More Related Content More from Filipino Tracts and Literature Society Inc.
More from Filipino Tracts and Literature Society Inc. (20) Dari Persian - Poverty.pdf2. 22:25خروج. دراز urury او بر را شما نه، دهنده هدر یک عنوان به او به نباید شما، دهم می قرض است فقیر شما توسط که من مردم از یک هر به شما اگر
23:3خروج. او علت در فقیر مرد یک حساب به را شما نه
آنها آنچه و: بخورند است ممکن شما مردم از فقرا ;که هنوز دروغ و استراحت را آن دهید اجازه شما هفتم سال اما. کنی ناراحتی او مورد در فقرا قضاوت از نباید تو
23:6,11خروج. شما زیتون با و, معامله را خود تاکستان با باید شما مانند به. بخورند باید زمینه این از جانور ترک را
شما. هستم شما خدای من: کنید می ترک ها غریبه و فقرا برای را آنها شما. کنید نمی آوری جمع را خود تاکستان انگور هر و کنید آوری جمع را خود تاکستان نباید و
را خود همسایه شما راستگویی در اما: گذارید نمی احترام توانا شخص به و گذارید نمی احترام فقیر شخص به شما: دهید انجام قضاوت در ای پرده بی هیچ نباید
19:10,15لووی. کنید می قضاوت
جمع گونه هر آوری جمع شما نه، درو شما که هنگامی را خود میدان از ای گوشه و گوشه از تمیز رهایی باید شما، را خود زمین از برداشت درو شما که هنگامی و
23:22لووی. شما خدای خداوند من: ترک غریبه به و، فقرا به را آنها شما: را خود برداشت آوری
. کرد خواهد باز، است فروخته برادرش که را آن، برد بین از را آن تا بیاید اطرافیانش از کسی اگر و باشد بفروخته را اختیاراتش از مقداری و باشد فقیر برادرت اگر
زندگی تو با است ممکن او که. کننده زنجور یک یا، است غریبه او که چند هر، آری: کنی می رها را او تو آنگاه. شود هق حال در تو با و باشد فقیر برادرت اگر و
به و، اجبار یک عنوان به اما: اجبار یک عنوان به خدمت به را او نباید شما. شود فروخته تو به و باشد فقیر و زده واکس تو با را خانه آن برادرت اگر و. کنند می
خود خانواده به باید و، ترک او با را خود فرزندان و او دو هر، تو از را او سپس و: شادمانی سال تا کنند می خدمت شما به باید و، باشد شما با باید او، زن یک عنوان
فروش و، فقیر موم او توسط ساکن که را خود برادر و، تو توسط شده غنی موم غریبه یا مرد یک اگر و. بازگشت او به را خود پدران داشتن اختیار در با و، بازگشت
را او است ممکن او برادران از یکی. رستگاری دوباره است ممکن او شود می فروخته او آن از پس: غریبه خانواده سهام به یا و، تو توسط سفره یا غریبه به را خود
او اگر یا. بازدارند سر از را او است ممکن اش خانواده از است تنگ او از که هر یا و، بازدارند سر از را او است ممکن، او عموی پسر یا، او عموی یا: برد بین از
25:25,35,39-41,47لویی. بکشد بین از را خود است ممکن، باشد قادر
یا و, نیست دقیق خود همسایه از را آن باید ;او آزاد را آن خود همسایه به باید وام که طلبکار هر: است آزادی از نوع این و. را آزادی باید شما سال هفت هر پایان در
شما میان در ;وقتی آزاد باید دست نازک را خود برادر با که اما: دوباره دقیق را آن است ممکن شما خارجی یک از. نامند می خداوند آزادی را آن ;زیرا برادرش از
با شما که صورتی در تنها: داشتن اختیار در را آن به ارث. دهد می برکت، دهد می تو به خداوند که سرزمینی در را شما خداوند. کنید انداز پس، ندارد وجود فقیری
به که همانطور، دهد می برکت تو به خداوند زیرا. روز این فرمان شما به من که دستورات این تمام انجام رعایت به، بشنوید را خود خدای شما خداوند صدای به دقت
میان در اگر. 7 کنند غلبه تو بر نباید آنها اما، روید می ها ملت از بسیاری بر شما و. دهی نمی قرض اما، دهی می قرض ها ملت از بسیاری به تو و: بود داده وعده تو
نازک قلب باید شما، بدهد شما به خدا شما خداوند که را خود سرزمین در را خود های دروازه از یک هر در را خود برادران از یکی از فقیر مرد یک دارد وجود شما
آن در که، قرض خود نیاز برای کافی اندازه به را او باید و، او به ای گسترده باز نازک دست باید شما اما: را خود فقیر برادر از نازک دست بسته نه و، نیست سخت
و، باشد بد را خود فقیر برادر برابر در نازک چشم ;و دست در, آزادی سال, هفتم سال: گفت, ندارد وجود شما شرور قلب در فکر یک که باشید مراقب. خواهد می او
که چرا: دهد می او به شما که زمانی غمگین نباید نازک قلب و، بدهد او به باید شما. دهد می تو به را آن و کند می گریه تو بر خداوند بر او و. آورد دست به را او شما
دست تو: «میگویم و میدهم فرمان تو به من پس. نازک دست به را شما که همه در و، دهد برکت را خود آثار تمام در را شما باید شما خداوند که است چیزی این برای
15:1-11رحمی بی. سرزمینت در، تو نیازمندان به و کنی فقیری تا، کنی باز برادرت به را نازک
را خود راه در است ممکن او که، پایین به خورشید که زمانی تحویل تعهد به دوباره را او باید شما صورت هر در: بخوابید خود تعهد با نباید شما، باشد فقیر مرد اگر و
تو های غریبه از چه و باشد برادرت از چه، است نیازمند و فقیر که خدمتی به تو. شما خدای تو خداوند برابر در شما به درستکاری باید را آن و: شما برکت و، خواب
آن بر را خود قلب و است فقیر او اما. رفت خواهد پایین آن بر خورشید نه، بدهی هجران او به او روز در: نکردی ستم، هستند تو های دروازه در تو سرزمین در که
24:12-15رحمی بی. زنند می گند تو به را آن و کند گریه خداوند بر او که است بعید: دهد می قرار
میان در را ها آن تا کرد بلند سرگین از را گدا و کرد بلند غبار و گرد از را فقرا او. شود می بلند و آورد می پایین او: شود می پولدار و شود می فقیر خداوند
2:7-8ساموئل. 1 داد قرار آنها بر را دنیا او و است خداوند زمین های رکن برای: دارد باز افتخار و شکوه تخت بر ارث به را ها آن و دهد قرار شاهزادگان
روز را آنها باید آنها که: خوب روز یک به سوگوار از و, شد تبدیل شادی به اندوه از آنها به که ماه و, استراحت خود دشمنان از یهودیان روزها آن در که همانطور
9:22استتر. فقرا به هدیه و, یکدیگر به هایی بخش ارسال از و, شادی و جشن
را او خدا که است مردی خوشحال، بین این در کن متوقف رو دهنش دارن بدي و امید فقرا پس. داد نجات تواناها دست از و آنها دهان از، شمشیر از را فقرا او اما
می کامل را هایش دست و، کند می زخم او: بندد می هم به و، کند می درد او که چرا: ندارد نفرت خدا به قادر خدای از نگهداری و تعقیب از بنابراین: کند می اصلح
5:15-18شغل. کند
نباید او، کند آرامی احساس خود شکم در نباید او اامطمئن. برد بین از، ساخت او که را ای خانه خشونت با او زیرا میده دست کار این از و کرده ستم فقرا به اون چون
20:19-20شغل. یابد نجات بود نظرش مورد که چیزی آن از
، کرد نمی او به کمکی هیچ که را او و پدران بی و کردند می گریه که را فقرا من چون: داد شاهد من به، دید مرا چشم وقتی و. داد برکت مرا، شنید مرا گوش وقتی
به من قضاوت: لباس من به را آن و کردم کاري درست من. خواند شادی برای بیوه قلب که شدم باعث من و: آمد من بر بود رفتن هتر آماده که او برکت. دادم تحویل
را شرور های فک من و. کردم جستجو دانستم نمی که علتی و: بودم فقرا پدر من. بودم لنگ به من پاها و، بودم نابینا به چشم من. بود دیادم یک و ردا یک عنوان
29:11-17شغل. کنم می بیرون هایش دندان از را خرابی و، کنم می ترمز
راستی از را خود چشمان او. دهد می حق فقرا به بلکه: کند می حفظ را شرور زندگی نه او. است توانا خرد و قدرت در او: ندارد نفرت کدام هیچ از و است توانا خدا
می محدود جنین در را آنها اگر و میشه تدکیه ازشون اونا و کنه مي ثابت رو اونا همیشه براي اون، آره. هستند تخت و تخت بر آنها پادشاهان با اما: کند نمی دور ها
فرمان و, باز انضباط و نظم به را خود گوش همچنین او. از بیش آنها که را خود قراری بی و، را خود کار به را آنها او سپس. شود داشته نگه آلف از تارد در و، شود
شمشیر با، نکنند اطاعت اگر اما. بردن لذت در ها سال صرف را خود و، رفاه در را خود روز باید آنها، او به خدمت و اطاعت آنها اگر. بازگشت گناهی بی از آنها که
جوانان در آنها. پیچد می هم به را آنها او که زمانی نه کنند می گریه آنها: دهند می افزایش را خشم قلب در منافقان اما. مرد خواهند اطلع بدون و رفت خواهند هجر
36:5-15شغل. کند می باز ستم در را خود های گوش و دهد می تحویل خود رنج در را فقرا او. است نادان افراد میان در آنها زندگی و میرند می
9:18مزمور. بره بین از همیشه برای نباید فقرا انتظار: شود فراموش نباید همیشه نیازمندان برای
3. : دهند می قرار اجابت مورد را فقرا خود غرور در کاران شرارت کردی؟ پنهان رو خودت دردسر زمان در چرا خداوندا؟ ای، کنی می ایستادگی دوری از چرا
بد. دهد می برکت دارد بیم او از خداوند که او آرزوی به و بالد می خود قلبی آرزوی از شریران خاطر به. شوند گرفته، کردند می تصور که هایی دستگاه در بگذارید
: او چشم از بالتر بسیار شما ;قضاوت انگیز غم همیشه او راه. افکار نیست او تمام در خدا: نیست دنبال به خدا از پس، را خود شمارش از غرور طریق از، کاران
و فریب و نفرین از پر او دهان. باشد سختی در هرگز من برای: کرد مکان نقل نباید من: گفت خود قلب در او. پف آنها در او, را خود دشمنان همه برای که همانطور
طور به او چشمان: رساند می قتل به را گناهان بی او مخفی های مکان در: است نشسته روستاها کمین های مکان در او. است غرور و فساد او زبان زیر: است تقلب
، فقرا گرفتن انجام او: دروغ فقرا گرفتن برای انتظار در او: دروغ خود دن در شیر یک عنوان به مخفیانه انتظار در او. است گرفته قرار فقرا برابر در خصوصی
فراموش خدا: گفت خود قلب در او. سقوط را خود قوی که آنهایی توسط است ممکن فقرا که، کرد فروتن را خود و شد دول او. نقاشی را خود شبکه به را او که زمانی
انجام رو شرور خداي پس. نکن فراموش را فروتن: کن بلند را نازک دست، خدا ای. برخیز، خداوند ای. ببینید را آن هرگز او. پنهان را خود چهره او: است کرده
کمک ;تو شما به را خود متعهد فقیر: ترک را خود دست با را آن به، کیفر و بدکار شما ;برای است دیده را آن شما. ندارد نیاز آن به شما، گفت خود قلب در او میده؟
پادشاه همیشه و همیشه برای خداوند. کنید جستجو او شر از، نکردید پیدا را کدام هیچ که زمانی تا: بشکنید را شرور مرد و شرور بازوی هستي ها پدر بي ي کننده
در قضاوت برای: شنوی می را نازک گوش تو، کنی می آماده را خود دل تو: ای نشنیده را فروتنان آرزوی تو، خداوندا. رود می هدر او سرزمین از ها آن: است
10مزمور. نشمارد ستمگر دیگر است ممکن زمین انسان که، ها دیده ستم و پدران بی مورد
12:5مزمور. است داده قرار او در پف که او از امنیت در را او من. خداوند به، آیند می وجود به من حاضر حال در، نیازمندان آه برای، فقرا به ستم برای
14:6مزمور. اوست پناهگاه خداوند زیرا، کردید شرمنده را فقرا مشاور شما
34:6مزمور. داد نجات مشکلتش تمام از را او و شنید را او خداوند و کرد گریه بیچاره مرد این
را او که او از نیازمندان و فقرا، بلی، است قوی بسیار او برای که دهد می تحویل او از را فقرا که، است تو مانند که کسی، خداوندا، بگویند باید من های استخوان تمام
35:10مزمور کنند؟ می خراب
37:14مزمور. کشند می درست گفتگویی مانند و زنند می زمین به را نیازمندان و فقرا و زنند می زمین به را خود تعظیم و اند کشیده بیرون را شمشیر بدکاران
40:17مزمور. من خدای، نکن درست تاری هیچ. کنی می هنر را من تحویل و من کمک تو: کند می فکر من به خداوند حال این با. هستم نیازمند و فقیر من اما
41:1مزمور. تحویل دردسر زمان در را او خداوند: فقرا نظر در را او که است برکت
68:10مزمور. ای شده آماده فقرا برای تو های خوبی از، خدایا ای: بینید می جا آن در را خود جماعت
مزمور. کند می نفرت خود زندانیان از نه و شنود می را فقرا خداوند. تنظیم بال در را من، خدا ای، را خود رستگاری دهید اجازه: هستم بار تاسف و فقیر من اما
69:29,33
70:5مزمور. نکن تاری هیچ، خداوند ای. کن هنر را من تحویلدار و من کمک تو: خدا ای، کنید احترامی بی من به: هستم نیازمند و فقیر من اما
. 72:2قضاوت قضاوت با را خود فقیر و درست با را خود مردم باید او
و هم فقرا. گریه او که زمانی تحویل را نیازمندان باید او که چرا. کند تکه تکه را ستمگر و دهد نجات را نیازمندان فرزندان، کند قضاوت مردم فقیران مورد در باید او
72:4,12-13مزمور. دهد نجات را نیازمندان روح و دهد نجات را نیازمندان و فقرا باید او نیست اي کننده کمک هیچ اون
دهید اجازه: شرمنده بازگشت دیده ستم که ندهید اجازه ای. نکنید فراموش همیشه برای را خود فقیر جماعت: شرور از بسیاری به را خود پشت لک روح تحویل ای
74:19,21مزمور. را خود نام ستایش نیازمندان و فقرا
مزمور. کنید خلص شرور دست از را آنها: دهید تحویل را نیازمندان و فقیران. کنید اجرا نیازمندان و نیازمندان برابر در را عدالت: کنید دفاع پدران بی و فقرا از
82:3-4
86:1مزمور. هستم نیازمند و فقیر من که چرا: بشنوید مرا، خداوند ای، کنید تعظیم را نازک گوش
107:41مزمور. گله یک مانند خانواده را او و، وابستگی از بال در فقیر او حال این با
از من زانوهای. پرتاب پایین و بال منبع عنوان به من: کاهش را آن که وقتی ام رفته سایه مثل من. است شده زخمی درونم در قلبم و هستم نیازمند و فقیر من که چرا
، من خدای ای، من خدای ای. دهند می تکان را خود سر کردند نگاه من به وقتی: شدم آنها سرزنش هم من. شکست چربی از من گوشت و. هستند ضعیف روزه طریق
: دهید برکت شما به اما، کنید نفرین را ها آن. نکردی را کار این تو، خداوندا. است شما دست این که بدانند است ممکن آنها که: شما رحمت به توجه با دهید نجات مرا
سردرگمی با را خود که بگذارند و شوند پوشیده شرم با من اجنه که بگذارید. کند شادمانی شما خدمت که دهید اجازه اما. شوند شرمنده بگذارید، آیند می وجود به وقتی
او روح که کسانی دست از را او تا بایستد فقرا راست دست در باید او که چرا ستودم خدمه میان در اونو من، آره. کنم می ستایش خود دهن با را خداوند. بپوشانند خود
109:22-31مزمور. دهد نجات کنند می محکوم را
112:9مزمور. است افتخار و افتخار با باید او شاخ. تحمل همیشه برای را او راستی داد فقرا به اون
113:7مزمور. کند می بلند چال سر از را نیازمندان و کند می بلند غبار و گرد از را فقرا او
132:15مزمور. کرد خواهم برآورده را نان با را او فقرا من: میدهم برکت او به فراواني و به من
140:12مزمور. کرد خواهد حفظ را فقرا حق و دیدم آسیب علت خداوند که دانم می من
غذای و کند می فراهم تابستان در را او گوشت، ندارد حاکمی یا کننده نظارت، راهنمای هیچ که: باشید عاقل و بگیرید نظر در را او های راه تنبل؛ تو، آنت پیش برو
دست از تاشو کمی، خواب کمی، خواب کمی حال این با آیند؟ می بیرون شما خواب از شما که وقتی تنبل؟ اون، بره مي خوابت چقدر. کند می جمع برداشت در را خود
6:6-11تایی چند. خواهید می مسلح مرد یک عنوان به شما و، است آمده سفر که یکی عنوان به را خود فقر باید بنابراین: خواب به
10:4,15برابر چند. آنهاست فقر فقرا نابودی: اوست قوی شهر ثروتمند مرد ثروت. غنی را تلش از دست اما: است شده تبدیل شل دست با معامله که فقیر او
4. 11:24مانند. رسد می فقر به اما، کند می خودداری، شود می برآورده آنچه از بیش که است چیزی این ;و افزایش حال عین در و, دارد وجود پراکنده که است
اما: است او ثروت انسان زندگی از باج. دارد وجود بزرگ ثروت حال عین در، فقیر را خود که است: دارد وجود چیز هیچ حال عین در، ثروتمند را خود که است این
این اما: است فقرا ویرانی در زیادی غذای. احترام باید ضد با رابطه در که او اما: امتناع دستورالعمل که بود خواهد او برای شرم و فقر. نیست سرگنا ضعیف شنیدن
13:7-8,18,23مانند. دارد وجود نابود قضاوت از خواهید می برای که است
ستم که او. است خوشحال، کند می رحم فقرا به او اما: کند می بیچاره را اش همسایه که او. دارند زیادی دوستان ثروتمندان اما: هستند متنفر خود همسایه از حتی فقرا
14:20-21,31مانند. فقرا در رحمت افتخار را او که او اما: را خود ساز سرزنش فقرا
17:5تایی چند. شود نمی مجازات، است خوشحال ها فاجعه از که او و: کند می سرزنش را اش سازنده، کند می مسخره را بیچاره که کسی
18:23مانند. تقریبا غنی پاسخ اما intreaties; ضعیف استفاده
جدا اش همسایه از فقرا ;اما دوستان از بسیاری ثروت. است احمق یک و، خود های لب در منحرف که است او از، روی پیاده را خود صداقت در که فقرا است بهتر
فقرا بر که او. او به خواهند می آنها حال این با، کند می دنبال کلمات با را آنها او میشوند؟ دور او از بیشتر چقدر دوستانش: متنفرند او از فقرا ي اجنه ي همه اند شده
دروغگو یک از بهتر فقیر مرد یک و: اوست مهربانی مرد یک میل. پرداخت خواهد او به دوباره است داده او به که چیزی آن و. تازد می خداوند به، کند می تردد
. 19:1,4,7,17,22است
. 20:13باشید راضی نان از و کنید باز را نازک چشمان. است آمده فقر به را شما بلفاصله، نیست خواب عشق
روغن و عشق شراب که او: فقیر مرد یک باید عشق لذت که او. شد نخواهد شنیده اما، کند گریه را خود باید نیز او، کند متوقف فقرا فریاد در را خود گوش که کسی
. 21:13,17غنی نباید
. برکت باید بخشنده چشم که او. است دهنده وام به خدمت دهنده قرض و، فقرا بر غنی حکومت. آنهاست همه سازنده خداوند: کنند می ملقات هم با فقیران و ثروتمندان
او که چرا ، نیست فقیر راب. خواهد می ااقطع، دهد می ثروتمندان به که او و دهند افزایش را خود ثروت تا کند می ستم فقرا به او. دهد می فقرا به را خود نان او برای
: Proverbs 22:2،7،9،16،22دروازه در برد می رنج به ستم نه : است فقیر
. 23:20-21لباس کهنس با مرد یک باید شدن غرق و: است آمده فقر به باید گلوتون و مست برای: گوشت آشوبگران میان ;در نیست شراب میان در
. شد شکسته آن سنگی دیوار و بودند پوشانده را آن صورت ها گزنه و بود کرده رشد خار با چیز همه و درک؛ از خالی مرد تاکستان توسط و، رفت تنور میدان در من
: خواب به دست از تاشو کمی، خواب کمی، خواب کمی حال این با. کرد دریافت آموزش و، کرد نگاه آن بر من: گرفته نظر در خوبی به را آن و، دیدم من سپس
24:30-34تایی چند. خواهید می مسلح مرد یک عنوان به شما و. است آمده سفر که یکی عنوان به را خود فقر باید بنابراین
خود راه در منحرف که است او از، را خود درست در روی پیاده که فقرا است بهتر. ماند نمی باقی غذایی هیچ که است بارانی مانند کند می ستم فقرا به که فقیری مرد
مرد. ترفند فقرا به که شد خواهد آوری جمع او برای را آن باید او، را خود ماده افزایش ناعادلنه آوردن دست به و urury با که او. است ثروتمند او چند هر، را
بر شرور حاکم یک همچنین سراسر؛ در خرس یک و، غرش شیر یک عنوان به. کردن جستجو را او درک که فقرا اما. را خود از را خود در است عاقل ثروتمند
با و، بد چشم غنی به افتخار با که او. باشد داشته کافی اندازه به فقر باید بیهوده افراد از پس که او اما: نان از زیادی مقدار باید را خود زمین کج که او. است فقیر مردم
. 28:3,6,8,11,15,19,22,27داشت خواهد زیادی نفرین، کند می پنهان را چشمانش که او اما که اون. است آمده او بر باید فقر اینکه به توجه
پادشاهي. کند می روشن را خود چشمان دو هر خداوند: کنند می ملقات هم با کار فریب مرد و فقیر. شناسد نمی را آن شرور اما: دانند می را فقرا علت کاران درست
. 29:7,13-14شود مي برقرار همیشه براي او تخت، کند مي قضاوت فقرا به وفاداري با که
تا: کنید تغذیه مناسب غذای من ;برای ثروت نه و فقر نه من به: من دروغ و غرور از دور حذف: من مرگ از قبل نه را آنها من ;انکار نیاز مورد تو از من چیز دو
عنوان به ها آن های دندان، دارد وجود نسل یک. بگیرم بیهوده را خود خدای نام و بدزدایم و باشم فقیر اینکه یا کیست؟ خداوند: بگویم و کنم انکار تو از و کنم هتاکی
. 30:7-9,14بلعند ب مردان میان از را نیازمندان و زمین روی از را فقرا تا است چاقو عنوان به ها آن فک های دندان و شمشیر
مانند میده نیازمندان به رو دستش اون، آره. است کشیده فقرا به را خود دست او. بپذیرید را نیازمندان و فقرا علت و کنید قضاوت درستی به، کنید باز را خود دهان
31:9,20
در که او که حالی در. رسد می قدرت به او زندان از خارج برای. شود نمی توصیه دیگر که، است احمق و پیر پادشاه یک از عاقل و فقیر کودک یک است بهتر
4:13-14ها کلسیاست. شود می فقیر شود می متولد خود پادشاهی
است؛ احترام بالترین از بالتر که او برای: مورد این در نه کنید تعجب، بینید می ولیت یک در را عدالت و قضاوت آمیز خشونت کردن منحرف و فقرا ستم شما اگر
5:8ها کلسیاست. دارد وجود آنها از بالتر و
6:8ها کلسیاست رفتن؟ راه زندگی از قبل دانند می که، فقرا چه احمق؟ از تر عاقلنه چیزی چه برای
پادشاه و. دارد وجود آن در کمی مردان و، دارد وجود کوچک شهر یک: رسید می نظر به بزرگ من برای را آن و، شود می دیده آفتاب زیر در نیز من حکمت این
این با. داد تحویل را شهر خود خرد با او و شد یافت فقیری خردمندان مرد آن در اکنون: ساخت آن علیه بزرگی سنگرهای و کرد محاصره را آن و آمد آن علیه بزرگی
. شود نمی شنیده او سخنان و، است نفرت فقیر مرد حکمت حال این با: است قدرت از بهتر حکمت، من: گفت سپس. آورد نمی یاد به را فقیر مرد همان مردی هیچ حال
خوب بسیار کار گنا یک اما: است جنگی های سلح از بهتر حکمت. شود می شنیده آرامی در، کند می حکومت ها احمق میان در که او فریاد از بیش عاقلن سخنان
9:13-18ها کلسیاست. کند می نابود را
چهره و کردید تکه تکه را مردمم شما. شماست های خانه در فقرا خرابی. ای خورده را تاکستان که چرا: کند می داوری آن شاهزادگان و خود مردم پیشگان با خداوند
3:14-15آیسای. هد می خدا به را میزبانان خداوند کردید؟ آسیاب را فقرا
5. مردمم فقیران از را حق و بزنم کنار قضاوت از را نیازمندان اینکه برای. نویسند می، اند کرده تجویز که را اندوهی و غم آن و، گویند می ها آن به که ها آن بر وای
۱۰:۲!ایسای کنند دزدی پدران بی از است ممکن و باشد آنها شکارچی است ممکن ها بیوه، بگیرم
. بکشد را شرور هایش لب نفس با و کند دار لکه دهانش میله با را زمین و: کند ثابت زمین میک برای انصاف با و کند قضاوت فقرا مورد در باید راستگویی با اما
۱۱:۴ایسای
چه آن از پس پس. کشت خواهد را ات مونده باقى او و کشم می کنعان با را خود ریشه من و بکشند دراز امنیت در نیازمندان و کنند تغذیه باید فقرا متولدین اولین و
14:30,32آیسای. کنند اعتماد آن به مردمش و فقرا و کرد گذاری بنیان را صهیون خداوند که دهد؟ پاسخ ملت نمایندگان به باید کسی
و وفاداری قدیمی از را خود مشاوران. انگیز شگفت کارهای انجام شما برای. کنم می ستایش را تو نام، کنم می ستایش را تو من. کن هنر را من خدای، خداوند ای
شما قوی مردم باید بنابراین. شد نخواهد ساخته ;هرگز شهرستان هیچ به غریبه کاخ: ویرانه دفاع شهر یک از. است شده ساخته شهر یک از شما برای. هستند حقیقت
از ای سایه، طوفان از پناهگاه، را خود پریشانی در نیازمندان به قدرت، فقرا به قدرت است شده شما برای. ترس تو از باید وحشتناک های ملت از شهرستان، شکوه را
25:1-4آیسای. دیوار برابر در طوفان یک عنوان به است وحشتناک که آنهایی انفجار که زمانی، گرما
، بلند شهر. آورد می پایین، هستند ساکن زیاد ارتفاع در که را ها آن او که چرا: است همیشهای قدرتی یحوا خداوند در همیشه برای: کنید اعتماد همیشه برای خداوند به
. نیازمندان مراحل و، فقرا پای حتی، پایین آج را آن باید پا. غبار و گرد به بیاورد ارمغان به حتی را آن ;او زمین به حتی، کم دراز را آن او پایین؛ دراز را آن او
26:4-6آیسای
29:19آیسای. خوشحال اسرائیل مقدس از یکی در باید مردان میان در فقرا و، دهد می افزایش خداوند در را خود شادی همچنین میک
می، کنند می صحبت درست نیازمندان که زمانی حتی، گوید می سخن آن در که کلماتی با فقرا نابودی برای را شرور های دستگاه او: است شیطانی کار این ابزار
32:7ایسای. خواهد
آنها اسرائیل خدای من، شنوم می را ها آن خداوند من، خورد می شکست تشنگی برای آنها زبان و ندارد وجود کدام هیچ و باشند آب دنبال به نیازمندان و فقیران وقتی
41:17آیسای. کنم نمی فراموش را
را یوز هر و شوند آزاد که دهند اجازه کاران ستم به و بروند بین از را سنگین بار، کنند رها را شرور های گروه تا ام؟ کرده انتخاب من که نیست سریعی این آیا
را او شما که، برهنه بیند می را شما که هنگامی آوردید؟ می، شود می ریخته شما خانه به که را فقرا شما و، کند نمی معامله ها گرسنه به را شما نان این آیا بشکنید؟
راستی و: سرعت به جلو بهار باید نازک سلمت و، شکستن صبح عنوان به جلو به را خود نور باید سپس نمیکنی؟ پنهان خودت گوشت از رو خودت تو آن و. پوشش
58:6-8آیسای. بود خواهد شما پاداش خداوند افتخار و شکوه. بروید تو از قبل باید را خود
و، ورزید روح از و فقیر که او به حتی، کرد خواهد نگاه من مرد این به اما: خداوند به، اند شده چیزها آن همه و، است شده ساخته من دست که چیزها آن همه برای
66:2ایسای. است من کلم در لرزش
2:34جرمیا. این همه بر اما, داشت بر در مخفی جستجوی با را آن من: شود می یافت فقیر گناهان بی روح خون را خود دامن در همچنین
5:4جرمیا. را خود خدای قضاوت نه و دانند می را خداوند راه نه آنها زیرا: هستند احمق آنها هستند؛ فقیر این مطمئنا، گفتم من بنابراین
20:13جرمیا. داد تحویل کنندگان شرارت دست از را فقرا روح خداوند که کنید ستایش، ببخشید خداوند به
22:16جرمیا. خداوند به شناخت؟ نمی مرا این آیا: بود خوب او با پس. کرد قضاوت را نیازمندان و فقرا علت او
بابل به، ماندند باقی مردم بقیه و افتاد او دست به، افتادند دستش از که کسانی و بودند مانده باقی شهر در که را مردمی مانده باقی، نگهبان کاپیتان، نبوزاردان سپس
جرمیا. داد آنها به را مزارع و ها تاکستان زمان همان در و ماند باقی یهودا سرزمین در، نداشت چیز هیچ که مردم فقرای از، نگهبان کاپیتان، نبوزاردان اما. برد
39:9-10
16:49ایزیکیل. نکرد تقویت هم را نیازمندان و فقرا دست او، بود دخترانش و او در فراوان بودن بیکار و نان بیچارگی، غرور، لودوم خواهرت انصافی بی این
و، خورده ها کوه بر حتی اما، وظیفو این از یک هیچ نه را کار این و، چیزها این از یک هر مانند کار این و، خون ریختن، است مسلح سارق که پسری به او اگر
، کند می بلند ها بت به را خود چشمان و، کند نمی ترمیم را تعهد این، است شده خراب خشونت با اما، نیازمندان و فقرا ستم هث، آبرو بی را خود همسایه همسر
او. است داده انجام را نفرت این همه او: کند زندگی نباید او کنند؟ می زندگی آن از پس او آیا: یابد می افزایش و، شود می داده رستخند بر هث، شود می نفرت مرتکب
که، مانند نه doeth و، گرفتن نظر در و، داد انجام او که پدرش گناهان تمام بیند می که، پسر یک به را او اگر، لو، حال. بود خواهد او بر خونش. مرد خواهد اامطمئن
از خودداری نه، ستم از یک هیچ به نه، نیست آبرو بی را خود همسایه همسر، hath اسرائیل خانه های بت به را خود چشم بلند hath نه، شود نمی خورده ها کوه بر
دریافت را افزایش و رستگاری هت آن، گرفت فقرا از را او دست ها آن، پوشانید لباس با را برهنه و داد ها گرسنه به را خود نان بلکه، شد خراب خشونت با نه، تعهد
18:10-17ایزیکیل. بود خواهد زنده اامطمئن او، بمیرد پدرش گناهی بی خاطر به نباید او رفت؛ می راه من اساسنامه در، کرد می اجرا را من های حکم اما، کرد نمی
22:29ایزیکیل. اند کرده ستم غریبه به اشتباه به آنها، بله: اند داده قرار رنج مورد را نیازمندان و فقرا و اند کرده استفاده سرقت و ستم از سرزمین این مردم
از شدن طولنی است ممکن اگر. بشکن فقرا به رحمت با را تو های انصافی بی و راستگویی با و باشد قبول قابل تو به من مشاور بگذار، پادشاه ای، پادشاه ای پس
4:27دانیل. را خود آرامی
جفت یک فقرا و نقره برای ها آن زیرا. کند نمی رد را آن مجازات من، نفر چهار برای و، اسرائیل از مورد سه برای. هد می خداوند سوی به را خداوند ترتیب این به
من مقدس نام تا روند می همسرم همان به پدرش و مردی و زنند می کنار را میک راه و زنند می نفس نفس فقرا سر بر زمین غبار و گرد از بعد که. فروشند می کفش
2:6-7آموس: کنند احترامی بی را
6. ما دهید اجازه و بیاورید، گویند می خود استاد به که، کند می خرد را نیازمندان که، کند می ظلم فقرا به که، است سمریان کوه در که، باشان شما، بشنوید را کلمه این
4:1-2آموس. گرفت خواهد شما از ها ماهی با را خود پسین و قلب با را شما و رسید خواهد شما بر روزها که خورد سوگند خود مقدسات به خداوند. بنوشیم
های تاکستان. شوید ساکن ها آن در نباید اما، ای ساخته مرغان سنگ از هایی خانه شما: گیرید می او از را گندم بار و، گذارید می قدم فقرا بر که طور همان پس
و دهند می رشوه، دهند می درد به را فقط آنها: شما توانا گناهای و شما برابر چند های بیچاره که دانم می من زیرا. بنوشید شراب ها آن از نباید اما، ای کاشته دلپذیری
5:11-12آموس. زنند می کنار خود راست سمت از دروازه در را فقرا
ذرت است ممکن که، رفت خواهد بین از زمانی چه جدید ماه، بگویید و، دهید شکست زمین از را فقرا اینکه برای حتی، بلعید می را نیازمندان ای، بشنوید را این
ممکن ما که بریم؟ بین از، دادن فریب با را توازن و، کنیم بزرگ را صورت و، کنیم کوچک را افه، بگیریم نظر در را گندم است ممکن ما که، شنبه روز و بفروشیم؟
8:4-6آموس بفروشم؟ رو گندم رد و، ;آره کفش جفت یک برای نیازمندان و, خرید نقره برای فقرا است
3:14هاباکاک. بلورند ب مخفیانه را فقرا که بود این آنها شادی: کنند پراکنده مرا تا آمدند بیرون گردباد عنوان به ها آن: کردی حمله من به خود های قریه سر با تو
3:12زفانیه. کنند اعتماد خداوند نام به باید آنها و، کنند ترک را فقیر و مبتل مردم شما میان در هم من
7:10زکریا. شما قلب در را خود برادر برابر در بد تصور شما از یک هیچ دهید اجازه و، فقیر نه و، غریبه، پدر بی نه و، بیوه ستم و
و موسیقی؛ گروههای نام به من دیگری و زیبایی گفتم مي بهش من که اوني زدم بهم چاقو تا دو من و. گله بیچاره ای، شما حتی، کرد خواهم تغذیه را کشتار گله من و
11:7,11زکریا. است خداوند کلم این که دانستند می بودند منتظر من بر که ای گله از فقرا بنابراین و: شد شکسته روز آن در و دادم غذا گله به من
5:3متی. است بهشت پادشاهی آنها برای: روح در فقرا برکت
می موعظه انجلی آنها به فقرا و شوند می بلند مردگان، شنوند می ناشنوایان و شوند می پاک ها پلنگ، روند می راه لنگ و کنند می دریافت را خود بینایی نابینایان
11:5متی. کنند
19:21متی. من دنبال به و بیا و: آسمان در گنج باید شما و، فقرا به را شما که فروش و بروید، کامل ضعیف شما اگر: گفت او به عیسی
. نشست گوشت در و ریخت سرش روی را آن و رسید او به، داشت گرانبها بسیار پدال از آلباستر بکس یک که زنی، جنده شمعون خانه در، بود بتان در عیسی وقتی
داده فقرا به و، است شده فروخته بسیار برای است ممکن پوک این برای است؟ زباله این هدف چه به: گفت، قراری بی حال به آنها، دیدند را آن او شاگردان وقتی اما
همیشه من ;اما شما با همیشه فقیر شما برای داد انجام من بر رو خوبي کار اون که چرا زن؟ مشکل شما چرا، گفت آنها به او، کرد درک را آن عیسی وقتی. شود می
، شود موعظه دنیا تمام در انجلی این که جا هر، گویم می شما به. داد انجام من دفن برای را کار این او، کرد پور من بدن روی را پم این او اینکه برای نبودم اینطور
26:6-13متی. شود گفته او از یادبود برای، است داده انجام زن این که، کرد باید نیز را کار این
، بیا و داری آسمان در گنجی تو و بده فقرا به و، وجه هیچ به را شما آنچه فروش، را خود راه: فاقد شما چیز یک، او به: گفت و، داشت دوست را او عیسی سپس
10:21عنوان به گذاری علمت. کن پیروی من از و بگیر را صلیب
بیچاره بیوه این که گویم می شما به من: «گفت ها آن به و نامید خود شاگردان را او و. کند می را دوری یک که، انداخت را مایت دو او و، آمد خاص فقیر بیوه یک و
علمت. را خود زندگی تمام حتی، بازیگران حال به تا او که آنچه تمام در خواست می او اما. است شده ریخته ها آن به، اند ریخته خزانه به که آنچه همه از بیشتر
12:42-44عنوان به گذاری
نشات دوره و کنم وعظ اسیران به و کنم خوب را ها شکسته دل تا فرستاد مرا او. کنم موعظه را انجلی این فقرا به تا کرد مسح مرا او زیرا، است من بر خداوند روح
4:18لوقا، کبود که را آنها آزادی به، نابینایان به چشم از
6:20لوقا. خداست پادشاهی تو برای: فقیری که بده برکت: «گفت و کرد بلند شاگردانش بر را چشمانش و
ها پلنگ، روند می راه لنگ، بینند می نابینایان که چگونه. اند شنیده و اند دیده را شما چیزهایی چه بگویید جان به و، را خود راه: گفت آنها به پاسخ در عیسی سپس
7:22لوقا. شود می موعظه خدا این فقرا به، شوند می بزرگ مردگان، شنوند می ناشنوایان، شوند می پاک
ها آن رستخامت در زیرا: کنند اجابت را تو پاداش توانند نمی ها آن زیرا. شوید داده برکت شما و کنید صدا را نابینایان، لنگان، فقرا، گیرید می جشن شما که وقتی اما
خیابان به سرعت به بروید بیرون: گفت خود خدمتکار به عصبانی خانه استاد سپس. کرد ری پروردگارش به را چیزها این و آمد کننده خدمت آن پس. گیرید می پاداش
14:13,21لوقا. را نابینایان و، توقف و، ضعیف و، فقرا جمع در و، شهر خطوط و ها
تو و کن توزیع فقرا به و بفروش فروشی می خودت به که را چیزی آن تمام: نپذیرفتی را چیز یک تو، حال این با: «گفت او به، شنید را چیزها این عیسی وقتی حال
18:22لوقا. بیا من دنبال، بیا و: داری آسمان در گنجی
را او من، اند گرفته نادرست اتهام با مردی هر از را چیزی هر من اگر و، بخشم می فقرا به که را کالهایم از نیمی، خداوند ای: گفت خداوند به و ایستاد زکچیوس و
19:8لوقا. بازگرداندن برابر چهار
همه از بیش بیچاره بیوه این که، گویم می شما به من که حقیقتی از، گفت او و. کرد می گری ریخته تیتر مایت دو در که دید را خاص بیچاره بیوه یک همچنین او و
. حال به تا او که است زندگی تمام در بازیگران را خود تناسلی آلت از او اما: خدا پیشکش در فراوانی بازیگران آنهاست از اینها همه برای: گیرد می خود به را آنها
21:2-4لوقا
12:8جان نبودم اینطور همیشه من ;اما شما با را شما همیشه فقرا برای
15:26ها رومی. هستند اورشلیم در که فقیر پرستاران برای خاصی سهم به را آچایا و مقدونیه از را آنها خوشحال را آن برای
13:3کورینتیان. 1 دهد نمی من به سودی هیچ اما، ندارم خیریه و دهدم می سوختن برای را بدنم اینکه وجود با و بخشم می فقرا به را خود کالهای تمام من چه اگر و