Comprehensive philosophical programs arise within a historical context (for Hegel and Derrida in the democracy-shaping moments of the French Revolution (1789) and the student-worker protests (1968) in which French politics serve as a global harbinger of contemporary themes). In the Derrida-Hegel relationship, there is more rapprochement concerning core notions of difference, history, and meaning-assignation than may have been realized. In particular, Hegel’s philosophy, despite being assumed to be a totalizing system, in fact indicates precisely some of the same kinds of revised metaphysics-of-presence formulations that Derrida exhorts, namely those that are flexible, expansive, and include non-identity and identity.
A crucial Derrida-Hegel interchange is that of différance and difference. Derrida develops the notion directly from Hegel (“Différance,” “The Pit and the Pyramid”), but only draws from the Encyclopedia, not Hegel’s masterwork, the Phenomenology of Spirit. For Derrida, the “A” in différance is inspired by the form of the pyramid in the capitalized letter and in Hegel’s comparing the sign “to the Egyptian Pyramid” (“Différance,” p. 3). Derrida invokes the symbolism of the pyramid, antiquity, and Egyptian hieroglyphics as an early semiotic system. However, when considering Hegel’s central definition of difference in the dialectical progression of thesis-antithesis-synthesis in the Phenomenology of Spirit (§§159-163), the articulations of différance and difference are remarkably aligned.
Parallel formulations are also seen in history as a series of reinterpretable events, and indexical wrappers as a mechanism for meaning assignation. The thinkers examine the universal and the particular by exploring regulative mechanisms such as law (natural and social). In Glas, Derrida highlights not the singular-universal relation, but the law of singularity and the law of universality relation as being relevant to Hegel’s Antigone interpretation (Glas, p. 142a), a theme continued in “Before the Law.” Finally (time permitting), there is a question whether the most valid critiques of Hegel (Nietzsche’s unreason and Benjamin’s non-synthesis), as alternatives to Hegelian dialectics, are visible in Derrida’s thought.
The upshot is that the two thinkers produce similar formulations, derived from different trajectories of philosophical work; a situation which points to the potential universality of fundamental solution classes to open-ended philosophical problems, including the future of democracy.
Comprehensive philosophical programs arise within a historical context (for Hegel and Derrida in the democracy-shaping moments of the French Revolution (1789) and the student-worker protests (1968) in which French politics serve as a global harbinger of contemporary themes). In the Derrida-Hegel relationship, there is more rapprochement concerning core notions of difference, history, and meaning-assignation than may have been realized. In particular, Hegel’s philosophy, despite being assumed to be a totalizing system, in fact indicates precisely some of the same kinds of revised metaphysics-of-presence formulations that Derrida exhorts, namely those that are flexible, expansive, and include non-identity and identity.
A crucial Derrida-Hegel interchange is that of différance and difference. Derrida develops the notion directly from Hegel (“Différance,” “The Pit and the Pyramid”), but only draws from the Encyclopedia, not Hegel’s masterwork, the Phenomenology of Spirit. For Derrida, the “A” in différance is inspired by the form of the pyramid in the capitalized letter and in Hegel’s comparing the sign “to the Egyptian Pyramid” (“Différance,” p. 3). Derrida invokes the symbolism of the pyramid, antiquity, and Egyptian hieroglyphics as an early semiotic system. However, when considering Hegel’s central definition of difference in the dialectical progression of thesis-antithesis-synthesis in the Phenomenology of Spirit (§§159-163), the articulations of différance and difference are remarkably aligned.
Parallel formulations are also seen in history as a series of reinterpretable events, and indexical wrappers as a mechanism for meaning assignation. The thinkers examine the universal and the particular by exploring regulative mechanisms such as law (natural and social). In Glas, Derrida highlights not the singular-universal relation, but the law of singularity and the law of universality relation as being relevant to Hegel’s Antigone interpretation (Glas, p. 142a), a theme continued in “Before the Law.” Finally (time permitting), there is a question whether the most valid critiques of Hegel (Nietzsche’s unreason and Benjamin’s non-synthesis), as alternatives to Hegelian dialectics, are visible in Derrida’s thought.
The upshot is that the two thinkers produce similar formulations, derived from different trajectories of philosophical work; a situation which points to the potential universality of fundamental solution classes to open-ended philosophical problems, including the future of democracy.
دراین فایل به شرح مفهوم پراگماتیسم و مبانی تربیتی آن پرداخته شده است
سپس روش های تدریس،برنامه درسی و نقش معلم و شاگرد از نظر دیدگاه پرگماتیسم مورد بررسی قرار گرفته است.
امیدوارم این فایل برای شما مفید واقع شود.
موفق باشید
رزبان
سید محمدحسن حسینی
(تئوریسین، متخصص روش تدریس، ««بنیانگذار آموزش رهایی بخش سیستمیک»» و پدیدآورنده بیش از ۱۰۰۰ کتاب، مقاله و ویدئو در جهت ارتقای کیفیت آموزش و سطح درک و فرهنگ مردمان باهدف غایی صلح و تمدن سازی و ارتقای شرایط بشریت. اینستاگرام: drsmhhosseini@ )
بنام خالق دوستدار خلاقیت و انسانهای خلاق
تقدیم به همهی همکاران، دانشجو معلمان، والدین و مدیران و سیاست گذاران آموزشی ای که به ممالکی آزاد، آباد و متمدن و مترقی می اندیشند
مقدمه
اولبار در سال 2006 در یک کنفرانس بین المللی در هندوستان بود که این ایده را مطرح کردم که علتالعلل شقاوت مردمان در ممالک تحت سیطره حکومتهای فاسد و ناکارآمد بهویژه در خاورمیانه و حتی در خود حکومتهای امپریالیستی حامی آنها به رژیمهای تعلیم و تربیتی شان که ریشه در روش روش تدریس مدرسان شان دارند برمیگردد. روشهای تدریس امروزی برای تربیت شهروندانی که بتوانند در دنیای پیچیده و بهشدت رقابتی کنونی و دنیای بهشدت پیچیده تر و رقابتیتر فردا با موفقیت تعامل، کار و زندگی داشته باشند مناسب نیستند چراکه پتانسیل اینکه به رشد همه جانبه فراگیران و در واقع شهروندان بینجامند را ندارند. آنها پتانسیل نهادینه کردن عقلانیت، مدنیت، ظلم ستیزی، حقیقت مداری و عدالت محوری را در امور فردی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را هم ندارند. یکی از دلایل مهم این نقصان های مخرب این است که آنها نمی توانند و پتانسیل پرداختن سیستماتیک به سطوح بالاتر تفکرورزی از قبیل تفکر خلاق، نقاد و خودبنیاد را که لازمه آنها جسارت و شهامت هم می باشند را ندارند - چه رسد به اینکه شهروندان را بواسطه آنها توانمند نمایند. بنابراین لازم به یادآوری مجدد نیست که غالب گرفتاریهای جوامع فعلی بشری ریشه در رهبران و مسئولانی دارند که خروجیهای کلاسها و سیستم آموزشی معیوب ما هستند که در واقع «گورستان تفکر و جهنم افراد نخبه و نظریه پرداز» می باشند. رویا پردازی برای مثال - که تفکر خلاق را هم می طلبد - یکی از مهمترین دلایل رشد و بالندگی جوامع متمدن و مترقی بشری بوده و خواهد بود. در چنین شرایطی هست که اینجانب روش تدریس راهبردی ام را - بر مبنای تئوری های آموزشی سیاسی خودم - برای برطرف کردن این اشکالات ویرانگر و رهنمون کردن بشر به صلح و آزادی و تمدن فرمیوله و ارائه داده ام.
برای مثال، تفکری که مدنظر اینجانب در روش تدریس آگاهی، تعالی و رهایی بخشم می باشد سیستماتیک، روشمند و خودبنیاد است و به راه حل و یا درک و شناخت واقعی از مسائل می انجامد که که برای قضاوت و تصمیم گیری قابل استناد و قابل اعتماد می باشد. - در بخش معرفی تئوریم به آن می پردازم. چنین سطوحی از تفکر و مهارتهای مورد نیاز آنها بویژه در عصر و شرایط حاضر که در میان اقیانوسی از اخبار دروغ و جعلیات و سواستفاده کنندگان احاطه شده ایم بسیار حائز اهمیت و راهگشا است. ضمن اینکه در تمام امور، ابعاد و جنبههای زندگی و در حل مسائل در خانه، مدرسه، محیط کار و نیز در تعاملات (در سطوح محلی، ملی و بین المللی) نقش تعیین کننده برای موفقیت هرچه بیشتر ما و ملل و دوول ما دارند. از آنجا که سازمان ملل هم مهارت های تفکر خلاق و نقاد را از مهارتهای ده گانه ضروری برای موفقیت هر انسانی در شرایط حاضر برشمرده است در این مقاله بیشتر به چرایی و چگونگی ارتقای تفکر خلاق و خلاقیت (در تفکرورزی) می پردازم. بنابراین اجازه دهید قبل از معرفی اجمالی روش تدریسم و یکی از پایه های تئوریک آن -که
2. مکتب ماتریالیسم
))مکتب ماتریالیسم((
درس فلسفه و آراء تربیتی
)استاد خانم دکتر کاظمیان(
))منیرالسادات میرهاشم زاده((
دانشجوی رشته تکنولوژی آموزش ی
93_ نیمسال اول 94
3. مکتب ماتریالیسم
فهرست مطالب شماره اسلاید
معنای لغوی ماتریالیسم 4
مکتب ماتریالیسم 5
ماده باوری و مادی گرایی 6
اوج رشد و توسعه ماده گرایی 7
انسان شناس ی ماده گرایان 8
شناخت شناس ی ماده گرایان 9
ارزش شناس ی ماده گرایان 10
تربیت از دیدگاه ماده گرایان 11
هدف و محتوای تربیت 12
شاخه های ماتریالیسم 14
اصول ماتریالیسم دیالیکتیکی 16
دیدگاه اسلام درباره ماتریالیسم 17
منابع
4. مکتب ماتریالیسم
معنای لغوی ماتریالیسم:
ماتریالیسم از نظر لغوی به معنای مادّه گرایی و این است که کس ی به عوامل مادّی
بیش تر از عوامل معنوی، اهمّیّت دهد و مادیات را بیش تر باور کند. در این معنا،
حالتی روانی است که آدمی را به امور معنوی بی توجّ ه )Materialism( ماتریالیسم
می سازد.
ماتریالیسم در اصطلاح،اعتقاد به این است که همه موجودات جهان، تنها وجود مادّی
دارند. این معنا از ماتریالیسم در برابر ایده آلیسم جای دارد.
4 از 19
5. مکتب ماتریالیسم:
به مکاتبی که اصالت را به مادّه می دهند و آن را بر امور غیرمادّی مقدّم می دارند، ماتریالیسم
گویند.
ماتریالیست ها، امور غیر مادّی مانند روح و معنا را خصلتی از مادّه می پندارند. آنان معتقدند که
این گونه امور تابع و طفیلی مادّه اند. ماتریالیست ها وجود ماورای مادّه را انکار می کنند و همه
هستی را در انحصار مادّه می انگارند.
در نظر ماتریالیست ها تنها آنچه در تغییر و تبدّل است و در بستر زمان و مکان روی می دهد،
واقعی است و آنچه از چارچوب احساس و لمس بشر بیرون است، وجود ندارد.
در اين جهان بيني ماوراء ماده انكار شده و هستي مساوي با ماده فرض مي شود. اين نظريه و
مكتب فلسفي ، دنياي خارج را واقعي و حقيقي و بیرون از شعور انسان مي داند. ماترياليسم
معتقد است كه ماده مبداء و اساس است و حس و شعور و تفكر فرع و زائيده ماده است.
مکتب ماتریالیسم
5 از 19
6. ً
مکتب ماتریالیسم
ماده باوری و مادی گرایی:
(materialism( برای هردوی این واژه ها در زبان انگلیس ی یک معادل وجود دارد
با این وجود، بین دو واژه ماده باوری و مادی گرایی تفاوت معنایی فاحش ی وجود دارد:
ماده باور : به کس ی گفته می شود که بر این باور است که هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا
نتیج هی )» آگاهی « انرژی است و همه ی چیزها از ماده تشکیل شده اند و همه ی پدیده ها )از جمله
برهم کن شهای مادی است. به عبارت دیگر، ماده تنها
چیز است و واقعیت عملا
» « » همان « کیفیت های در حالِ رخ دادنِ ماده و انرژی است.
مادی گرا:به کس ی گفته می شود که رسیدن به آسایش جسمانی را بالاترین ارزش می داند. چنین
افرادی پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر و کالاهای بیشتر )خانه، ماشین، لوازم، ...( هستند و
چیزی بیشتر از اینها را نمی بینند و یا نمی خواهند.
6 از 19
7. مکتب ماتریالیسم
اوج رشد و توسعه مادّه گرایی:
قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی اوج رشد و توسعه مادّه گرایی بود. فیلسوفانی همانند لامتری،
هولباخ، انگلس و مارکس توفیق یافتند که با طرح تئوری های ماتریالیستی هواخواهان
فراوانی بیابند.
7 از 19
8. انسان شناس ی ماده گرایان:
انسان از دیدگاه آنها موجودی زیستی – اجتماعی بدون اراده واسیر جبرهای گوناگون به
ویژه جبر تاریخ است او ابتدا به صورت اشتراکی زندگی می کرد. مناسبات تولیدی وشیوه
های تولید وبه طور کلی زیربنای اقتصادی، رو بناهای زندگی او را بهم ریخت و او را از خود
بیگانه کرد اما جبر تاریخ او را به خویشتن خود، یعنی زندگی اجتماعی واشتراکی برخواهد
گرداند واز خودبیگانگی او را خاتمه خواهد داد.
مکتب ماتریالیسم
8 از 19
9. شناخت شناس ی ماده گرایان:
در شناخت شناس ی آنها حقیقت مطلق وجود ندارد زیرا حقیقت محصول علم است
وواقعیت ها که موضوع علوم اند ، پیوسته در حال تغییر وتکامل اند.
در مورد ديدگاه ماتريالسيت ها در باره شناخت بايد گفت كه آنها با انكار امور ماوراء ماده
بر اين باورند كه تنها حقيقت موجود،ماده است و ما تنها به حواس خود و با تجربه است
كه مي توانيم حقيقت را درك كنيم. آنها از امور رواني و دروني انسان نیز تفسیري مادي
ارائه مي دهند ؛ مثلا اگر كس ي احساس غم واندوه كرد اين بخاطر ترشح بيش از حد فلان
غده و يا كم كاري فلان غده است و هيچ ربطي به روح ، يعني امري مجرد و غیر مادي ندارد.
آنان حقيقت را نسبي ميدانند، و حقيقت را به طور مطلق انكار ميكنند
مکتب ماتریالیسم
9 از 19
10. ارزش شناس ی ماده گرایان:
در این مکتب همانطور که آگاهی وشناخت مبتنی بر تجربه است ارزش نیز حاصل شناخت
تجربی استو انسان آن را برحسب نیازمندی های اقتصادی خود می آموزد. بنابراین
انسان ها بر حسب طبقه ایی که به آن تعلق دارند وعوامل اقتصادی تعیین کننده آن
طبقه دارای ارزش های متفاوتی اند یعنی در میان هریک از طبقات اقتصادی خیر وشر یا
نیک وبد متفاوت از دیگری است .
تغییر در ارزشها ناش ی از تغییر در زیربنای اقتصادی جامعه است . تاریخ ثابتکرده است
که در جریان تضاد تکاملی،ارزشهای بد وارتجاعی حذف و ارزشهای برتر وخوب باقی می
مانند . تحقق ارزشهای زیبا شناس ی وهنر را هم در پیکارهای طبقاتی جستجو می کنند
مکتب ماتریالیسم
10 از 19
11. مکتب ماتریالیسم
تربیت از دیدگاه ماده گرایان :
تربیت بر مبنای زیستی وتاریخ استوار است ومی گویند در تربیت شاگردان باید مراحل رشد آنها
را با مراحل تکامل گذشته بشریت تطبیق داد . هدف تربیت در این مکتب رشد کامل انسان
است که مشخصه آن پیدایش قابلیت برانگیختگی در جهت رشد وکمال ، کسب اط لاعات
ومعلومات وچند پیشه بار آمدن شاگردان استتا بتوانند طبق نیازهای اجتماعی وبا علاقه
شخص ی در خدمت جامعه باشند وبا داشتن سلامت کامل عقلانی وجسمانی به صورت
کارگرانی با فرهنگ ودارای گرایش های خالص سوسیالیستی در آیند .
در این مکتب تربیت بر سه عامل استوار است. که عبارتند از : کار- طبیعت- جامعه
تربیت مبتنی براین ارزشها چهار ویژگی عمده دارد :
-1 تربیت در خدمت حکومت وسیاست
-2 تلفیق کار وآموزش
-3 هدایت ورهبری مطلق وبی چون وچرا
-4 تربیت بر محور جامعه وانسان
11 از 19
12. هدف ومحتوای تربیت:
در این مکتب علم نیروی خارق العاده ای تلقی می شود که نقش بسیار تعیین کننده در پرورش
انسان ها دارد . آنها تربیت را بصورت ایجاد تغییرات مطلوب در رفتار محدود در زمان ومکان معین
شاگرد ونه تغییر در محتوای ذهنی وی تعریف می کنند.محتوای برنامه درس ی آنها بصورت علم
یگانه یا علم مربوط به انسان وطبیعت تعیین می شود وشامل :
مکتب ماتریالیسم
ریاضیات: برای رشد تفکر دیاکلیتکی
فیزیک: برای شناسایی قوانین هستی وطبیعت
زمین شناس ی : برای آگاهی از منابع طبیعی واستفاده از آنها جهت منافع اجتماعی
زیست شناس ی: برای درک تکامل زیستی انسان وطبیعت
تاریخ وسایر علوم انسانی : برای درک تحول اجتماعی
حرفه آموزی وموسیقی – هنر- ادبیات
12 از 19
13. روشهای تدریس:
روشهای تدریس مبتنی بر نظریه های یادگیری رفتار گرایان وروشهای تجربی است. در این
مکتب معلم از اقتدار زیادی برخوردار است واز این نظر یک مکتب معلم محور است.
آنها معتقدند که مربی برای انتقال معلومات به شاگرد وایجاد رفتار مطلوب در او سه
دستگاه زیستی در اختیار دارد.
مکتب ماتریالیسم
-1 دستگاه گیرنده )حواس(
-2 دستگاه پاسخ دهنده ) ماهیچه ها وغدد داخلی (
-3 دستگاه عصبی )نورنها که وسیله ارتباطی بین گیرنده وپاسخ دهنده هستند. (
13 از 19
14. شاخه های ماتریالیسم:
الف:ماتریالیسم مکانیکی:
اینان معتقدند که تنها، مادّه جوهر اصیل جهان است. فکر جز صفتی از مادّه
و یکی از خواصّ آن نیست. روح را می توان همچون جسم دانست و همچون
دیگر اجزای ساختمان ماشینی جهان، تنها با شکل، بُعد و حرکت تبیین کرد.
جهان همانند یک ماشین است و مبتنی بر مبانی کمّی کار می کند. کار این
ماشین پیرو غرض نیست و الگوی عملکرد آن تغییر نمی کند. همه چیز
جهان را می توان با قوانین مکانیک یا فیزیک تبیین کرد.
مکتب ماتریالیسم
14 از 19
15. ب:ماتریالیسم دیالکتیکی:
این شاخه از ماتریالیسم را مارکس و انگلس گسترانیدند. بنابر باور اینان،مادّ ه،
آن سان که فیزیک کلاسیک و اندیشه عمومی زمان می پندارد، واقعیتی انفعالی و ساکن
نیست که تنها تحت تأثیر نیروها تغییر یابد. به عکس، مادّه از نظر ماهیت، پویا و متحرک
است.
دیالکتیک یعنی دانش قوانین عمومی حرکت؛ چه در جهان بیرون و چه در اندیشه آدمی.
بدین سان، مادّه که به ظاهر بی حرکت است، دارای حرکت دیالکتیکی درونی است. این
به هم « حرکت، عبارت است از برنهاد )تز( برابر نهاد )آنتی تز( که از دیالکتیک میان آنها
مکتب ماتریالیسم
سنتز( موقت پدید می آید. ( » نهاد
تی خ
ّ
برآیند این تئوری آن است که تکامل مادّه از درون خود او است و هر گونه عل ارجی از
او نفی م یشود.
15 از 19
16. مکتب ماتریالیسم
اصول ماتریالیسم دیالکتیکی:
ماتریالیسم دیالکتیکی بر چهار اصل استوار است:
اوّل . اصل تضاد؛ یعنی هر چیز در درون خود حاوی ضدّ خود است و بر اثر این تضاد
درونی تکامل می یابد.
دوم. اصل تغییر و حرکت؛ یعنی همه پدیده ها در حال حرکت و تغییرند.
سوم. اصل تأثیر متقابل پدیده ها؛ بدین معنا که همه چیزها برهم تأثیر متقابل دارند و چه
بسا علت و معلول هر دو برهم اثر بگذارند.
چهارم.اصل جهش، انقلاب و تکامل؛ یعنی همه تغییرات جهان، تکاملی است نه د وری و
تکراری .
16 از 19
17. دیدگاه اسلام درباره ماتریالیسم:
نقض اصالت ماده
الف. قرآن کریم دیدگاه های مبتنی بر مادّه را رد می کند و می فرماید:
و گفتند جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست.می میریم و زنده می شویم و ما را جز دهر هلاک نکند. «
. جاثیه/سوره ۴۵ ، آیه ۲۴ ». آنان را بدان دانش ی نیست و جز در پنداری نیستند
ب. برهان نظم، صدّیقین، وجوب و امکان و برخی براهین دیگر، اثبات می کنند که در پیدایی
جهان، عقل و شعوری ورای مادّه در کار است.
ج. ماتریالیست ها تنها آنچه را دارای طول، عرض و عمق است و با قوای حس ی به ادراک درم یآید،
واقعی می دانند؛ امّا اگر چنین باشد، باید بسیاری از پدیده های مادّی را نیز انکار کرد؛ همانند
امواج صوتی و الکتریکی و.... برخی موجودات به حس در نمی آیند و وجود آنها در جای خود به
اثبات رسیده است.
د. از راه های اثبات یک موضوع، گواهی خردمندان است و انسان های خردمند بی شماری همانند
پیامبران، اولیای الهی و نیز دانشمندانی که جزو گروه الهیون نیستند، بر وجود خدا وند و نیرویی
برتر از نیروهای مادّی گواهی داده اند.
مکتب ماتریالیسم
17 از 19