More Related Content
Similar to 1_for_last_yekshanbeh
Similar to 1_for_last_yekshanbeh (20)
1_for_last_yekshanbeh
- 1. جادهاین
...گذاشتهبیابانبهسرخیابانیکعشقاز
تودستازکهمنمثل
...توچشمازکه
زنیمیچشمکدوراز
خودمبهخورممیپیچ
خوردمیترکتنم
اندازندمیدستمهابغض
!کنبس"
"...برومبایدمن
زنیمیچشمکباز
میکنمجمعراخودم
زنیمیچشمک
رودمیواتنم
زنیمیچشمک
روممیسریعتر
زنیمیچشمک
پاسرتااز
،میکنینگاهم،میزنیچشمکمنبهراخیابانیهمه
...خیره
!بخونآوازبرام...-امین
!نظرم؟ازماهترخرود-کی
!نظرم؟ازماهترخرود
...نظرمازماهترخرفت
آرام ،شده بيدار خواب از ٩ ساعت آالرم دينگ دينگ با
با كورمال كورمال خزميم پايين به دوم طبقه تخت از
.كنميم ورنداز ليوانم دنبال به را اتاق باز نيمه چشمان
پيدا شوفاژ كنار صندلي راست سمت پايه زير را ليوان
وارد كرده باز را اتاق در دست در ليوان يك با .كنميم
با .ميشوم خوابگاه باريك و دراز مانند داالن راهروي
سنگ از آفتاب هاي پرتو انعكاس آلودبخوا چشمان
اندكي كه هايیمگا با و نگرميم را راهرو ميانه كف هاي
،ميروم پيش شونديم كشيده زمين روي و برداشته
موهاي ميان در انداختن چنگ مشغول كه درحالي
صبح و سالم جواب و سر دادن تكان با هستم سرم ژوليده
بازم نيمه چشمان جلوي از شبح مانند كه كساني بخير
آشپزخانه آبسردكن روي را ليوان .دهميم را گذرنديم
خشك هاي لكه با كه دستشويي آينه جلوي داده قرار
زنميم صورتم و سر به آبي و ايستاده شده تزيين آب شده
آشپزخانه و دستشويي بين فاصل حد شده باز چشمان
نمايانگر اغلب كه راست سمت بالكن به كردن نگاه با را
برداشته را ليوان كنميم طي است اصفهان آلوده هواي
گوشه از آب بخار كه جوش حال در سماور سمت به
كردن پر هنگام .روميم جهنديم بيرون به آن كنار و
كه لنگه به لنگه سفيد و آبي هاي دمپايي متوجه نگاهم ليوان
گام با بار اين را آمده مسير شوديم پر ليوان ميشود امهپوشيد
انداخته ليوان داخل نپتوني چاي يك برميگردم تر استوار هاي
به ،كرده مرتب را خود موهاي ميشوم پوشيدن لباس مشغول و
آنقدر ، رفته چايي ليوان سمت به سراسيمه و نگرميم ساعت
گلويم قند بدون چايي گس طعم ميكشم سر آنرا كه شده سرد
كردن لگد با و پوشميم را هايم كفش عجله با .آزارد مي را
خود بعد لحظه چند .شوميم خارج اتاق از دمپايي جفت چند
ميبينم دانشجويان جمعيت سيل كنار اتوبوس ايستگاه در را
در ميدهد نشان را ٩:٢٠ ساعت اندازم مي ساعت به نگاهي
جلو در سمت به جمعيت حجم ،ميرسد اتوبوس حين همين
باز عقب در تعجب كمال در مياورند هجوم اتوبوس عقب و
اعتراض نشان به كه دانشجوياني آن همه همراه من و نميشود
هم در بيشتر را خود صبح اول كشيده هم در و كرده پف چهره
جمعيت هرطرف از ميشوم ور حمله اول در سمت به ميكشند
است نفر يك آن ظرفيت كه دري از نفري چند تا ميزنند زور
هاي صندلي ميشوم سوار شده كه مكافاتي هر با شوند سوار
.نيست هم ايستادن براي جا هيچ كه شده پر آقايان قسمت
رديف يك با كه ميكنم نگاه را اتوبوس عقب قسمت تعجب با
اينطور قبال اند كرده جدا هم از را مردانه زنانه قسمت صندلي
الشه اتوبوس ،نشسته خانوم يك تنها اتوبوس عقب در !!!نبود
هر در ،ميافتد راه و دهديم تكان آرامي به را خود سنگين
كيپ كه جمعيتي كردن عقب جلو و تمام خستگي با ايستگاه
جلوي به تا ميرود پيش همينطور ميكند توقف اند ايستاده هم
از و رفته باال باعجله ها پله از ميشوم پياده ،ميرسد ها تاالر
هاي تاالر كه تقاطعي در كه آمريكا پريده رنگ پرچم روي
قرار كنديم وصل خروجي راه و هم به را پايين و باال طبقه
محل ، ٤تاالر سمت به سراسيمه ،گذرميم تفاوتيب .گرفته
تعطيالت از بعد روز چهارمين در ترمم نميا سومين برگزاري
مراقب و استاد چشم از دور ِمناسب جاي دنبال به .روميم عيد
كردن پخش حال در را مراقب .ميكنم كندوكاو نگاه با را تاالر
امتحان شدن تمام من ذكر فكرو تنها ميبينم امتحان هاي برگه
به را هايم جيب ،است خوابيدن ودوباره خوابگاه به برگشتن ،
خود با كه مياورم ياد به ناگهان ميكنم وارسي خودكار دنبال
.نياوردم همراه به خودكاري
ستاکستاک هنری دانشجویی نشریه
یک شماره / اول سال
94 اردیبهشت
نامههویژ با همراه
تهران کتاب الملیلنبی نمایشگاه
ایستممی
دیگرنمیزنیچشمککه
افتادهجادهکنارقلبمکه
»...پریشانمدلدادمتودست«به
شدهتمامخیابانکه
افتادهپاازجادهو
پا از ام فتاده "
جانمازتوبگو
"!خواهی؟چهدگر
مومنیامین
رسته نو یهشاخ : معنی به
............................................................................بهاری هایبخوا
کامبیزصادقی
- 2. پیکرخود بر که دیرگاهیست
بینم می زمان ز زخمی جای
پروا بی خویشتن از غافل
نام از رهایی دنبال وبه
ها ثانیه تپش کنار در
بدبینم جهان تماشای به
باران از گریز حس پی در
بالم می خود اغوشی هم به
شک : ام نفس
تب : ام تپش
ـهـک ـدـدانیم ـیـوضع و ـتـحال را ـودنـب زن ـابیناـس ]...["
ـهـک را ـزیـچی ـدـگوییم و ـتـاس ـردهـنک ـابـانتخ ـودـخ
ـتگیـشایس ـوانـتینم ـتـنیس »ـابـ«انتخ ـکـی ی ـهـنتیج
ـنـچنی ـرـبراب در ـتـاس ـدـمعتق او .ـردـک ـیـتلق ـیـناکام ـاـی
ـهـب .ـتـگرف ـشـپی ـتیـدرس ـارـرفت ـدـبای ـیـتحمیل ـیـوضع
ـدهـش زاده زن که ـتـواقعی این ـرـبراب در ـانـعصی ـرشـنظ
.ـتـاس ـهـابلهان ـودنـب زن ـهـب ـارـافتخ ـدازهـان ـهـب ،ـتـاس
بــا فرانــز ،هایشــان مالقــات نخســتین از یکــی در
ـکـی ـماـش ،ـابیناـ«س :ـودـب ـهـگفت او ـهـب ـاصـخ ـیـلحن
خبــر ایــن فرانــز چــرا فهمیــدینم او ».هســتید زن
در ،کلمــب کریســتف لحــن بــا و رســمی و جــدی را
ـطـفق .ـدـگوی ـیـم او ـهـب ،ـکاـآمری ـاحلـس ـدنـدی ـعـموق
ـراقـطمط ـاـب ـزـفران ـهـک – زن ی ـهـکلم ـدـفهمی ـاـه ـدـبع
دو از ـیـیک ـنـتعیی ـرشـنظ در – ـدـکنیم ـظـتلف ـاصـخ
.ـتـاس ارزش ـکـی ـرفـمع ـهـبلک ،ـتـنیس ـانـانس ـسـجن
.شــوند نامیــده زن نداشــتند شایســتگی زنــان همــه
پس«مــاری ،بــود زن ســابینا ،او اعتقــاد بــه اگــر امــا
پنداشــت؟ مــی چــه را خــود واقعــی همســر »کلــود
ـودـب ـیـماه ـدـچن ـطـفق ـتـوق (آن ـشـپی ـالـس ـتـبیس
بود ـردهـک تهدید را او )ـناختندـش ـیـم را ـرـدیگ ـکـی ـهـک
از ـرـفزان .ـتـکش ـدـخواه را ـودـخ ،ـدـکن ـشـترک ـرـاگ ـهـک
نمی ـدانـچن را کلود ـاریـم .ـودـب ـحالـخوش تهدید ـنـای
ـودـخ .ـدـآم ـیـم واال ـرشـنظ ـهـب او ـقـعش ـاـام ،ـندیدـپس
و دانســتینم بزرگــی عشــق چنیــن ی شایســته را
.آورد ـرودـف ـمـتعظی ـرـس ـرشـبراب در ـدـبای ـردـکیم ـرـفک
.کــرد ازدواج او بــا و شــد خــم زمیــن تــا ،بنابرایــن
کــه را شــدیدی احساســات هرگــز اینکــه رغــم بــه
بــود داده نشــان او بــه خودکشــی بــه تهدیــد هنــگام
ـدارـپای ـزـفران در ًاــعمیق ـادـاعتق ـنـای ،ـردـنک ـرازـاب ـرـدیگ
که هستند من خود امکانات ،من رمان هایت«شخصی
و دارمیم دوست را آنان هم ،سبب بدین .اند نیافته تخقق
اندهکرد گذر مرزی از کدام هر کنند.آنان می هراسانم هم
نویس رمان ی گفته این ».ام ایستاده آن پشت در من که
ست هستی بار کتاب ی نویسنده ،کوندرا میالن ،چک اهل
این های نوشته .است شده انتخاب آن از زیر ی قطعه که
عنصر دو ،ابدی سؤال و سرگشتگی از ،متفکر نویس رمان
که هایی مفهوم .شوند می تغذیه ،بشری مدرن حیات مهم
درک ی بواسطه تا شوند می شناخته بیشتر خود ضد به
مشخص نه که ست جوهری همان ،ابدی سؤال .مستقیم
.است »سوال «امکان مفهوم بل ،خاص ای گزاره ی کننده
حیوان بین مشخص بسیار ایست فاصله که سؤال امکان
»«سرگشتگی آن چرای و چون بی ی نتیجه و .انسان و
.خوریم می بر آن به کوندرا جمالت جای جای در که ست
با توامان را سرگشتگی و ،سؤال هایش رمان در کوندرا
مخرب عنصر هزاران با که را امروزی انسان پرتناقض زندگی
.کشد می تصویر به اش نویسندگی قلم با را شده آمیخته
را نهایت بی هایی دیوار تا اندهشد ایجاد که مخربی عناصر
را ناگفتنی هایی بغض و بکشند مان انسانی حیات گرداگرد
،شان فراموشی سبکی و آنان تحمل سنگینی که کنند ایجاد
ناپذیر تحمل «سبکی اصل در یا »هستی «بار رمان موضوع
.است »هستی
مختصر فرهنگ
کلمات
:نامفهوم
زن
فروغیادزفرازانتخاب
ـدـکن ـتـناراح را ـودـکل ـاریـم ـزـهرگ ـدـنبای : ـهـک ـودـب
.باشــد احتــرام مــورد همیشــه بایــد بودنــش زن و
خود ـهـب او که ـتـاس ـبـغری و ـبـعجی ـیـخیل ـهـجمل ـنـای
.»ـدـباش ـرامـاحت ـوردـم ـدـبای ـودـکل ـاریـ«م :ـتـگف ـیـنم
.»ـدـباش احترام ـوردـم باید ـشـبودن زن « :ـتـگفیم ـهـبلک
،پــس ،بــود زن یــک خــود کلــود مــاری چــون امــا
کنــدیم پنهــان او در را خــود کــه دیگــری زن ایــن
ایــن آیــا کیســت؟ ،باشــد احتــرام مــورد بایــد و
نیســت؟ افالطونــی هایهاندیشــ ی مقولــه از
.کنــد مــی فکــر مــادرش بــه او حقیقــت در .نــه
:بگویــد کــه بــود نرســیده خیالــش بــه هرگــز
بــودن زن ،اوســت احتــرام مــورد مــادرش در «آنچــه
کــه را زنــی نــه ،پرســتید مــی را مــادرش او .»اســت
دربــاره افالطونــی ی اندیشــه .بــود پنهــان او در
.بــود واحــد ی اندیشــه یــک ،مــادرش و زن ی
پــدر و شــد تنهــا مــادرش کــه داشــت ســال دوازده او
ـدهـمان ـردرگمـس ـزـفران .ـردـک ـرکـت را او ـانـناگه ـزـفران
مــادرش امــا ،اســت داده روی اتفاقــی چــه کــه بــود
بــا را ناگــوار اتفــاق ایــن ،او ی روحیــه حفــظ بــرای
مــی الپوشــانی ســنجیده کلمــات و مالیــم ســخنان
رفتــن بــرای را خانــه مــادرش وقتــی روز یــک .کــرد
کــه شــد متوجــه فرانــز ،کــرد مــی تــرک شــهر بــه
در .اســت پوشــیده لنگــه بــه لنگــه را هایــششکف او
ـیـحالت ـاـب ،ـودـب ـاکـبیمن ـادرـم ـدنـرنجان از ـهـک ـیـحال
.دهــد اطــاع او بــه را موضــوع خواســتیم زده شــرم
کــرد دنبــال هــانخیابا در را او تمــام ســاعت دو امــا
ـادرشـم ـایـپاه از ـمـچش ـدتـم ـنـای ـیـط ـتـنتوانس و
"]...[ـردـب ـیـپ ـجـرن و درد ـیـچگونگ ـهـب روز آن .ـردـبرگی
ارکوند میالن
تـردید
زمان
کاملیان پریسا
فنا هنگام به باد سخره
دوزد می تنم به ،را ریخته هم به شهر یک ویرانه حس
لرزد می زمان اندوه روی ها زمزمه تن که عبوری در
خندد می من دیوانه دل
فریادم قدرت
بند از باری کوله
بندد می مرا حیران لب
نگاه طرز همه نگاه،این رنگ همه این
وگمان شک همه این
نهان بغض همه این
!؟ خوانند می مرا ذهن پرسش
!شکنند؟ می مرا های لب قفل
سکوت رمز یافتن پی در
نسل به که هایی چشم با ، را نگاهم مرئی نامه لغت من
داد خواهم شده خیره ابدی
©NoellOszvald
- 3. یــک کــه باشــه داده رخ مــا از هرکــدوم بــرای شــاید
ـاـی ـرـنف ـکـی ـاـب ـاتـمالق ـاـی ـکـکوچ ـدـهرچن ، ـاقـاتف
ـوـت ـارهـدوب ـدیـتول رو ـابـکت ـکـی و ـنـمت ـکـی ـدنـخون
ـهـب ـیـاتفاق ـمـچش ـهـب ـهـهمیش ـاـی و ـمـبدونی ـونـزندگیم
. داده ـرـتغیی رو ـونـزندگیم ـیرـمس ـهـک ـمـکنی ـگاهـن اون
ـمیتـاش های کتاب از یکی ی ـهـمقدم در ـهـک ـارـب ـنـاولی
و ـردهـک ـرـتغیی ـدشـعقای ـوگارـه ـرایـصح در ـیـعرفان ای ـهـحادث ـرـخاط ـهـب ـدمـخون
و ـتادـاس ـکـی ـرایـب ـردمـک ـرـفک ـودمـخ ـاـب ـدهـش ـانـایم ـروقـمغ ـودشـخ ـولـق ـهـب
آن از ـدـبع ـالـس 29 ـهـک ـدـبده رخ ـهـچ ـتـاس ـنـممک ـبـش ـکـی در ـفهـفلس ـرـدکت
ادیان ـوردـدرم ـهـمطالع ـهـب ـروعـش . ـدـآم ـاـدنی ـهـب ـمـقلب و روح ـازهـت ـدـبگوی 1989 در
ـهـمطالع و ـقـتحقی ـهـب ـفـمختل ـایـه ـبـمذه ـانـعارف و ـاعرانـش ـامـتم در و ـدـکن
را ـارشـآث و ـاـه ـتهـنوش ی ـهـبقی ـردـک ـتاقمـمش ـکاویـکنج ـنـهمی ـاـاص .ـردازدـبپ
ـیـمختلف ـریـفک ـبـمکات ـاـب ـطـمرتب ـاـآنه از ـیاریـبس ـهـاینک ـبـجال و ـمـبخوان ـمـه
یک ـاـب ـدـخواه ـیـم ـیـگوی ـداردـن ـیـخاص ـبـمذه ـهـب ـشـگرای ـودشـخ ـاـام ـتندـهس
آدم ، ـاـه ـگـفرهن ـانـمی ـهـک ـیـهای ـهـفاصل ـانیـانس ـلـدالی ـهـب و ـتیـاومانیس ـگاهـن
. ـمـببینی ـمـه را ـرانـدیگ ـمـبتوانی ـاـت ـدـکن ـمـک را ـمـای آورده ـودـوج ـهـب ـانـادی و ـاـه
ـرانـای در ـلـحداق ـتـنیس ـناـناآش ام ـهـعالق ـوردـم ی ـندهـنویس ـدمـفهمی ـاـه ـرـت ـدـبع
ـوییـزناش ـایـه جنایت ـردهـخ « ـامـن ـدـباش ـرـتئات ـهـتل ـاـی ـرـتئات ـلـاه ـیـکم ـسـهرک
ـسـنوی ـانـرم ـهـآنک از ـشـپی ـمیتـاش ـلـامانوئ ـکـاری و ـتـاس ـوردهـخ ـشـگوش ـهـب «
گویی و ـتـ(گف ـدهـناخوان ـانـمهم ، ـیـوولون ـبـش ـلـمث ـیـهای ـهـنام ـشـنمای ـاـب ـودـش
ـیـمول ی ـزهـجای ـهـجمل از ـیارـبس ـزـجوای ـتـدریاف ـاـب ...و ) ـداـخ و ـدـفروی ـانـمی
ـتـاس ـودهـب ـیدهـرس ـهرتـش ـهـب ... و ـزـفرانس ـیـآکادم ، ـزاکـبال ـیـآکادم ـزهـ،جای ـرـی
نویســندگی هنــر مــورد در
طــرح مثــل چیزهایــی اش
یــا داســتانی خــاق هــای
ـاوتـمتف ـایـه ـدیـبن ـانـپای
هســتی ســواالت طــرح ،
...و روان بیــان بــا شناســانه
مهــم امــا انــد گفتــه زیــاد
را مــن کــه چیــزی تریــن
بخوانمــش میکنــد ترغیــب
ـتـاس ای ـدواریـامی ـاسـاحس
نوشــته هــر پایــان در کــه
ـودشـخ ـدـمیکن ـلـمنتق اش
ـنـای ـهـب ای ـهـمصاحب در ـمـه
« ـدـکن ـیـم ـارهـاش ـوعـموض
همیشــه نویســنده بعنــوان .
ـودشـخ ـانـام ـهـب را ـدهـخوانن ـهـک ـودهـنب ـورـط ـنـای و امهـودـب ـدـپایبن ـاتـاخالقی ـهـب
نهفتــه آن در هــم ایهعالقــ و معنــا و داشــته وجــود مشــکلی همیشــه ،کنــم رهــا
ـانـپای گاهچــهی ـاـام ـتـاس ـامـابه و ـیـرحمیب در ـبـاغل هانـتاـداس ـانـپای .ـتـاس ـودهـب
بــه طــور ایــن داســتان همیشــه .اســت نبــوده یمنفــ یــا نیهیلیســتی هایمنداســتا
ـانـپای در ـیـمثبت ـگاهـن و دارد را ـردنـک ـیـزندگ شارز ـیـزندگ ـهـک ـیدهـرسیم ـانـپای
،ـنتیـس ـگاهـن از ـنـم هاینـتاـداس ـهـک ـتـگف ـودـشیم ـسـپ .دارد ـودـوج هایمنـتاـداس
»دارنــد خوشــی پایــان
لابلایزندگی
هابکتا
طیبی مینا
بگویم بهتر ام بوده ناموفق چیز همه در ، همیشه ،ام بوده ناموفق هایم خودکیش در همیشه
اشراف ، است انگیز غم و وحشتناک من ی درباره آنچه . بوده هایم خودکیش عین ام زندیگ
زیبایی ، روحیه ، نیرو از که هستند نفر هزاران زمین ی کره روی . است نبودنم موفق بر من کامل
مواهب تمام از همیشه . آگاهم خود بدبخیت از که است این من عجیب بدبخیت اما اند بهره یب شانس و
.هوشیاری و آگاهی جز به ام بوده بهره یب زندیگ
بودم هنری اثر یک که زماین
معــادل گراییهســاد – گراییهمینیمالیســم(کمین یهدربــار حــال بــه تــا اگــر
را مینیمــال موســیقی توانیــدیم ًالاحتمــا ایدهداشــت ایهمطالعــ )نیســت مناســبی
ـتـصحب ـمـمینیمالیس یهـارـدرب ـیـکم ـداـابت ـدـبگذاری .ـدـکنی ـمـمجس ـودـخ ـنـذه در
.ـمـکنی
ـدنـش ـیـصنعت یهـدـزایی ـهـک ـتـاس ـدـرش ـهـروب ـریـهن ـبـمکات از ـیـیک ـمـمینیمالیس
.ـتـاس ـگـجن و
ـداتـزائ و ـاـهیپیچیدگ از و ـدـکنیم ـهـتکی ـردـکارب و ـواـمحت ـلـاص ـرـب ـبـمکت ـنـای
.ـتـاس دور ـدتـش ـهـب
اســتفاده اجزایــی از عنــوان هیــچ بــه وســیله یــک طراحــی در مثــال طــور بــه
.نباشــد آن بهتــر کارکــرد راســتای در کــه شــودینم
ـقـخال ـهـک ـتـاس ـبکیـس ـزـنی ـالـمینیم ـیقیـموس .ـمـبرگردی ـیقیـموس ـثـبح ـهـب
ـیقیـموس ـعـواقرد .ـدـکنیم دوری ـددـمتع ـایـههالی و ـدهـپیچی هایرـاختاـس از ـرـاث
رونــد بــه آهســتگی بــه کــه شــودیم تشــکیل محــدودی هــایهالی از مینمیــال
بــه ًالمعمــو و )شــوندیم ناپدیــد یــا شــوند(ویم اضافــه موســیقی قطعــه کلــی
نــوع ایــن اصلــی هایهمشــخص از یکــی تکــرار .شــوندیم تغییــر دچــار آهســتگی
ـشـرای ـتیوـاس و گالس ـپـفیلی ـبکـس ـنـای ـناسـسرش ـدانـهنرمن از .ـتـاس ـیقیـموس
.بــرد نــام تــوانیم را
ـامـن ـدـهنرمن دو ـارـآث ـایـفض .ـتندـهس ـندـپس ـهـعام ـرـکمت ـالـمینیم ـارـآث ًالـوـمعم
ـهـنمون ـرایـب .ـردـس ـیـروح و ـدهـکنن ـهـدیوان ـایـهرتکرا از ـتـاس ـرـپ ـرـسراس ـردهـب
صــدای از قطعــه ایــن .دهیــد گــوش رایــش اســتیو از The cave Act1 آهنــگ بــه
ـرارـتک از different trains part I ـگـآهن ًاــمث ـاـی و .ـتـاس ـدهـش ـتـدرس ـپـتای ـینـماش
.ـدـدارن را ـودـخ ـتانـداس ـاتـقطع ـنـای از ـدامـک ـرـه .ـتـاس ـدهـش ـتـدرس ـارـقط ـدایـص
ـیـمدن ـالـفع ـکـی ـتـدرخواس ـهـب ـشـرای ـتیوـاس از come out یهــقطع ـهـنمون ـوانـعن ـهـب
ـکاـآمری در ـیـشورش در ـسـپلی ـطـتوس ـلـقت ـرمـج ـهـب ـوانـج ۶ ـتگیریـدس ـانـجری در و
.ـدـبودن ـرـمقص ـرـنف ـشـش ـنـای از ـیـیک ـعـواقرد .ـدـش ـاختهـس
ـانـگناهیب از ـیـیک ـدایـص از ـدهـش ـطـضب ـوارـن ـکـی از ایهــتک ـرارـتک ـاـب ـشـرای ـتیوـاس
آوردیــم ـودـوج ـهـب را ـکـریتمی ـیـفضای ـاـهنآ ـردنـک ـگـناهماهن ـپسـس و ـالـکان دو در
.ـتندـهس ـخیصـتش ـلـقاب ـرـغی ـبـمخاط ـرایـب ـهـاولی ـاتـکلم ـرـدیگ ـهـک ـیـحال در
کــه اســت nils frahm کــرد اشــاره تــوانیم اینجــا در کــه هنرمندانــی دیگــر از
ـدـهنرمن ـنـهمی از spaces ـومـآلب .ـدـگنجنیم ـمـمینیمالیس ـبکـس در ـارشـآث ـیـبرخ
.ـدـندهی ـتـدس از را
مینیمال موسیقی :مزقون
معرفی قطعات
این در شده
را مطلب
از توانیدیم
روهروب پیوند
.کنید دریافت
صفاریهپویا
- 4. .ـتماسـ ـگاهدانشـ ـرـاخی ـایهـ ـالسـ در ـقموفـ ـایهنرمندهـ از ـیـیک ـیانیـخودس ـالیـ
فعالیــت ســازی مجســمه و تئاتــر ،نقاشــی مثــل هنــری مختلــف هــای زمینــه در
هنرمنــد ایــن نقاشــی هــای نمایشــگاه شــاهد یکبــار چندوقــت هــر و داره ای حرفــه
ـتـدوس ـنـای ـراغـس ـهـب ـارـاینب .ـتیمـهس ـانـاصفه ـزرگـب ـایـه ـریـگال و ـگاهـدانش در
.ـیمـبش ـناـآش ـترـبیش ـونـایش کاری ـبکـس و ـاـه ـیـنقاش ،ـرـهن ـاـب ـاـت ـمـرفتی ـونـهنرمندم
چیه؟ هنر از تعریفتون اول سوال بعنوان ،خودسیانی خانم
اتفــاق مــا درون در کــه حقیقتــی .درونــه دنیــای بازنمــود مــن بــرای هنــر
خــودآگاه ضمیــر یعنــی .نیســت دیــدن قابــل بیــرون فضــای تــوی و میفتــه
،مــا ناخــودآگاه بعــد و ،میکنــه دریافــت بیرونــی فضــای از رو هایــی داده مــا
.میــده بــروز هنــر بعنــوان رو میگیــره اطــراف محیــط و خــودآگاه از کــه تاثیــری
بیشتر خودتون ،کردید فعالیت هنری مختلف های زمینه توی شما
چرا؟ و دارید تمایل زمینه کدوم به
یــه بعنــوان بیشــتر ولــی ،میکنــم فعالیــت نقاشــی و تئاتــر هــای زمینــه در مــن
ـیـخیل ـیـنقاش ـهـک ـهـاین ـمـه ـشـدلیل ،ـیهـنقاش ـمـاصلی کار و ـمـمیش ـناختهـش ـاشـنق
ـهـتجرب رو ـریـبازیگ ـمـه و ـیـنقاش ـمـه ـهـک ـیـمن ـرایـب و داره ـریـت ـخصیـش ـایـفض
،بازیگــر یــک بــه نســبت نقــاش یــک کــه ،شــده روشــن کامــا نکتــه ایــن کــردم
کارهــای ســبک بــرای بخصــوص .میکنــه نــگاه چیــز همــه بــه تــر عمیــق خیلــی
.اطــراف محیــط کــردن کپــی نــه و منــه درون دنیــای بازنمــود بیشــتر کــه مــن
؟ بوده چی شما پیشرفت روی دانشجویی فضای و دانشگاه تاثیر
یــه بعنــوان کــه هســتم خودســیانی لیــا اآلن مــن اگــه ،گذشــت حــق از نبایــد
صنعتــی دانشــگاه نــگاره کانــون مدیــون رو زیادیــش بخــش ،میشــه شــناخته نقــاش
بــا بعــد و ،کــردم برگــزار دانشــگاه داخــل رو نمایشــگاهم اولیــن مــن چــون ،هســتم
»خانــه «نقــش مشــهور گالــری بــه رو آثــارم نــگاره کانــون پیشــین دبیــر ی واســطه
رســمی نمایشــگاه اولیــن بعنــوان کــه ،گرفــت قــرار زیــادی اســتقبال مــورد و بــردم
.کنــم برگــزار بهتــر و بهتــر رو بعدیــم هــای نمایشــگاه شــد باعــث و بــود مــن
این با که این و ،بدید توضیح کم یه هاتون نقاشی سبک راجب
کنه؟ دریافت رو پیامی چه مخاطبتون میخواید خاص سبک
فضای کل در و ـتنـهس ـمـاکپرسیونیس و ـمـکوبیس های ـبکـس از ـیـتلفیق ـنـم ـارـآث ـبکـس
ـیـواقع و ـالـرئ ـهـک ـیـفضای ـیـیعن ،ـتنـهس ـیـانتزاع ـنـم ـایـکاره ـایـفض دارن؛ ـورئالـس
چیزی .ـمـمن خود ـکـی ی ـمارهـش ـبـمخاط اول ـگاهـن در ـنـم ـایـه ـیـنقاش ـویـت .ـتـنیس
ولی .ـهـبش ـزیـری ـرونـب ـدـبای ـمـمیکن ـرـفک و ـدهـمی آزار رو ـودمـخ ـهـک ـمـمیکش ـیـنقاش رو
ـترکـمش ـایـدرده و ـمـمیکنی ـیـزندگ ـهـجامع ـکـی ـویـت ـهـهم ـاـم ـهـک ـلـدلی ـنـای ـهـب
بین ـدرـچق ـاـدرده ـنـای ـهـک ـدمـش ـهـمتوج ـتمـداش ـهـک ـیـهای ـگاهـنمایش در ـنـم و ،ـمـداری
.ـدمـب ـونـنش ـارمـآث ـویـت رو ـائلـمس ـنـای ـامـمیخ ـنـم و داره ـتراکـاش ـهـدیگ ـرادـاف و ـنـم
چرا؟ ،میده نشون رو جامعه با زن یک تقابل آثارتون بیشتر
ـکالتـمش و ـاـدرده ـهـمیتون ـرـبهت ـیـخیل زن ـهـی و ،ـتمـهس زن ـهـی ـنـم ـهـک ـنـای ـرـبخاط
ـهـجداگان ـفـتعری دو ـاـب ـردـم و زن ـهـک ـتیمـهس ای ـهـجامع ـویـت ـاـم ـونـچ .ـهـبگ رو ـانـزن
ـزرگـب ـفـتعری ـنـای ـاـب ـیـبچگ از ـاـم ـیـوقت ،ـنـمیش ـخصـمش ـهـهمدیگ از ـاوتـمتف و
ـرایطـش در ـردـم ـکـی و زن ـکـی .ـهـمیش ـاوتـمتف ـمـه ـونـنگاهم ـوعـن ـودآگاهـناخ ،ـیمـمیش
ـهـدغدغ ـعـواق در ـاـه ـیـنقاش ـنـای .ـنـنمیکن ـگاهـن ـورـج ـکـی ـهـمعقول ـکـی ـهـب ـانـیکس
.ـودـب ـدـخواهن ـهـزنان ـمـه ـامـه ـهـدغدغ ـتمـهس زن ـکـی ـنـم ـونـچ و ـهـمن ـودـخ ـایـه
این توی که کسی بحال «خوش چیه؟ جمله این راجب نظرتون
».نخونه درس فقط ولی ،بخونه درس دانشگاه
ایــن بــه کــه کســی .میــده انجــام شــخص همــون هــم رو کار تریــن منطقــی اتفاقــا
شــد التحصیــل فــارغ وقتــی ،بخونــه درس فقــط و بخونــه درس فقــط و بیــاد دانشــگاه
عکــس البتــه .مونــه مــی بــراش حســرت و افســوس فقــط رفــت دانشــگاه ایــن از و
.نخونــه درس اصــا و دانشــگاه بیــاد کــه کســی بــرای داره وجــود هــم قضایــا ایــن
.آخر حرف اما و
ـکلـش ـکـی ـهـهمیش ـیـشناس ـیـزیبای ـهـک ـمـبپذیری ـونـم ـهـجامع ـویـت رو ـتـواقعی ـنـای ـدـبای ـاـم
ـونـنش ـیـزیبای ـوانـبعن رو ...و ـلـبلب و ـهـبوت و گل ،ـیـزیبای ،ـدـامی ـطـفق ـاـم ـهـک ـدارهـن ـیـدلیل ،ـتـنیس
زیبایی ـوعـن در ـیـاساس ـریـتغیی ـدـبای ـایدـش ،داد ـونـنش ـاـزیب رو ـاـه ـیـتلخ ـهـک ـازهـنی ـیـگاه .ـمـبدی
ـاوتـمتف و ـقـعمی ـیـکم ـریـهن ـارـآث ـاـب ـهـک ـمـبگیری ـادـی و ـمـکنی ـادـایج ـیمونـشناس
.نباشــیم بصــری لــذت دنبــال بــه فقــط اثرهــا ایــن بــا برخــورد در و ،کنیــم برخــورد
.ـتـاس ـهـنهفت ـیـعمیق ـمـمفاهی ،ـدهـزنن و ـدـتن و ـارپـش ـایـه ـگـرن ـنـای ـتـپش ـیـگاه
:)دهخدا لغتنامه پ.ن(از
نقاش مکتب این در .دهد می نشان هندسی شکلهای به را اشیاء نقاش آن در که است نقاشی مکتب :*کوبیسم
در ، ساخته متراکم تابلو روی بر را مناظر و اشیاء اساسی عناصر و مختلف جهات و نامرئی قسمتهای خواهد می
.بود نخواهد شود می دیده طبیعت در که آنچه یهدهند نشان کوبیسم اثر هرگزیک .دهد نشان لحظه یک
، خارجی واقع حقیقت تا نگرد می احساس و عواطف نظر از بیشتر را جهان که است مکتبی :*اکسپرسیونیسم
شخصی تاثرات و احساسات حسب بر که است حقایقی دادن نمایش مصروف هنرمند کوشش دیگر عبارت به
. است کرده درک خود
استفاده با تا کنید دانلود زیر پیوند از رو )Junaio(جونایو یهبرنام .گرفتیم نظر در واستون جالب چیز یک هاهبچ
).کنیمیم استفاده داریم )!(خاورمیانه تو بار اولین برای کنیمیم فکر خودمون ما (که افزوده واقعیت فناوری از
): !کنید کشفش خودتون تا نمیگیم بقیشم .ببینید رو کردیم اضافه نشریه به که جدیدی یهلای
setak.wisperd.com
:کنید دانلود زیر پیوند از رو جونایو یهبرنامرا باال کد جونایو یهبرنام با
.کنیداسکن
در شده مشخص نقاط اکنون هم
.کنید اسکن جونایو با را نشریه
ستاک هنری دانشجویی نشریه
:مسئول مدیر و امتیاز صاحب
قیصری الدین حسام
صفاریه پویا :هنری مدیر
سردبیری شورای نظر زیر
:الکترونیک نسخه دانلود
setak.wisperd.com
setakiut@gmail.com
جلدهس
شارپ هایگرن پشت
آقایارصادقدَّممح