More Related Content
Similar to War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich (20)
More from Bahman Bolouk (6)
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
- 2. 2
-شدند؟ ارتش وارد زنان که ،بود کی تاریخ در بار اولین
-در هم بعدها .جنگیدند یونانیان سپاه در اسپارت و آتن در زنان که ،بود میالد از پیش چهام قرن در
.کردند شرکت مقدونی اسکندر تازهای و تاخت
:نویسد می نیاکانمان مورد در روس مورخ ،کارامزین نیکالی«اسالراه دل به هراسی هیچ آنکه بی وها
در قسطنطنیه محاصره زمان در نمونه برای .رفتند می جنگ به همسرانشان و پدران با اوقات گاهی ،دهند
سال626ضمن مادران زمان آن در .بودند یافته شدگان کشته میان در را بسیاری زنان اجساد ها یونانی
در مبارزه برای را ها آن ،فرزندان پرورشکردند می آماده هم نبرد میدان.»
-چطور؟ جدید عصر در و
-های سال در انگلستان در بار اولین برای0661تا0661در سرباز زنان که ،شد تاسیس بیمارستانی
.کردند می خدمت آن
- 3. 3
-چطور؟ بیستم قرن در
-نیروه در زنان انگلستان در اول جهانی جنگ زمان ... قرن اوایلگرفته خدمت به سلطنتی هوایی ای
.بودند شدهدر .شد نیروتشکیل صدهزار با زنان ای جاده نقل و حمل لژیون و سلطنتی کمکی یگان
الزارت قطارهای و ها بیمارستان در تدریج به بسیاری زنان نیز فرانسه و آلمان ،روسیه[1]به مشغول
.شدند خدمت
جهان کشورهای از بسیاری در دیگر زنان .بود زنانه ای پدیده ظهور شاهد جهان دوم جهانی جنگ در اما
انگلستان ارتش در .بودند فعال نظامی های شاخه تمام در226امریکا ارتش در ،هزارنفر061تا611
آلمان ارتش در ،هزار611و رزمنده زن میلیون یک حدود شوروی ارتش در ... هزارها آن .داشت جود
جمله از نظامی تخصص نوع همه«مردانه»مساله هم روسی زبان در حتی امر این .داشتند را ها آن ترین
تانک راننده قبیل از هایی واژه شد؛ ساز[2]سرباز ،پیاده[3]مسلسلچی و[4]مونث شکل آن از پیش تا
،نداشتنددر ،آنجا در ها واژه این مونث های گونه .دادند نمی انجام را کارها این وقت هیچ زنان چون
.... شدند زاده جنگ
مورخ با گفتگو از
است جنگ از بزرگتر انسان.
)کتاب خاطرات دفتر (از
- 4. 4
هزاران این،افتاده خاک بر بها بی
تاریکی پهنای در ند پیموده راه[5]...
ماندلشتام سیپُا
0791-0716
... نویسم می جنگ درباره کتابی دارم
دوران در اینکه رغم علی .نداشتم جنگی های کتاب خواندن به ای عالقه هیچ که منیاین جوانیم و کودکی
همه بودند؛ همه عالقه مورد ها کتاب جورپیروزی کودکان ما نبود؛ عجیب ًالاص این و .ساالنم و همسن
که چیزی اولین .پیروز کودکان .بودیمو نامفهوم کلمات بین خودم کودکانه تنهایی دارم؟ خاطر به جنگ از
،تعمید غسل های مراسم و ها عروسی در ،خانه در ،مدرسه در بود؛ جنگ از صحبت همیشه .انگیز خوف
:پرسید من از بار یک همسایه پسر .ها بچه گفتگوهای در حتی .ختم مراسم و ها جشن در«زمین زیر آدما
کنند می کار چهکنند؟ می زندگی چطور ؟».سردربیاوریم جنگ راز از خواست می دلمان هم ما
به من برای .نکنم فکر آن به نتوانستم هرگز دیگر و ... کرد رخنه ذهنم در کم کم هم مرگ فکر زمان آن
.بود شده تبدیل زندگی اصلی راز
.شد شروع رازآلود و انگیز هراس دنیای همان از چیز همه ما برایکه مادریم پدربزرگ مان خانواده در
ًااصالت که پدریم مادربزرگ .کردند دفنش مجارستان خاک در جایی و شد کشته جبهه در ،بود اوکراین اهل
- 5. 5
خدمت در پسرهایش از تا دو .داد دست از را جانش تیفوس بیماری اثر بر پارتیزانی نبرد در ،بود بالروس
نخس های ماه همان از که ،بودند ارتشپسرش سومین تنها .نرسید ما به ها آن از خبری هیچ دیگر جنگ ت
زنده زنده هاشان بچه همراه به ها آلمانی هم را دورمان خویشاوندان از نفر یازده .پدرم بازگشت؛ خانه به
همین به وضع ای خانواده هر در .دهکده کلیسای در هم را بعضی ،خودشان کلبه در را بعضی .سوزاندند
بود منوال.ها آن همه در .
نقش در بازی با را خودشان ها بچه ها مدت تا«ها آلمانی»و«ها روس»های کلمه .کردند می سرگرم
:زدند می فریاد بلند صدای با را آلمانی«[6]hoch!Hände»،«[7]Zurück!»،«[8]Hitler
kaputt!.»
هم جنگ های آدم .شناختیم می که ،بود دنیایی تنها جنگ دنیای .بود ناشناخته برایمان جنگ بدون ِدنیای
وقت هیچ هایی آدم چنین ًالاص .شناسم نمی را دیگر هایی آدم و دیگر دنیایی هم حاال همین من .ها آدم تنها
اند؟ داشته وجود
***
بود زنانه جنگ از پس کودکیم دوران دهکدهبه ذهنم در آنچه .ندارم یاد به را مردانه صداهای .زنانه .
اشک از آوازهاشان در و گریستند می .گفتند می جنگ از زنان تنها و زنان که ،است این بسته نقش خوبی
.گفتند می هاشان
- 6. 6
به راجع ها کتاب نصف مدرسه کتابخانه دراغلب پدر که هم ناحیه مرکز و دهکده کتابخانه در .بود جنگ
اتفاقی مساله این آیا .دانم می را دلیلش دیگر حاال .بود ترتیب همین به اوضاع ،گرفت می کتاب آنجا از
ها جنگ شرح به .کردیم می آماده آن برای را خود یا و بودیم جنگ حال در یا تاریخ طول تمام در ما بود؟
پرداخت مینمی .نباشیم هم کاری چنین انجام به قادر ًالاص شاید و ایم نکرده زندگی دیگری جور هرگز .یم
.داریم نیاز زیادی زمان به آموختنش برای .کنیم تصور را زندگی از دیگری نوع توانیم
می چگونه اینکه درباره نوشتیم می انشاهایی .باشیم داشته دوست را مرگ که ،دادند یاد ما به مدرسه در
.اندیشیدیم می آن به رویاهامان در .کنیم فدا را جانمان ... نام به خواهیم
.بود تر جذاب آدم برای که ،زدند می فریاد را دیگری چیز صداها خیابان در اما
- 7. 7
جذبشان حال عین در و ترساندشان می واقعیت که ،بودم کتابی اهل های آدم از دسته آن جزء ها مدت من
حاال اما .شدم باک بی ،نداشتم زندگی از شناختی چون .کند میامکان ،بودم بینی واقع آدم اگر اندیشم می
را خودم داشتمسیر بر غالب حس یا نشناختن؟ بود؟ چه ها این همه دلیل بیندازم؟ ای ورطه چنین در
... دارد وجود حس این ترتیب هر به زندگی؟
با که ،بودم سبکی جستجوی در .کنم بازگو شنوم می را آنچه ها واژه کدام با که ،بودم فکر این در ها مدت
فرونشسته گوشم در آنچه با و بسته نقش چشمانم در آنچه با ،جهان به نگاهمخیلی روز یک .باشد همصدا
کتاب اتفاقی«آتش در فرومرده روستایی از ،منم این»[9]آدامویچ آلس نوشته[10]تنها .رسید دستم به
خواند هنگام هم آن بار یکمجموعه داشت؛ غیرمعمولی قالب کتاب .بودم شده منقلب چنین داستایفسکی ن
- 8. 8
در اکنون که هایی همان از .شنیدم می کودکیم در که هایی همان از .زندگی خود صداهای از بود ای
.یافتم ،بودم پیش در که را چیزی .شد حل معما باالخره .شنوم می اتوبوس در ،کافه در ،خانه در ،خیابان
حسی.داد می نوید من به را لحظه این قبل از
... معلمم بود شده آدامویچ آلس حاال
***
ًالاص بود؟ می باید چه کتابم موضوع .خواندم مطلب .اندیشیدم نوشتن و مشاهده از بیشتر سال دو مدت به
مش ،کوچک و بزرگ داده؛ رخ جنگ هزاران تاریخ طول در جنگ؟ به راجع کتابی هم باز چراو هور
مطالبی تعداد و .گمنامنوشته ها آن همه واقع در ... اما .بیشتر مراتب به شده نوشته ها آن درباره که هم
،دانیم می جنگ از که را آنچه تمام .شد آشکار زود خیلی مساله این و مردها درباره بود مردها های
«مردانه صدایی»اسیرتصورات ما همه .است کرده بازگو برایمان«مردانه»احساسات و«مردانه»از
.هستیم جنگواژگان اسیر«مردانه.»های صحبت پای به من جز به کس هیچ .ساکتند زنان که حالی در
بخواهند وقت یک اگر .اند کرده سکوت ،بودند جبهه در خود که ها آن حتی .مادرم یا .ننشته مادربزرگم
جنگی از ،کنند تعریف ای خاطره«مردانه»به سخننه آورند می میان«زنانه.»موجود عرف با را خود
که جنگی .گویند می خودشان جنگ از ریزان اشک دوستانشان جمع در ،خانه در فقط و .دهند می وفق
خبرنگار عنوان به کاریم سفرهای در .مان همه برای بلکه ،من برای تنها نه .است ناشناخته من برای
دیدم می را مطالبی بارها و بارهادوران مثل درست و .داشت تازگی برایم ًالکام که ،شنیدم می یا و
می پوزخند تو به کریه و مرموز موجودی ها داستان این در .رفت فرومی حیرت در وجودم همه ،کودکیم
و خواندن به که ،است چیزهایی از عاری ًاتقریب یا تمامی به ،کنند می تعریف ها زن که آنچه .زند
ک عادت شنیدنشانو کنند می هالک را دیگر گروهی قهرمانانه ها آدم از گروهی چگونه اینکه ایم؛ رده
بوده هایی آدم چگونه فرماندهانشان یا بوده چه افزارشان جنگ اینکه .مقهور چگونه یا .شوند می پیروز
جنگ .است دیگر مسایلی درباره و دیگر ای گونه به زنان های داستان .اند«زنانه»خ بوی و رنگاص
و قهرمانان از خبری ها آن در .را خود خاص واژگان ،را خود حسی فضای و چیدمان دارد؛ را خود
و .است غیرانسانی که ،انسانی امری درگیر است هایی آدم از سخن تنها .نیست باور از فراتر های حماسه
و پرندگان و برد می رنج هم زمین ،نیستند عذاب در )ها (انسان ها آن تنها آنجاهایی آن همه .ها درخت
.است دهشتبارتر خود این و .بگویند هیچ آنکه بی .کنند می زندگی خاکی کره این روی ما با که
جهانی در جایگاهشان حفظ و ایستادگی رغم علی زنان چرا .ام پرسیده خود از را این بارها چه؟ برای اما
نکردن دفاع خود تاریخ از ،بود مردانه ًامطلق زمانی کهبه باور از تهی خود؟ احساسات از و واژگان از د؟
...است مانده گمنام ها آن جنگ .است پوشیده ما بر تمامی به ها آن دنیای .بودند خود
- 9. 9
تاریخ خواهم میاین.را زنانه تاریخی .بنویسم را جنگ
***
... ها مالقات اولین از بعد
نیروی فرمانده ،چی مسلسل ،تیرانداز تک ،جبهه پزشک مثل جنگ زمان در زنان این نظامی های پست
و سفر راهنمای ،آزمایشگاه مسئول ،حسابدار جایگاه در فعلیشان کارهای با مقایسه در زن نقب ،ضدهوایی
حق ،ندارند هم با همخوانی هیچ که هایی نقش ،معلممی مرور را خاطراتشان وقتی .است شگفتی مایه ًایقت
خودشان برای حوادث آن دیگر حاال .خودشان از نه و زنند می حرف دیگری جوان دختران از انگار ،کنند
شباهت روزمره زندگی به و گیرد می خود به انسانی سیمایی تاریخ چشمانم برابر در .است عجیب هم
دیگ فضای .کند می پیدا بیشتری.گیرد می شکل ری
ادبیات صفحات بهترین که ،هست صفحاتی زندگیشان در که راویانی .نمایانند می چهره مانند بی راویانی
.بیند می واضح چه زمین از ،پایین از و آسمان از ،باال از را خود آدمی .طلبد می مصاف به را کالسیک
- 10. 10
پایین به یا باالست به رو تمامی به مسیری برابرش در وخاطرات این .حیوان سوی تا فرشته سمت از ؛
،گذشته از نواند زایشی ،نیستند شده محو واقعیتی از تفاوت بی و سرد یا حرارت و پرشور هایی واگویه
می خلق کردن تعریف حین ها آدم .اند ادبی آثاری چیز هر از پیش .گردد می باز عقب به زمان که آنگاه
را خود زندگی ،کنند«م تصویر بهکشند ی.»که ،آید می پیش هم گاهی«افزایند می آن به چیزی»یا«از
نویسندش می نو.»می ذوب درد که ،است لحظه همین در .گرفت گارد باید .بود هشیار باید که اینجاست
،ساده مردم این رفتار صداقت از من .کند می محو را دروغی صخره هر ویرانگرش حرارت با و شود
آش ،پرستارها اینها این .بودم شده مطمئن ... شورها رخت ،پزها-توضیح دقیق توان می چطور دانم نمی
داد-فقط و .دیگران های صحبت یا بودند خوانده که هایی کتاب و ها روزنامه از نه ،بود خودشان کلمات
اغ زمان مرور به کرده تحصیل های آدم احساسات و زبان .خودشان شخصی تاثرات و ها رنج به راجعلب
با پیوند در و کند می رمزگشاییشان مغز .نیست هم عجیبی چیز این و شود می تغییر دستخوش بیشتر
که ،آید می پیش اغلب .گیرد می خود به دیگر ای چهره اصلیشان پیرنگ ،ها اسطوره با ،دیگر های دانسته
جنگ از داستانی تا روم می مختلفی محافل به ها مدت«زنانه»نه و بشنوم«مردانه»به راجع فقط که ،
جلسات به ،نیست کافی مالقات بار یک .چیزهاست این و جبهه در خدمت محل و روی پیش و نشینی عقب
می نظاره به را اش سوژه بارها و بارها بین باریک صورتگری که طور همان درست .هست نیاز بیشتری
.نشیند
گاهی ،نشینم می ناشناس آپارتمانی یا خانه در ها مدتتازه بلوزهای ،نوشیم می چای .کامل روز یک
می نگاه ها نوه عکس به هم با .زنیم می حرف غذاها پخت دستور و مو مدل از ،کنیم می امتحان را خریده
بعد مدتی ... وقت آن و .کنیم–چرا و مدت چه دانی نمی وقت هیچ-ها مدت که ای لحظه همان ناگهان
می راه از ،کشیدی می را انتظارشحاکم عرف چنگال از را خود انسان که وقتی ،رسد–مجسمه چون که
است بتن و گچ جنس از یادبودمان های-جوانی از خاطراتی با .واقعیش خود .خودش شود می و رهاند می
وجود ذرات تمام با را لحظه این باید ... خودشان زندگی از ای تکه .جنگ از نه و ،شود می شروع
دس از نباید .دریافتتنها ،اشک و اتفاق و واژه از انبوهی با ،طوالنی روز یک از بعد اغلب اما !داد تش
:)!عبارتی چه هم آن (و ماند می باقی خاطر در عبارت یک«،آنجا تازه .رفتم جبهه به که ،بودم بچه چقدر
شدم بزرگ که ،بود جنگ دل در.»همه که هرچند ،نوشتم هم یادداشتم دفترچه در را عبارت اینها حرف
... کاست پنج یا چهار روی .بود شده ضبط نوار متر ده چند روی
- 11. 11
کنار بودن .بودن باهم این .ایم کرده عادت یکدیگر کنار در زندگی به که همین کند؟ می کمکم چیزاین چه
هم و خوشبختی هم داریم؛ چیز همه جهان این در .اشتراکی روحیه با هایی آدمرنج توانیم می .غمو ببریم
باید .است هنر درد ما برای .کند می توجیه را حاصلمان بی و پرمشقت زندگی رنج .بگوییم هامان رنج از
.... دارند برمی گام مسیر این در باکانه بی زنان که ،کرد اعتراف
***
من؟ از ها آن استقبال
:کنندم می صدا«دخترجان»،«دخترم»،«عزیزم.»آن نسل هم اگر شایدمن با دیگری جور ،بودم ها
لحظه این .آید پدید جوان و پیر با دیدار از که شگفتی و شادی هیچ بی .تفاوت بی و آرام .کردند می رفتار
طول در ،زندگی طول تمام در .کنند می یادش و پیرند حاال اما ،بودند جوان ها آن موقع آن .است مهمی
ر به را جهانشان دریچه محتاطانه .سال چهل:درنگ با ،گشایند می ویم«ازدواج جنگ از بعد بالفاصله
.کردم می را کار این عالقه با .کردم می قایم بچه های کهنه ،روزمره زندگی ،شوهر پشت را خودم .کردم
:گفت می کنان تمنا مادرم«!نزن را ها حرف این !ساکت !هش»داده انجام وطنم قبال در را ام وظیفه من
شرک از ولی ،بودمیک هنوز تو اما ... دانم می را این هم خودم اینکه از .بودم ناراحت جنگ در ت
.ای دختربچه... خورم می غبطه تو به.»شوند می گوش سراپا و نشینند می هم دور چطور بینم می اغلب
می پی آدم پیری در .کنند می کوکشان ها واژه با .قلبشان صدای شنیدن .یکدیگر های حرف شنیدن برای
خواهد نمی دلش .است رفتن برای شدن آماده و کشیدن کنار وقت دیگر حاال و بوده همین زندگی که ،برد
نگاهی گذشته به وقتی و .حرکت حال در .ناغافل .شد محو زمین روی از زننده طرزی به طوری همین
- 12. 12
ز وجودش در زندگی راز به رسیدن میل بلکه ،آن از گفتن به میل تنها نه ،اندازد میخودش .کشد می بانه
به آغشته نگاهی با چیز همه به است؟ رفته او بر اینگونه زندگی چرا که ،دهد می پاسخ پرسش این به
از ًاتقریب ... نگرد می اندوه و جداییهمانجامی حاال .بخورد فریب یا بدهد فریب ندارد دلیلی دیگر ...
چیز هیچ به شود نمی مرگ به اندیشیدن بدون که ،داندچیز هر از باالتر مرگ راز .برد پی انسان وجود
.است دیگری
.... انتها بی انسان زندگی مثل درست و است شخصی بسیار ای تجربه جنگ
:که داد توضیح تلفن پشت .کرد رد را مالقاتم درخواست خلبانی زن بار یک«به خواهم نمی ... توانم نمی
فیزیولوژیکیم ماهیت .زنم کنم حس آنکه بی مدت این طول تمام و بودم جنگ میدان در سال سه .بیاورم یاد
.ای زنانه میل هیچ ًاتقریب نه ،بود قاعدگی از خبری نه .بود شده نابودآینده شوهر وقتی ... بودم زیبا من اما
:گفت ... رایشستاگ در ،بودیم برلین در موقع آن ... بدهد ازدواج پیشنهاد من به خواست می ام«جنگ
کن ازدواج من با .آوردیم شانش .ماندیم زنده ما .شده تمام.».بکشم فریاد ،گریه زیر بزنم خواستم می
این وسط حاال؟ ازدواجی؟ چه !بزنمشبیانداز من به نگاهی ... سیاه آجر و دود همه این وسط ازدواج؟ ،ها
این من .بزن قشنگ های حرف ،کن عالقه اظهار ،بده هدیه گل :بساز زن من از اول هستم؟ کی ببین ...
شدت از هایش گونه از یکی اما .... بزنم خواستم می ... نزدمش !منتظرم خب !دارم دوست طوری
شده بنفش سوختگیهای زخم از ،اش گونه همان از اشک و فهمیده را چیز همه خودش که ،دیدم .بود
:گفتم که ،شود نمی باورم هم خودم ... شد جاری اش تازه هنوز«کنم می ازدواج باهات ،آره.... »
توانم نمی .... ببخشید مرا.».....
- 13. 13
ای صفحه نیم یا کوچک ای صفحه خود این اما .کردم درک را او من.بود خواهد ام آینده کتاب از
قطار در و خیابان در ،روستایی های کلبه و شهری های آپارتمان در .جا همه در .هم باز و مطلب ،مطلب
شده کارم .چرخد می دیگران سمت به مدام که ،ام شده بدل بزرگ گوش یک به بیشتر ... دهم می گوش ...
«خواندن».صداها
***
... است جنگ از بزرگتر انسان
نویسم می که کتابی .کند می هدایتش تاریخ از تر قوی چیزی که جایی .است بزرگتر کجا ًادقیق گویم می
را داستایفسکی پرسش این .جنگ حقیقت فقط نه ،بنویسم زندگی و مرگ حقیقت از باید .باشد تر عمیق باید
پی بایدکه ،بکشم ش«انسان این از دفاع به توان می چگونه و هست انسان درون در انسان چند راستی به
برخاست؟ درون»هر .تر جذاب و است تر دست چیره خیر از .است انگیز وسوسه شر که ،نیست تردیدی
رنگ چشمانم برابر در راحتی به دیگر چیزهای ،روم فرومی جنگ انتهای بی دنیای در بیشتر چهمی
.شوند می معمول از تر معمولی بازند؛آنجا از که را انسانی تنهایی حاال .است غارتگری و عظیم دنیای
نمی دیگران که ،داند می چیزهایی .باشد آمده دیگر عالمی یا ای سیاره از که انگار .کنم می درک بازگشته
- 14. 14
امکان مرگ قدمی یک در ،آنجا در بودن با تنها دانستنشان و دانندرا مطلبی کند می سعی وقتی .است پذیر
و بزند حرف خواهد می او .شود می الل .است وقوع حال در ای فاجعه کند می حس ،کند بیان ها واژه با
.نیست یارایشان یک هیچ اما ،کنند درکش خواهند می دیگران
در .است کرده شان احاطه نامرئی جهانی .کنند می سیر دیگر فضایی در دادن گوش جای همیشه
حداقل ها آن با من گفتگوهایوقوع لحظه در فرد همان ،کند می روایت که کسی .دارند حضور نفر سه
.احساسات جعل بدون .روزها آن .هاست سال آن حقیقت به یافتن دست چیز هر از پیش هدفم .من و حادثه
در چیزهایی ًامطمئن سال ده گذشت با بعد و زنند می حرف جور یک اش درباره ،شده تمام جنگ که اوایل
تغییر آدمهای سال در اینکه .خود به خود هم ن آ .بندد می نقش ذهنش در زندگی جریان تمام چون ،کند می
مهم نکته این نه؟ یا است خوشبخت نهایت در .بوده که با و دیده چه ،خوانده چه ،زیسته چگونه سر پشت
ک ،دوستی ،ای خانواده .دیگر شخصی معیت در یا است خصوصی ها آن با مالقاتم که ،استدوستان .سی
- 15. 15
ما همراه به که ،اند زنده موجوداتی من اسناد .دیگر سویی در باقی و دارند قرار طرف یک در جبهه
و جدید چیزی به لحظه این در .شود می دستگیرت مطلب کلی ها آن از .شوند می تحول و تغییر دستخوش
قهرم و ها حماسه پی در ًامسلم گردیم؟ می چه دنبال .داریم نیاز ضروریموضوعات .نیستیم ها انی
از بیشتر چیزی چه دانستن به من اما .است تر مانوس و تر جالب چیز همه از ما برای انسانی و کوچک
چه با و چگونه ها آدم ها زمان آن در بدانم خواهد می دلم مشتاقم؟ اسپارت تاریخ و باستان یونان حیات
رفتن می جنگ به چگونه زدند؟ می حرف خانه در زبانیبا وداع از پیش شب آخرین یا روز آخرین در د؟
بدرقه به چطور راندند؟ می زبان به هایی واژه چه عزیزانشانجنگاوراندر چگونه رفتند؟ می خود
... فرماندهان و قهرمانان نه و معمولی جوانان انتظار در ماندند؟ می جنگ از بازگشتشان انتظار
جالب برایم همینش و .کند نمی توجهی کنندگان شرکت و شاهدان به هیچکس آن در که ،است روایتی تاریخ
و بازیگرند بیشتر ،شاهدند کمی تعداد .نیستند شاهد فقط راویان اما .بسازم ادبیات آن از خواهم می .است
واقعیت بین .چهره به چهره شد؛ نزدیک واقعیت به ًالکام توان نمی .خالق.دارند قرار احساساتمان ما و
،کند می روایت را خود خاص نسخه هم فرد هر و دارد قرار مختلفی های روایت برابرم در که ،متوجهم
،کنند می زندگی آن در که هایی آدم و زمانه سیمای ،مشترکشان نقاط و مجموع میان از ،ها آن میان از اما
ک درباره ندارم دوست من ولی .شود می نمایان:بگویند تابم«که ،بگویند .همین فقط و واقعیند قهرمانانش
صرف تاریخ .است تاریخ.»
- 16. 16
جنگ تاریخ .نویسم می جنگ در ِانسان از ،نویسم نمی جنگ از منرقم را احساسات تاریخ ،نویسم نمی را
در ،زمان از مشخص ای برهه در را مشخصی انسان سو یک از .هستم ها قلب نگار تاریخ من .زنم می
وامی جاویدان انسانی جایگاه در را او دیگر سویی از و برم می بین ذره زیر مشخص ای حادثه گیرودار
که چیزی .او در را جاودانگی های لرزه .کاوم.است بوده آدمی وجود در همواره
،است دان زباله در شده پرتاب زندگی ساده بیان .ادبیات نه است تاریخ نه خاطره ،خب :گویند می من به
همه که ،اند آجرهایی .آنست از مملو زندگی روز هر که ،کالم خام ماده .نپالوده را آن هنرمندی دست که
نشده کاخ به بدل هنوز ولی ،پخشند جاهمانجا درست ... است دیگر ای گونه به چیز همه اما من برای !اند
نامیرای غمنامه و کرده نهان رو نخستین شادی آن ،گذشته زنده بازتاب در ،انسانی گرم صدای امتداد در
رنگ هنوز که چیزهایی .ناپذیراییش فهم و همتایی بی .زندگی اشتیاق و آشفتگی زند؛ می لبخند زندگی
خ به تغییر.اصیل چیزهایی .اند ندیده ود
- 17. 17
بوده روزی که آنچه از .رویاهامان از .هامان یاس و امیدها از ... کنم می بنا احساساتمان از را ها کاخ من
.نباشد دیگر روزی شاید و
خود به نه .است جذاب برایم نیز درونمان واقعیت بلکه ،پیرامون واقعیت تنها نه ... که باره این در هم باز
من برای .حادثه روح به دیگر عبارتی به .مندم عالقه آن در شده برانگیخته احساسات به بلکه ،حادثه
.است واقعیت احساسات
تاریخ از ای تکه کداممان هر در که ،دارم باور .جمعیت میان در .است خیابان در تاریخ چطور؟ تاریخ
دو دیگری در ،صفحه نصف یکی در .است نهفته-.نویسیم می هم با همگیمان را زمان کتاب .صفحه سه
دا گوش باید ها این تمام به .را ها سایه کابوس .زند می فریاد را خود حقیقت کس هرشد غرقه ها آن در و د
.داد پیوند هم به را ادبیات و خیابان کالم باید .نکرد گم را خود حال عین در و .شد یکی ها آن با سرتاپا و
احساسات زبان این با شود می چطور .گوییم می سخن حال زبان با گذشته از که ،اینجاست کار دشواری
کرد؟ بیان را روزها آن
***
هم صبح از تلفن:خورد می زنگ جور ین«از ،آیم می کریمه از من ... شناسیم نمی را همدیگر ما
کنم تعریف برایتان خودم جنگ از خواهم می دارد؟ فاصله خیلی شما از .زنم می زنگ آهن راه ایستگاه
.»...
!خب؟
- 18. 18
به توانم می چطور .شویم فلک و چرخ سوار پارک برویم بودیم گرفته تصمیم دخترم و منساله شش بچه
:بود پرسیده من از پیش وقت چند چیست؟ کارم که ،بدهم توضیح«چیست؟ جنگ»دادم می باید جوابی چه
ها گل بیخودی نباید که ،دهم می یاد او به .بماند باقی خودش دنیای در رئوفش قلب آن با او خواهم می ...
بکند را ملخ بال یا کند له پایش زیر را دوزک کفش ،بچیند راکه ،داد توضیح بچه به شود می چطور اما .
سوال به مرگ؟ یا چیست؟ جنگ«کشند؟ می را ها آدم آنجا چرا»سن به کودکانی حتی داد؟ باید جوابی چه
.همدستیم آن در گویی هم ها بزرگ آدم ما .کشند می هم را اواما ،است قرار چه از موضوع فهمیم می ما
کار این توانم نمی من ولی ،دادند توضیح برایم را مساله این نحوی به والدینم جنگ از بعد چطور؟ ها بچه
از دشوارتر اما ،نیست خوشایند چندان جنگ ما برای .کنم نمی پیدا را ها واژه .دهم انجام فرزندم برای را
آ برای توجیهی یافتن همه.باشد که شرایطی هر در حاال .است کشی آدم همان جنگ ما دید از .است ن
از همه حال تا بنویسم جنگ درباره کتابی باشد قرار اگردر خود جنگ به اندیشیدن ،بخورد هم به آن
... بخورد هم به جنگ از هم ها ژنرال خود حال اگر .عقل از دور به و بود خواهد کار این با تناقض
- 19. 19
منطق چنین از )زنم دوستان (برخالف من مرد دوستان«ای زنانه»دوباره حاال .اند فرورفته شگفتی در
های جدل و بحث«مردانه»:رسد می گوشم به«نبودی جنگ در که تو.»هم خوب مساله این شاید اما
دنیا به نگاهم .ام بیگانه نفرت حس با من .باشد.مردانه نه و است جنگی نه .است عادی
- 20. 20
مفهوم نورشناسی در«دیافراگم»عکس بدتر یا بهتر ضبط در لنز توانایی معنای به.است شده گرفته
درد و احساسات پتانسیل لحاظ از جنگ با رابطه در زنان حافظه«دیافراگمی»خواهم می حتی .است ترین
جنگ بگویم«زنانه»جنگ از دهشتناکتر«مردانه».شوند می مخفی حوادث و تاریخ پشت مردان .است
اسارت به مختلف منافع و باورها تقابل و کنش قالب در را ها آن جنگچنگال به زنان اما ،گیرد می
اینکه گفتن با .کنند می جنگ آماده کودکی از را مردان این بر عالوه .افتند می احساسات«شد الزم شاید
کنی تیراندازی.»هم .دهند انجام کارهایی چنین ها آن که ،نیست قرار ... آموزند نمی چیزی چنین زنان به
به هم و اندیشند می دیگری چیزهای بهمردان چشم به که ،ببینند را چیزهایی توانند می .دیگر ای گونه
.موجود جزییات از دنیایی و رنگ و بو با است توام زنان جنگ که ،کنم می تکرار هم باز .آید نمی«کوله
دوختیم دامن خودمان برای ها آن از ،بودند داده بهمان پشتی»؛«پیراهن در یک از نظامی کمیساریای در
تن بهیک فقط موهایش از و بودند بریده را گیسش .رفت بیرون تونیک و شلوار با دیگر در از و شد وارد
بود مانده باقی سرش روی کاکل« .»محل به ... بودند کرده باران گلوله را دهکده رفتن از قبل ها آلمان
- 21. 21
چکمه لنگه یک آن روی و شده لگدمال زرد های ماسه از بود پوشیده زمین .رسیدیمبچگانه.»...(به بارها
که ،بودند داده هشدار من به )مرد نویسندگان خصوص«بافت خواهند قصه زیاد برایت ها زن.»من اما
شدنی اگر نوشت؟ باید کی دست روی از .بافت قصه خود از مورد این در شود نمی که ،داشتم اطمینان
همتا بی پردازیش خیال قوه که ،زندگی دست روی از فقط ،است.ست
:خورد می چشم به اندیشه این همواره ،شده بیان زنان زبان از که مطلبی هر در«چیز هر از پیش جنگ
:عادی زندگی ًاصرف آن از بعد و دشوار کاری سپس ،است کشی آدم«،شدند می عاشق ،خواندند می آواز
بستند می بیگودی موهاشان به.»...
غیرقابل اما .داشت قرار زنان این تمام های گفته کانون در آن از بیزاری و مرگ بودن تحمل غیرقابل
انگیز نفرت و تر تحملدر ها مدت .کنند می هدیه را آن .بخشند می زندگی زنان چون بود؛ کشتن آن از تر
.است تر سخت زنان برای کشتن که ،کردم می درک ًالکام .کنند می تیمارش ،کنند می حملش بطنشان
***
.دادند می راه قلمروشان به ،خود دنیای به را زنان اکراه با ها آن ... مردان اما
- 22. 22
می خدمت تیرانداز تک عنوان به جنگ در که ،گشتم می زنی دنبال مینسک تراکتورسازی کارخانه در
شماره .بودند نوشته اش درباره بارها جبهه مقدم خط های روزنامه در .بود هم مشهوری تیرانداز تک .کرد
دوران خانوادگی نام .بود قدیمی اما ،داد من به مسکو در دوستش را اش خانه تلفنبرایم هم را مجردیش
این آنجا .پرسنلی بخش در .کرد می کار آن در اطالعاتم براساس که جایی ،کارخانه به رفتم . بودند نوشته
:شنیدم )پرسنلی بخش رییس و کارخانه (مدیر مردها زبان از را ها«های داستان این نیستند؟ کافی مردها
زنا های بافی خیال کار؟ چه خواهید می را زنانه...؟ را نه»چیزهایی زنان که ،ترسیدند می این از ها آن
.بگویند جنگ از شده شناخته نسخه آن با مغایر
- 23. 23
جا همان و دیدند را همدیگر جبهه در ... بودند کرده شرکت جنگ در دو هر ،شوهر و زن ای خانواده در
کردن ازدواج هم با هم.د«آلمانی چتر یک از .نبرد شروع از قبل .گرفتیم جشن سنگر در را عروسیمان
بودم دوخته سفید پیراهن خودم برای.»به فرستاد را زن ًافور او .رابط زن و بود توپخانه مسئول شوهر
:آشپزخانه«!کن درست برایمان چیزی یک»زن .بودند شده تکه هم ها ساندویچ ،بود آمده جوش کتری آب
:کرد بلندش لحظه همان شوهر اما ،ما نزدیک نشست«ییالقی خانه از که ای هدیه کو؟ ها فرنگی توت پس
کجاست؟ آوردیم»:گفت و داد زن به را جایش اکراه با باالخره ،من اصرار و خواهش از بعد«طور همان
خوش خواست می دلم :زنکی خاله های حرف و آبغوره بدون .کن تعریف دادم یادت کهم گریه .باشم گل
بریدن گیسمو وقتی گرفت.»که ،کرد اعتراف پیشم کنان پچ پچ ًابعد زن«کتاب من با داشت شب تمام
«میهنی بزرگ جنگ تاریخ»آن که ،است نگران هم حاال .داشت دلهره من خاطر به .کرد می کار را
باید که جوری آن .باشد نمانده یادم چیزها.»
.افتاد می ای خانه در اتفاقی چنین که نبود بار اولین این
می خبر آمبوالنس .خوردند می قلب قرص رفتنم از بعد .زدند می جیغ .کردند می گریه زیاد ها آن ،بله
:گفتند می ها این همه با اما .کردند«سال چهل .ایم کرده سکوت که ،است وقت خیلی .بیا ًاحتم .بیا تو»...
- 24. 24
نه اصلی مساله صورت این غیر در ،پرداخت و ساخت توان نمی را زاری و فریاد و گریه من اعتقاد به
به چیزهایی چنین .دهد می ادبیات به را جایش زندگی .بود خواهد آن پرداخت و ساخت که ،زاری و گریه
لح،آید می چشم به بیشتر آدم .بیرون زنند می چهارچوب از مدام .شوند می بدل متن تاب و پرتب های ظه
برابر در .ها الیه ترین زیرپوستی تا ،اعماق آخرین تا .بیند می عشق هم شاید یا جنگ میدان در را خودش
گشای می آغوش ناشدنی درک ابدیتی و بازند می رنگ اعتقادات تمام مرگ سیمایبرای کس هیچ که ،د
.فضا در نه ،کنیم می زندگی تاریخ در هنوز ما .نیست آماده بدان پیوستن
:رسید دستم به یادداشت این با هایی متن بار چند«درباره ... بگویی اهمیت بی جزییات از نیست الزم
بنویس بزرگمان پیروزی.»...این اما«اهمیت بی جزییات»اس چیز ترین مهم من برایو حرارت ت؛
هیچ برای که سوپی و فرنی داغ های کاسه ،سر روی گیس از مانده باقی کاکل :است زندگی روشنای
جنگ از پس اینکه یا ،بازگشتند تن هفت فقط نفر صد از نبرد از بعد اینکه ،نبود خوردن قابل آدمیزادی
به حتی ... کنند نگاه قرمز گوشت صف به و بروند بازار به نبودند قادر... قرمز چلوار پارچه«،آخ
از بعد .کنی پیدا سرخی چیز هیچ ام خانه در توانی نمی هم هنوز اما ،گذشته تمام سال چهل ،من عزیز
!گرفتم نفرت سرخ رنگ از جنگ»
***
- 25. 25
هم ای دیگه صداهای الکسیویچ رمان صداهای کنار در چون ،گذاشتم ترجمه الی البه رو ها عکس این *
د .هستاز مونده برجای متعفن فضوالت ناگزیر و مداوم استشمام از ناشی رمان این صداهای ردآلودگی
مرد جامعه-.نشد شسته هم انقالب سیالب با که ،ساالره جهل
[1]قرن اواسط از اروپا در الزارت واژه00قرن تا01از و طاعون به مبتالیان ویژه های بیمارستان به
حامی قدیس ،الزاروس نام از ًالاحتما آن ریشه .شد می اطالق نظامی های بیمارستان به نوزده قرن
الز قطارهای .یافت دوباره حیات عیسی توسط روایتی به بنا که ،شده گرفته بیماراناتاق به مجهز ارت
مجروح سربازان جابجایی و رسانی خدمت برای جنگ دوران در و بودند داروخانه و تخت ،جراحی های
.گرفتند می قرار استفاده مورد
[2]танкист
[3]пехотенец
[4]автоматчик
[5]( عبث واژه شعر اصلی متن در .مпустотаتاریکی به ًاسهو یا ًاعمد کتاب در که ،رفته کار به )
(темнота.است یافته تغییر )
[6]!باال ها دست
[7]!نشینی عقب
- 26. 26
[8]!است نابود هیتلر
[9]из огненной деревни–Я
[10]به افتخار نشانه و کار سرخ پرچم مدال دارنده ،شوروی دوران در بالروس مشهور نویسندگان از
.هایش فعالیت خاطر
کن می پیدا زیر لینک تو رو کتاب اصلی متن ***:ین
http://www.e-reading.club/bookreader.php/1604/Aleksievich_-
_U_voyny_ne_zhenskoe_lico.html