱به ،دریا سوی آن به و شد قایق سوار عیسی پس
.رفت خود شهر
۲،بود خوابیده تختی بر که را مفلوج مردی آنگاه
عیسی .آوردند نزدشبه ،دید را ایشان ایمان چون
:گفت مفلوج«قوی دلآمرزیده گناهانت ،فرزندم ،دار
!شد»۳خود با دین علمای از بعضی ،هنگام این در
:گفتند«می کفر مرد این.گوید»۴را افکارشان عیسی
:گفت و دریافت«به پلیدی اندیشۀ چنین چراراه دل
میدهید؟۵اینکه :است آسانتر کدامیک گفتن”گناهانت
،شد آمرزیده“اینکه یا”برو راه و برخیز“؟۶تا حال
پسر که بدانیدرا گناهان آمرزش اقتدار زمین بر انسان
...دارد»-:گفت مفلوج به-«خود بستر ،برخیز
.برو خانه به و برگیر»۷خانه به و برخاست مرد آن
.رفت۸و ترسیدند ،دیدند را واقعه این مردم چون
این که را خدایی،است بخشیده انسان به قدرتی چنین
.کردند تمجید
یّتَم از دعوت
یّتَم۹:۹-۱۳-سُقرَم۳:۱۴-۱۱لوقا ؛۱:۳۱-۳۳
- 35. ۹می ترک را آنجا عیسی چونیّتَم دید را مردی ،گفت
:گفت وی به .بود نشسته خراجگاه در که نام«پی از
!بیا من».شد روان وی پی از و برخاست او
۱۱ع روزیبود نشسته سفره سر بر یّتَم خانۀ در یسی
او با و آمدند گناهکاران و خراجگیران از بسیاری که
.شدند همسفره شاگردانش و۱۱را این ریسیانَف چون
:گفتند وی شاگردان به ،دیدند«با شما استاد چرا
می غذا گناهکاران و خراجگیرانخورد؟»۱۲چون
:گفت ،شنید را این عیسی«که بیمارانندنیاز طبیب به
.تندرستان نه ،دارند۱۳را کالم این مفهوم و بروید
که کنید درک”.قربانی نه ،رحمتم طالب“من زیرا
نیامده پارسایان دعوت برایآمده بلکه ،امتا ام
.کنم دعوت را گناهکاران»
روزه دربارۀ سؤال
یّتَم۹:۱۴-۱۱-سُقرَم۳:۱۲-۳۲لوقا ؛۱:۳۳-۳۹
۱۴آنگاه:گفتند و آمدند عیسی نزد یحیی شاگردان
«می روزه ریسیانَف و ما چراتو شاگردان ّاما ،گیریم
نمی روزهگیرند؟»۱۵:داد پاسخ عیسی«ممکن آیا
ایشان با داماد که زمانی تا عروسی میهمانان است
می ایامی ّاما کنند؟ سوگواری ،استاز داماد که آید
- 36. خوا روزه آنگاه ،شود گرفته ایشانهند
.گرفت۱۶هیچوصله کهنه جامۀ به را نو پارچۀ کس
نمیمی کنده جامه از وصله زیرا ،زندپارگی و شود
می بدتر.گردد۱۷کهنه شکهایَم در را نو شراب نیز و
نمیمی پاره شکهاَم زیرا ،ریزندشراب و شوند
میمی بین از شکهاَم و ریزددر را نو شراب .روند
می نو شکهایَمتا ریزند.بماند محفوظ دو هر»
خونریزی به مبتال زن و رئیسان از یکی دختر
یّتَم۹:۱۲-۳۶-سُقرَم۱:۳۳-۴۳لوقا ؛۲:۴۱-۱۶
۱۸آنان برای را سخنان این عیسی که حال همان در
می بیاندر و آمد وی نزد رئیسان از یکی ،کرد
:گفت و زد زانو برابرش«هم دخترمبا .مرد اکنون
اینحالخواهد زنده که بگذار او بر را خود دست و بیا
.شد»۱۹او با خود شاگردان اتفاق به و برخاست عیسی
.رفت۲۱از سال دوازده که زنی ،هنگام همان در
می رنج خونریزینزدیک عیسی به سر پشت از ،برد
.کرد لمس را او ردای لبۀ و شد۲۱:بود گفته خود با او
«ش ،بزنم دست ردایش به حتی اگرخواهم فا
.یافت»۲۲:فرمود و دید را او ،برگشته عیسی
«قوی دل ،دخترم.است داده شفا را تو ایمانت ،دار»
- 37. .یافت شفا زن ،ساعت آن از۲۳عیسی که هنگامی
نوحه و شد رئیس آن خانۀ وارددید را کسانی و گران
می شیون که،کردند۲۴:فرمود«دختر .بروید بیرون
.است خواب در بلکه نمرده»او به آنان ّاما
.خندیدند۲۵داخل عیسی ،کردند بیرون را مردم چون
.برخاست او و گرفت را دختر دست و شد۲۶این خبر
.شد پخش ناحیه آن سرتاسر در واقعه
الل یک و نابینا دو شفای
۲۷می ترک را مکان آن عیسی که هنگامیدو ،کرد
می فریاد ،شتافته او پی در نابینا مرد:زدند«پس ایر
!کن رحم ما بر ،داوود»۲۸دو آن ،درآمد خانه به چون
:پرسید آنها از عیسی .آمدند نزدش مرد«ایمان آیا
می که داریددهم؟ انجام را کار این توانم»:دادند پاسخ
«.ما سرور ،بله»۲۹لمس را چشمانشان عیسی سپس
:گفت و کرد«بناانجام برایتان ایمانتان بر
.شود»۳۱ایش چشمان آنگاهرا آنان عیسی .شد باز ان
به:فرمود امر تأکید«این از کسی باشید مراقب
.نشود آگاه موضوع»۳۱در را او ،رفته بیرون آنها ّاما
.دادند شهرت نواحی آن تمام
۳۲می بیرون آنها که حال همان درمردی ،رفتند
- 38. .آوردند عیسی نزد ،بود الل که را دیوزده۳۳چون
بیرون او از را دیو عیسیباز الل ِدمر آن زبان ،راند
می حیرتزده مردم .شد:گفتند«در هرگز چیزی چنین
!است نشده دیده اسرائیل»۳۴:گفتند ریسیانَف ّاما«او
می بیرون دیوها رئیس یاری به را دیوها.راند»
اندکند کارگران
۳۵در ،گشته روستاها و شهرها همۀ در عیسی
کنیسهمی تعلیم آنها هایبشا و داداعالم را پادشاهی رت
میمی شفا را بیماری و درد هر و کرد.بخشید۳۶و
سوخت آنان حال بر دلش ،دید را جماعتها انبوه چون
بی گوسفندانی همچون زیراو پریشانحال ،شبان
.بودند درمانده۳۷:گفت شاگردانش به پس«محصول
.اندک کارگر ّاما ،است فراوان۳۸مالک از ،پس
کار بخواهید محصولخود محصول ِدرو برای گران
.بفرستد»
تیَم۱۱
شاگرد دوازده رسالت
یّتَم۱۱:۳-۴-سُقرَم۳:۱۶-۱۹لوقا ؛۶:۱۴-۱۶
یّتَم۱۱:۹-۱۱-سُقرَم۶:۲-۱۱لوقا ؛۹:۳-۱و
- 39. ۱۱:۴-۱۳
یّتَم۱۱:۱۹-۳۳-سُقرَم۱۳:۱۱-۱۳لوقا ؛
۳۱:۱۳-۱۱
یّتَم۱۱۳۶-۳۳-لوقا۱۳:۳-۹
یّتَم۱۱:۳۴و۳۱-لوقا۱۳:۱۱-۱۳
۱و فراخواند خود نزد را شاگردش دوازده عیسی آنگاه
هر و کنند بیرون را پلید ارواح تا بخشید اقتدار را آنان
.دهند شفا را بیماری و درد۲دوازده نامهای است این
برادرش و ُسرطِپ به معروف معونَش ،نخست :رسول
یع آندریاس؛یوحنا؛ برادرش و دیِب ِز پسر قوب۳ُسپفیلی
فایْلَح پسر یعقوب خراجگیر؛ ایّتَم و توما ما؛ْرتولَب و
ای؛ّدَت و۴که ریوطیَخْسِا یهودای و غیور معونَش
.کرد دشمن تسلیم را عیسی
۵:فرمود آنان به و فرستاد را تن دوازده این عیسی
«شهرهای از هیچیک به و مروید غیریهودیان نزد
سا،مشوید داخل مریان۶قوم گمشدۀ ِگوسفندان نزد بلکه
.بروید اسرائیل۷می که هنگامیرا پیام این ،روید
شده نزدیک آسمان پادشاهی که کنید موعظه
.است۸،کنید زنده را مردگان ،دهید شفا را بیماران
.کنید بیرون را دیوها ،سازید پاک را جذامیها
- 40. بهیافته رایگانبه ،ایدب هم رایگان.دهید۹یا طال هیچ
نبرید خود با کمربندهایتان در مس یا نقره۱۱برای و
کوله ،سفرچوبدستی یا کفش یا اضافی پیراهن یا بار
خویش مایحتاج مستحق کارگر زیرا برندارید؛
.است۱۱می داخل که روستایی یا شهر هر به،شوید
هستید شهر آن در که زمانی تا و بجویید شایسته فردی
خانه دراش.بمانید۱۲خانه به چوندرمی ای،آیید
بگویید”.شما بر سالم“۱۳،باشد شایسته خانه آن اگر
ی قرار آن بر شما سالمشما به ،نه اگر و گیرد
بازمی.گردد۱۴به یا و نپذیرد را شما کسی اگر
به ،نسپارد گوش سخنانتان،شهر یا خانه آن ِترک هنگام
.بتکانید را خود پایهای خاک۱۵،آمینمی شما به،گویم
هَمورَغ و ُدومس برای مجازات تحمل ،داوری روز در
.شهر آن برای تا بود خواهد آسانتر
۱۶«گرگان میان به گوسفندان همانند را شما من
میمانند و باشید هوشیار ْمار همچون پس .فرستم
.ساده ْکبوتر۱۷به را شما آنان .باشید برحذر مردم از
د و سپرد خواهند محاکمکنیسه رتازیانه خود های
.زد خواهند۱۸بهو والیان نزد را شما من خاطر
میان در و آنان برابر در تا برد خواهند پادشاهان
- 41. .دهید شهادت جهان قومهای۱۹تسلیم را شما چون ّاما
آن در .بگویید چه یا چگونه که نباشید نگران ،کنند
.شد خواهد عطا شما به بگویید باید آنچه زمان۲۱زیرا
زبان به که شماست پدر ِروح بلکه ،نیستید شما گوینده
.گفت خواهد سخن شما۲۱،پدر و را برادر ،برادر
والدین بر فرزندان .کرد خواهد مرگ تسلیم را فرزند
برخواهند فراهم را آنها قتل موجبات و خاست خواهند
.آورد۲۲به مردم همۀمتنفر شما از من نام خاطر
هر ّاما .بود خواهندبه تا کهنجات ،بماند پایدار پایان
.یافت خواهد۲۳،رسانند آزار شما به شهری در چون
می شما به ،آمین .بگریزید دیگر شهری بهکه ،گویم
،بروید اسرائیل شهرهای همۀ به بتوانید آنکه از پیش
پسر.آمد خواهد انسان
۲۴«از غالم نه و نیست برتر خود استاد از شاگرد
واال خود ارباب.تر۲۵مانند که است کافی را شاگرد
خود ارباب همچون که را غالم و شود خود استاد
افراد سایر ،خواندند بول ِلزَعَب را خانه رئیس اگر .گردد
خواند؟ خواهند چه را خانه
۲۶«هیچ .مترسید آنان از ،بنابرایننیست پنهان ِچیز
هیچ و نشود آشکار کهعیان که نیست پوشیده ِچیز
- 42. .نگردد۲۷روشنایی در ،گفتم شما به تاریکی در آنچه
بامها فراز از ،شد گفته گوشتان در آنچه و کنید بیان
.نمایید اعالم۲۸می را جسم که کسانی ازقادر ّاما کشند
قادر که بترسید او از مترسید؛ ،نیستند روح کشتن به
هالک جهنم در را شما جسم هم و روح هم است
.کند۲۹یک به گنجشک دو آیافروخته سیاه پول
نمیبدون نیز گنجشک یک حتی ،اینهمه با شوند؟
نمی زمین به شما پدر خواست.افتد۳۱سر موهای حتی
به شما.است شده شمرده تمامی۳۱زیرا ،مترسید پس
.است گنجشک هزاران از بیش شما ارزش
۳۲«هردر نیز من ،کند اقرار مرا مردم نزد که
است آسمان در که خود پدر حضوراقرار را او ،
کرد؛ خواهم۳۳هر ّامامن ،کند انکار مردم نزد مرا که
را او ،است آسمان در که خود پدر حضور در نیز
.کرد خواهم انکار
۳۴«آمده که مبرید گمان.بیاورم زمین به صلح تا ام
نیامده!بیاورم شمشیر تا بلکه ،بیاورم صلح تا ام۳۵زیرا
آمده:تا ام
«”،پدر بر را پسر
و مادر بر را دختر