SlideShare a Scribd company logo
شماره هشت - » انجمن غزل « ماهنامه ادبی 
شهریور 3131 
----------------------------------- 
"شعر" 
.1 
"سوسن چلچراغ" 
قاصدک همراه من، تا اوج ها پرواز کن 
بر فراز کوه ها، دریاچه ها پر بازکن 
قاصدک حرفی نگفته دارم اما کو مجال 
قصه ساز خوش زبانم، قصه ای خوش سازکن 
یک عروس از کوه سوی دشت می آید به ناز 
شوره ها، شیرین ترین ها را تو پا انداز کن 
چلچراغ سوسنی چون ماه می تابد به کوه 
جان جان، این شعله جاوید را ابراز کن 
قاصدک در پشت در تاریک و تنها مانده ام 
نازنین، یک امشبی بر روی من در باز کن 
قاصدک یک امتحان سخت دارم پیش رو 
تو بیا, این امتحان سختم از سر باز کن 
قاصدک آیا قلم بر دست تو گل داده است؟ 
نقش کوه و چلچراغ سوسنش ابراز کن 
باورم کن قاصدک سرشار یک شیدایی ام 
در کنار من بمان با یک غزل اعجاز کن. 
» غزل تاج بخش « 
.2 
" " شب 76 
نمایش تمام شده است 
تو سرت را از روی ریل ها بیاور 
من سفره ها را جمع می کنم 
محرم آینده به دردمان می خورد. 
» مرضیه مهاجر « 
.3 
به یاد "سیمین بهبهانی" 
سر مزارت چای دم می کنم 
دو فنجان برای سنگ / یکی برای خدا 
برای تو قندپهلو 
خودم تلخ. 
ستاره - » زهره کوچکیان « 
.4 
بر آنچه مىگویند شکیبا باش و از آنان فاصله بگیر* 
خیره نگاه کن به سینه ام 
ببین دیوارهای بسیاری از میان من می گذرند 
دیوار چین از چشم هایتت و ابریشتم دیتوار بتریین از انحنتای 
گردنم و غزه و دیوارهای باغ ملی که از پشتم... 
از هیچ جا نمی گذرند 
نه سوخته های ابریشم / نه از انحنای گردن / نه از باد... 
از چاقوی خیس / از واژه 
از شش ستون میان موهایت / از تخت خواب... 
اینبار من شاعر خواهم بود/ شاید تو هم به آفتاب کافر شدی 
تختت را به دوش خواهم کشید 
در ظفار / در صرواح / اتاق خواب هم سبا... 
برایت شعر خواهم خواند / به چشم هایم خیره شو 
ببین چند گل از روی قایی پژمرده خواهد شد 
به دیوار نگاه نکن / حتی به دست هایت... 
به من نگاه کن / به واژه من / به واژه / به من 
من مجنون نیستم / تو هم بلقیس نیستی 
برایت شعر می خوانم 
دگردیسی از رد خون آغاز می شود 
آرام باش / این دیوارها / به سینه هایت نمی رسند... 
* "وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُویُونَ وَاهْجُرْهُم" آیه دهم سوره مزمل 
» دانیال حسینی « 
.5 
این را خدا نیافریده / به قسمت های مساوی 
خودت تقسیم کن / این یعنی عدایت 
از خدا ساخته نیست 
اگر نه... 
مورچه را / مورچه نمی آفرید 
فیل را فیل. 
» نرگس اییکایی « 
.7 
پدر! 
کاش زودتر از این ها می دانستم؛ 
هم وراثتی ست! » تقدیر « 
گناهِ تو نبوده، 
پدربزرگ هم بی تقصیر بود! 
دیگر شب ها آسوده بخواب، 
نوبت بی خوابیِ من است! 
» شهاب سلیمیان « 
"معرفی کتاب" 
» اصلان قزیلو « "حس سبز" از 
نام کتاب: حس سبز 
نویسنده: اصلان قزیلو 
ناشر: انتشارات "اچ اند اس مدیا" یندن - 
تاریخ انتشار: زمستان هزارُ سیصدُ نودُ دو 
سه شعر از این مجموعه: 
.1 
مرگ آمده است / تا بچیند گل را / از شاخه؛ 
روز را / از آسمان / ستاره را / از شب. 
زندگی می آید / با پیرهن بهار؛ 
با چراغ روز و / شهاب باران شب. 
حالا / هر دو / رو به روی هم نشسته اند و 
گپ می زنند. 
.2 
چه گریه ها می کند / ابر بهاری 
به حال مرداب پیر 
که هیچ گاه / دریا را! 
.3 
امروز 
یک پنجره ی باز 
به پنجره ی دیگر 
سلام کرد 
حالا بگویید / در این شهر 
هیچ عاشقی نمانده است! 
3
"شعر ترجمه" - 
1461 (/علی نوروزپور / خورخه مانریکه ) 1441 
یذتها و شیرینی ها 
دل مشغویی های این دنیا 
چیزی نیست جز 
در راهرویی باریک، دویدن 
و سپس مرگ 
دام گسترده در پایان 
که بی هیچ مکاشفه ای از درد 
بی توقف و با سرعت 
سقوط می کنیم در آن. 
وقتی فریب را کشف می کنیم 
که دیگر 
جایی برای دور زدن نیست. 
Los placeres y dulzores 
de esta vida trabajada 
que tenemos, 
no son sino corredores, 
y la muerte, la celada 
en que caemos: 
No mirando a nuestro daño, 
corremos a rienda suelta 
sin parar; 
des que vemos el engaño 
y queremos dar la vuelta, 
no hay lugar. 
Jorge Manrique/Traducido por/ Ali Norouzpour 
» زهره کوچکیان « 
"حریم واژه ها" 
قسمت سوّم: 1 این کلاس از چشم انداز نامناسبی برخوردار است - 
2 شعرتان از نقص هایی برخوردار است. 3 او از سرطان خون - - 
برخوردار است. 4 دندان هایتان از پوسیدگی فراوانی برخوردار است. - 
واژه ی برخوردار مفهوم مثبت دارد و جمله های ذکر شده بار منفی 
او از سرطان خون رنج « : دارند پس بهتر است بگوییم و بنویسیم 
ادامه دارد... .» این شعر نقص هایی دارد « ،» می برد 
» سیامک سلیمانی « 
شباهت داستان سیاوش با دو داستان قرآنی 
هر ملّت و هر قوم و قبیله ای آداب و رسوم ، آیین ها و مراسمات خاص خود 
را دارد که جزء افتخارات جمعی آنان محسوب می شود. این نوع آیین ها به دو 
بخش تقسیم می گردد: اول، آداب و رسوم و آیین های ملی و دوم، آداب و 
رسوم و آیین های دینی و مذهبی. معمولاً همه ی اقوام نسبت به این گونه 
امور تعصب خاصی دارند و در حفظ و نگهداری آنها می کوشند. این گونه 
آیین ها گاه از دل حماسه بر آمده و رنگ حماسی به خود می گیرد و خود 
حماسه ای جداگانه هستند. گاه تراژدی و سرشار از غم و گاه با جشن و سرور 
و شادمانی همراه است. در مواقعی افسانه ای بوده و گاهی هم به اسطوره 
می زند. در ایران باستان آنچه از کتب تاریخی و ادبی بدست آمده ، این گونه 
آیین ها فراوان بوده و بیشتر هم تمایل به جشن و شادی دارد. به عنوان مثال 
می توان به جشن نوروز و چهارشنبه سوری، شب چله و سیزده بدر و ... اشاره 
نمود که همگی شناخته شده است و نیازی به توضیح ندارد. از نمونه 
آیین های دینی و مذهبی، مراسم عزاداری ماه محرم و عاشورا و یا آیین های 
مخصوص ماه رمضان معروف عموم است. در طول تاریخ این دو مسئله یعنی 
آیین های ملی و مذهبی به دلایل مقاربت و نزدیکی با یکدیگر ، جنگ و 
برتری یکی بر دیگری ، رواج بیشتر یکی از آن دو در زمانی خاص و .... بر 
هم تاثیر گذاشته و گاه با هم ادغام گردیده است. در کشور ما نیز به دییل 
تعصبات مذهبی عده ای و سعی در حذف مراسم های ملی ، بسیاری از 
آیین های ملی ما به فراموشی سپرده شد و یا به نوعی رنگ مذهبی بدان داده 
شده است. نمونه ای جایب و جامع در بیان این امر ، داستان سیاوش بوده که 
با دو داستان قرآنی همخوانی داشته و در مورد و مسئله ای تا حال هم اثرش 
باقی است که به بیان آن خواهیم پرداخت. سیاوش یا سیاووش یا سیاوخش 
)صورت پهلوی آن هم سیاوخش ( از شخصیت های معصوم شاهنامه و فرزند 
پهلوان و برومند کاووس است. صورت اوستایی این نام سیاورشن به معنی 
دارنده حیوان )اسب( نر سیاه است. در شاهنامه نیز اسب سیاوش با صفت 
شبرنگ )به رنگ شب = سیاه( آمده است. ابتدا برای درک بهتر خلاصه ای 
از داستان سیاوش را می آوریم. سیاوش از ازدواج زنی از سلایه گرسیوز با کی 
کاووس زاده شد. کیکاووس، سیاوش را به رستم سپرد؛ رستم، در زابلستان، 
سیاوش را آیین سپاه راندن و کشورداری و پهلوانی آموخت. چون سیاوش از 
زابلستان به کاخ پدر بازآمد، کاووس وی را نواخت و به شادی آمدن فرزند 
جشنی برپا کرد. سودابه دختر شاه هاماوران و همسر کیکاووس، شیفته 
سیاوش شد چنان که در نهان، پیکی به سوی سیاوش فرستاد و او را به 
شبستان شاهی فراخواند؛ اما سیاوش نپذیرفت. روز دیگر، سودابه نزد شهریار 
رفت و از وی دستوری )اجازه( خواست که سیاوش را به شبستان بفرستد تا 
وی از میان دختران ، همسری برای خود برگزیند. سیاوش، به ناچار به 
شبستان رفت. سودابه دوباره ، سیاوش را به نزد خویش فراخواند و از وی 
طلب معاشقه نمود. اما سیاوش برآشفت و به تلخی از آنجا برخاست و از 
شبستان خارج شد . سودابه، کاووس را باخبر کرد و سیاوش را متهم به تجاوز 
به خویش نمود. کاووس، در این اندیشه بود که سیاوش را به کیفر گناه 
بکشد اما در آزمایش، شاه نخست جامه و دست سودابه را بویید و در آن بوی 
شراب یافت و در دست و بر سیاوش، که از آن بوی گلاب به مشامش 
می رسید و دانست که سودابه به ناراستی سخن گفته و پسرش بیگناه است. 
خواست که سودابه را بکشد، از شاه هاماوران اندیشه کرد که به کین خواهی 
برخیزد؛ پس به سخن موبدان، آتشی برپا کرد که گناهکار را از بیگناه جدا 
سازد؛ سیاوش، این آزمایش را پذیرفت؛ و روز دیگر در آتشی که کاووس 
آماده کرده بود، با اسب شبرنگ خویش ، وارد شد و تندرست از آن بیرون 
آمد. چون شاه دوباره خواست سودابه را بکشد، سیاوش میانجیگری کرد و او 
را از این کار منع کرده و شفاعت گر وی می شود. پس از آن سیاوش همراه 
یشگری عزم جنگ افرسیاب می نماید. که در گیر و دار صلح به ناچار پناهنده 
تورانیان می گردد. ابتدا پیران دختر خود جریره )توید فرود( را به سیاوش 
میدهد و بعد فرنگیس)توید کی خسرو( دختر افراسیاب را به عقد وی در 
می آورد. اما به توطئه و حسادت گرسیوز افراسیاب حکم قتل سیاوش را صادر 
می کند. منجمان می گویند به صورتی باید این کار انجام شود که خونش به 
زمین نریزد. طشتی می آوردند و ناجوانمردانه سیاوش را به قتل می رسانند. 
یک قطره خون سیاوش به زمین ریخت که گویند گیاه پر سیاووشان یا خون 
سیاووشان از آن روییده است. حتما شما هم مطلب را دریافت کردید. در ابتدا 
همچنان حضرت یوسف که به اتهام زییخا دچار گشت، سیاوش هم مورد 
تهمت سودابه قرار گرفته است و شاید کار یوسف بسی آسان تر از سیاوش بود 
. چون یوسف به زندان افتاد اما سیاوش از امتحان بزرگتری سرفراز بیرون 
آمد . یوسف هیچ گونه پیوند با عزیز مصر و زییخا نداشت ویی در اینجا یک 
سوی پدر است و یک سوی نامادری . در آن طرف فقط عزیز مصر است 
حال آنکه در این سوی شهریار ایران زمین . پس در هر صورت کار سیاوش 
بسی سخت تر از یوسف است. در بخش دوم کار امتحانی بزرگ تر و دشوارتر 
روبروی سیاوش قرار می گیرد . بله عبور از آتش . مانند حضرت ابراهیم 
می بایست از آتش عبور نماید تا بیگناهی خود را ثابت کند. کوهی از آتش که 
حکیم توس این گونه وصفش کند: 
به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت صد کاروان/هیونان به هیزم 
کشیدن شدند همه شهر ایران/ به دیدن شدند به صد کاروان/اشتر سرخ موی 
همی هیزم آورد پر خاشجوی/نهادند هیزم دو کوه بلند/ شمارَش گذر کرد بر 
چون و چند/ ز دور از دو فرسنگ هر کش بدید/ چنین جست و جوی بلا را 
کلید/ وزان پس موبد بفرمود شاه/ که بر چوب ریزند نفط سیاه/ بیامد دو صد 
مرد آتش فروز/ دمیدند گفتی شب آمد به روز/ نخستین دمیدن سیه شد 
زدود/ زبانه بر آمد پس از دود زود/ زمین گشت روشنتر از آسمان/ جهانی 
خروشان و آتش دمان/ سراسر همه دشت بریان شدند/ بران چهر خندانش 
گریان شدند. 
جایب اینکه سیاوش خود شفاعت گر سودابه می گردد ، یعنی زمانی که 
کاووس تصمیم به کشتن سودابه می گیرد ، سیاوش شاه را از این کار باز 
می دارد. این ایثار و گذشتی دیگر از جوان پاکدامن ایرانی است. بدتر از اینها 
و دردناکتر اینکه ناچار می شود به دشمن پناه ببرد که واقعاً تلخ و رنج آور 
است. 
سیاوش چنین گفت با شهریار/ که دل را بدین کار رنجه مدار/ به من بخش 
سودابه را/ زین گناه پذیرد مگر پند و آید به راه/ همی گفت با دل که بر 
دست شاه/ گرایدن که سودابه گردد تباه/ به فرجامِ کار, او پشیمان شود/ ز 
من بیند او غم, چو پیچان شود/ بهانه همی جست زان کار شاه/ بدان تا 
ببخشد گذشته گناه/ سیاووش را گفت بخشیدمش/ از آن پس که خون 
ریختن دیدمش. 
اما مسئله بعدی که هنوز هم به اشتباه انجام می پذیرد ، مراسم طشت 
گذاری و اقامه عزا، قبل از محرم است که هنوز هم در اردبیل و برخی 
شهرهای دیگر انجام می گردد. با تأملی اندک در این امر می توان دریافت که 
طشت گذاری هیچ ربطی با واقعه کربلا و عاشورا ندارد و مربوط به قتل 
سیاوش است. توضیح اینکه قبل از ورود اسلام به ایران و پذیرش آن از 
سوی ایرانیان، سوگ سیاوش انجام می گرفت و در مرگ ناجوانمردانه 
سیاوش عزاداری می کردیم که سیمین دانشور در داستان سووشون به زیبایی 
بدان توجه داشته است. بعد واقعه کربلا و کشتار بی رحمانه خواندان پیامبر و 
تازگی این مصیبت و از سویی علاقه برخی بر حذف آیین های قبل از اسلام ، 
این امر تغییر نموده و عزای حسینی بر پا گردید ویی آیین طشت همچنان بر 
جای ماند و بعد از هزار و چهارصد سال هنوز در بعضی شهرها انجام 
می گیرد. این گونه مشابهات داستانی در حماسه های ملی و مذهبی بسیار 
است. 
حرف آخر: 
» برای شکوفا شدن باید خزانی شد « 
----------------------------------- 
:» انجمن غزل « آدرس وبلاگ 
ایمیل آدرس ماهنامه و وبلاگ انجمن غزل: 
2 
- - شماره هشت شهریور 1313 » انجمن غزل « ماهنامه ادبی

More Related Content

Similar to ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هشت-شهریور1393

Samfoni mordegan
Samfoni mordeganSamfoni mordegan
Samfoni mordegan
Ketabweb
 
غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی اکب...
  غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی  اکب...  غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی  اکب...
غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی اکب...
alireza behbahani
 
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievichWar's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievichBahman Bolouk
 
فرو بستن چشم بر ایام
فرو بستن چشم بر ایامفرو بستن چشم بر ایام
فرو بستن چشم بر ایام
Zahra Sarfarazi
 
NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار
NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار
NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار
mehran sultany nezhad
 
زندگی به سبک ماه
زندگی به سبک ماهزندگی به سبک ماه
زندگی به سبک ماه
AghighFamily
 
صدایی که ماند
صدایی که ماندصدایی که ماند
صدایی که ماند
AghighFamily
 
Haramsaye ghazafi
Haramsaye ghazafiHaramsaye ghazafi
Haramsaye ghazafi
Ketabweb
 
40 name kotah be hamsaram
40 name kotah be hamsaram40 name kotah be hamsaram
40 name kotah be hamsaram
zara2133
 
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
 اردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاری   اردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
maqsood hasni
 
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
اردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاریاردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
maqsood hasni
 
مجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی راد
مجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی رادمجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی راد
مجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی راد
HamidGhobadi2
 
میری کچھ نظمیں
میری کچھ  نظمیںمیری کچھ  نظمیں
میری کچھ نظمیں
maqsood hasni
 

Similar to ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هشت-شهریور1393 (14)

Samfoni mordegan
Samfoni mordeganSamfoni mordegan
Samfoni mordegan
 
غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی اکب...
  غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی  اکب...  غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی  اکب...
غزلی ز دگر سو- برگزیده اشعار ادگار آلن پو-از آثار منتشر نشده استاد علی اکب...
 
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievichWar's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
War's Unwomanly Face, Svetlana alexievich
 
فرو بستن چشم بر ایام
فرو بستن چشم بر ایامفرو بستن چشم بر ایام
فرو بستن چشم بر ایام
 
NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار
NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار
NUM 77 daryaaknar.pdf شماره 77 نشریه دریاکنار
 
زندگی به سبک ماه
زندگی به سبک ماهزندگی به سبک ماه
زندگی به سبک ماه
 
صدایی که ماند
صدایی که ماندصدایی که ماند
صدایی که ماند
 
Haramsaye ghazafi
Haramsaye ghazafiHaramsaye ghazafi
Haramsaye ghazafi
 
قاف۳
قاف۳قاف۳
قاف۳
 
40 name kotah be hamsaram
40 name kotah be hamsaram40 name kotah be hamsaram
40 name kotah be hamsaram
 
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
 اردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاری   اردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
 
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
اردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاریاردو انجمن  اور  مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
اردو انجمن اور مقصود حسنی کی افسانہ نگاری
 
مجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی راد
مجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی رادمجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی راد
مجموعه اشعار دکتر حمیدرضا قبادی راد
 
میری کچھ نظمیں
میری کچھ  نظمیںمیری کچھ  نظمیں
میری کچھ نظمیں
 

More from shahabsalimian

ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394
ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394
ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394
shahabsalimian
 
( -33)-shahab salimian-short story book-2014
( -33)-shahab salimian-short story book-2014( -33)-shahab salimian-short story book-2014
( -33)-shahab salimian-short story book-2014
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سیزدهم-بهمن و اسفند 1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره  سیزدهم-بهمن و اسفند 1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره  سیزدهم-بهمن و اسفند 1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سیزدهم-بهمن و اسفند 1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393 ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393
shahabsalimian
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393
shahabsalimian
 

More from shahabsalimian (12)

ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394
ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394
ماهنامه ادبی انجمن غزل فروردین و اردیبهشت 1394
 
( -33)-shahab salimian-short story book-2014
( -33)-shahab salimian-short story book-2014( -33)-shahab salimian-short story book-2014
( -33)-shahab salimian-short story book-2014
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سیزدهم-بهمن و اسفند 1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره  سیزدهم-بهمن و اسفند 1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره  سیزدهم-بهمن و اسفند 1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سیزدهم-بهمن و اسفند 1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دوازده-دی1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یازدهم-آذر1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره دهم-آبان1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره یک-بهمن1392
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره سه-فروردین1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره چهار-اردیبهشت1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393 ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره پنج-خرداد1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره شش-تیر1393
 
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393
ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هفت-مرداد1393
 

ماهنامه ادبی «انجمن غزل» شماره هشت-شهریور1393

  • 1. شماره هشت - » انجمن غزل « ماهنامه ادبی شهریور 3131 ----------------------------------- "شعر" .1 "سوسن چلچراغ" قاصدک همراه من، تا اوج ها پرواز کن بر فراز کوه ها، دریاچه ها پر بازکن قاصدک حرفی نگفته دارم اما کو مجال قصه ساز خوش زبانم، قصه ای خوش سازکن یک عروس از کوه سوی دشت می آید به ناز شوره ها، شیرین ترین ها را تو پا انداز کن چلچراغ سوسنی چون ماه می تابد به کوه جان جان، این شعله جاوید را ابراز کن قاصدک در پشت در تاریک و تنها مانده ام نازنین، یک امشبی بر روی من در باز کن قاصدک یک امتحان سخت دارم پیش رو تو بیا, این امتحان سختم از سر باز کن قاصدک آیا قلم بر دست تو گل داده است؟ نقش کوه و چلچراغ سوسنش ابراز کن باورم کن قاصدک سرشار یک شیدایی ام در کنار من بمان با یک غزل اعجاز کن. » غزل تاج بخش « .2 " " شب 76 نمایش تمام شده است تو سرت را از روی ریل ها بیاور من سفره ها را جمع می کنم محرم آینده به دردمان می خورد. » مرضیه مهاجر « .3 به یاد "سیمین بهبهانی" سر مزارت چای دم می کنم دو فنجان برای سنگ / یکی برای خدا برای تو قندپهلو خودم تلخ. ستاره - » زهره کوچکیان « .4 بر آنچه مىگویند شکیبا باش و از آنان فاصله بگیر* خیره نگاه کن به سینه ام ببین دیوارهای بسیاری از میان من می گذرند دیوار چین از چشم هایتت و ابریشتم دیتوار بتریین از انحنتای گردنم و غزه و دیوارهای باغ ملی که از پشتم... از هیچ جا نمی گذرند نه سوخته های ابریشم / نه از انحنای گردن / نه از باد... از چاقوی خیس / از واژه از شش ستون میان موهایت / از تخت خواب... اینبار من شاعر خواهم بود/ شاید تو هم به آفتاب کافر شدی تختت را به دوش خواهم کشید در ظفار / در صرواح / اتاق خواب هم سبا... برایت شعر خواهم خواند / به چشم هایم خیره شو ببین چند گل از روی قایی پژمرده خواهد شد به دیوار نگاه نکن / حتی به دست هایت... به من نگاه کن / به واژه من / به واژه / به من من مجنون نیستم / تو هم بلقیس نیستی برایت شعر می خوانم دگردیسی از رد خون آغاز می شود آرام باش / این دیوارها / به سینه هایت نمی رسند... * "وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُویُونَ وَاهْجُرْهُم" آیه دهم سوره مزمل » دانیال حسینی « .5 این را خدا نیافریده / به قسمت های مساوی خودت تقسیم کن / این یعنی عدایت از خدا ساخته نیست اگر نه... مورچه را / مورچه نمی آفرید فیل را فیل. » نرگس اییکایی « .7 پدر! کاش زودتر از این ها می دانستم؛ هم وراثتی ست! » تقدیر « گناهِ تو نبوده، پدربزرگ هم بی تقصیر بود! دیگر شب ها آسوده بخواب، نوبت بی خوابیِ من است! » شهاب سلیمیان « "معرفی کتاب" » اصلان قزیلو « "حس سبز" از نام کتاب: حس سبز نویسنده: اصلان قزیلو ناشر: انتشارات "اچ اند اس مدیا" یندن - تاریخ انتشار: زمستان هزارُ سیصدُ نودُ دو سه شعر از این مجموعه: .1 مرگ آمده است / تا بچیند گل را / از شاخه؛ روز را / از آسمان / ستاره را / از شب. زندگی می آید / با پیرهن بهار؛ با چراغ روز و / شهاب باران شب. حالا / هر دو / رو به روی هم نشسته اند و گپ می زنند. .2 چه گریه ها می کند / ابر بهاری به حال مرداب پیر که هیچ گاه / دریا را! .3 امروز یک پنجره ی باز به پنجره ی دیگر سلام کرد حالا بگویید / در این شهر هیچ عاشقی نمانده است! 3
  • 2. "شعر ترجمه" - 1461 (/علی نوروزپور / خورخه مانریکه ) 1441 یذتها و شیرینی ها دل مشغویی های این دنیا چیزی نیست جز در راهرویی باریک، دویدن و سپس مرگ دام گسترده در پایان که بی هیچ مکاشفه ای از درد بی توقف و با سرعت سقوط می کنیم در آن. وقتی فریب را کشف می کنیم که دیگر جایی برای دور زدن نیست. Los placeres y dulzores de esta vida trabajada que tenemos, no son sino corredores, y la muerte, la celada en que caemos: No mirando a nuestro daño, corremos a rienda suelta sin parar; des que vemos el engaño y queremos dar la vuelta, no hay lugar. Jorge Manrique/Traducido por/ Ali Norouzpour » زهره کوچکیان « "حریم واژه ها" قسمت سوّم: 1 این کلاس از چشم انداز نامناسبی برخوردار است - 2 شعرتان از نقص هایی برخوردار است. 3 او از سرطان خون - - برخوردار است. 4 دندان هایتان از پوسیدگی فراوانی برخوردار است. - واژه ی برخوردار مفهوم مثبت دارد و جمله های ذکر شده بار منفی او از سرطان خون رنج « : دارند پس بهتر است بگوییم و بنویسیم ادامه دارد... .» این شعر نقص هایی دارد « ،» می برد » سیامک سلیمانی « شباهت داستان سیاوش با دو داستان قرآنی هر ملّت و هر قوم و قبیله ای آداب و رسوم ، آیین ها و مراسمات خاص خود را دارد که جزء افتخارات جمعی آنان محسوب می شود. این نوع آیین ها به دو بخش تقسیم می گردد: اول، آداب و رسوم و آیین های ملی و دوم، آداب و رسوم و آیین های دینی و مذهبی. معمولاً همه ی اقوام نسبت به این گونه امور تعصب خاصی دارند و در حفظ و نگهداری آنها می کوشند. این گونه آیین ها گاه از دل حماسه بر آمده و رنگ حماسی به خود می گیرد و خود حماسه ای جداگانه هستند. گاه تراژدی و سرشار از غم و گاه با جشن و سرور و شادمانی همراه است. در مواقعی افسانه ای بوده و گاهی هم به اسطوره می زند. در ایران باستان آنچه از کتب تاریخی و ادبی بدست آمده ، این گونه آیین ها فراوان بوده و بیشتر هم تمایل به جشن و شادی دارد. به عنوان مثال می توان به جشن نوروز و چهارشنبه سوری، شب چله و سیزده بدر و ... اشاره نمود که همگی شناخته شده است و نیازی به توضیح ندارد. از نمونه آیین های دینی و مذهبی، مراسم عزاداری ماه محرم و عاشورا و یا آیین های مخصوص ماه رمضان معروف عموم است. در طول تاریخ این دو مسئله یعنی آیین های ملی و مذهبی به دلایل مقاربت و نزدیکی با یکدیگر ، جنگ و برتری یکی بر دیگری ، رواج بیشتر یکی از آن دو در زمانی خاص و .... بر هم تاثیر گذاشته و گاه با هم ادغام گردیده است. در کشور ما نیز به دییل تعصبات مذهبی عده ای و سعی در حذف مراسم های ملی ، بسیاری از آیین های ملی ما به فراموشی سپرده شد و یا به نوعی رنگ مذهبی بدان داده شده است. نمونه ای جایب و جامع در بیان این امر ، داستان سیاوش بوده که با دو داستان قرآنی همخوانی داشته و در مورد و مسئله ای تا حال هم اثرش باقی است که به بیان آن خواهیم پرداخت. سیاوش یا سیاووش یا سیاوخش )صورت پهلوی آن هم سیاوخش ( از شخصیت های معصوم شاهنامه و فرزند پهلوان و برومند کاووس است. صورت اوستایی این نام سیاورشن به معنی دارنده حیوان )اسب( نر سیاه است. در شاهنامه نیز اسب سیاوش با صفت شبرنگ )به رنگ شب = سیاه( آمده است. ابتدا برای درک بهتر خلاصه ای از داستان سیاوش را می آوریم. سیاوش از ازدواج زنی از سلایه گرسیوز با کی کاووس زاده شد. کیکاووس، سیاوش را به رستم سپرد؛ رستم، در زابلستان، سیاوش را آیین سپاه راندن و کشورداری و پهلوانی آموخت. چون سیاوش از زابلستان به کاخ پدر بازآمد، کاووس وی را نواخت و به شادی آمدن فرزند جشنی برپا کرد. سودابه دختر شاه هاماوران و همسر کیکاووس، شیفته سیاوش شد چنان که در نهان، پیکی به سوی سیاوش فرستاد و او را به شبستان شاهی فراخواند؛ اما سیاوش نپذیرفت. روز دیگر، سودابه نزد شهریار رفت و از وی دستوری )اجازه( خواست که سیاوش را به شبستان بفرستد تا وی از میان دختران ، همسری برای خود برگزیند. سیاوش، به ناچار به شبستان رفت. سودابه دوباره ، سیاوش را به نزد خویش فراخواند و از وی طلب معاشقه نمود. اما سیاوش برآشفت و به تلخی از آنجا برخاست و از شبستان خارج شد . سودابه، کاووس را باخبر کرد و سیاوش را متهم به تجاوز به خویش نمود. کاووس، در این اندیشه بود که سیاوش را به کیفر گناه بکشد اما در آزمایش، شاه نخست جامه و دست سودابه را بویید و در آن بوی شراب یافت و در دست و بر سیاوش، که از آن بوی گلاب به مشامش می رسید و دانست که سودابه به ناراستی سخن گفته و پسرش بیگناه است. خواست که سودابه را بکشد، از شاه هاماوران اندیشه کرد که به کین خواهی برخیزد؛ پس به سخن موبدان، آتشی برپا کرد که گناهکار را از بیگناه جدا سازد؛ سیاوش، این آزمایش را پذیرفت؛ و روز دیگر در آتشی که کاووس آماده کرده بود، با اسب شبرنگ خویش ، وارد شد و تندرست از آن بیرون آمد. چون شاه دوباره خواست سودابه را بکشد، سیاوش میانجیگری کرد و او را از این کار منع کرده و شفاعت گر وی می شود. پس از آن سیاوش همراه یشگری عزم جنگ افرسیاب می نماید. که در گیر و دار صلح به ناچار پناهنده تورانیان می گردد. ابتدا پیران دختر خود جریره )توید فرود( را به سیاوش میدهد و بعد فرنگیس)توید کی خسرو( دختر افراسیاب را به عقد وی در می آورد. اما به توطئه و حسادت گرسیوز افراسیاب حکم قتل سیاوش را صادر می کند. منجمان می گویند به صورتی باید این کار انجام شود که خونش به زمین نریزد. طشتی می آوردند و ناجوانمردانه سیاوش را به قتل می رسانند. یک قطره خون سیاوش به زمین ریخت که گویند گیاه پر سیاووشان یا خون سیاووشان از آن روییده است. حتما شما هم مطلب را دریافت کردید. در ابتدا همچنان حضرت یوسف که به اتهام زییخا دچار گشت، سیاوش هم مورد تهمت سودابه قرار گرفته است و شاید کار یوسف بسی آسان تر از سیاوش بود . چون یوسف به زندان افتاد اما سیاوش از امتحان بزرگتری سرفراز بیرون آمد . یوسف هیچ گونه پیوند با عزیز مصر و زییخا نداشت ویی در اینجا یک سوی پدر است و یک سوی نامادری . در آن طرف فقط عزیز مصر است حال آنکه در این سوی شهریار ایران زمین . پس در هر صورت کار سیاوش بسی سخت تر از یوسف است. در بخش دوم کار امتحانی بزرگ تر و دشوارتر روبروی سیاوش قرار می گیرد . بله عبور از آتش . مانند حضرت ابراهیم می بایست از آتش عبور نماید تا بیگناهی خود را ثابت کند. کوهی از آتش که حکیم توس این گونه وصفش کند: به دستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت صد کاروان/هیونان به هیزم کشیدن شدند همه شهر ایران/ به دیدن شدند به صد کاروان/اشتر سرخ موی همی هیزم آورد پر خاشجوی/نهادند هیزم دو کوه بلند/ شمارَش گذر کرد بر چون و چند/ ز دور از دو فرسنگ هر کش بدید/ چنین جست و جوی بلا را کلید/ وزان پس موبد بفرمود شاه/ که بر چوب ریزند نفط سیاه/ بیامد دو صد مرد آتش فروز/ دمیدند گفتی شب آمد به روز/ نخستین دمیدن سیه شد زدود/ زبانه بر آمد پس از دود زود/ زمین گشت روشنتر از آسمان/ جهانی خروشان و آتش دمان/ سراسر همه دشت بریان شدند/ بران چهر خندانش گریان شدند. جایب اینکه سیاوش خود شفاعت گر سودابه می گردد ، یعنی زمانی که کاووس تصمیم به کشتن سودابه می گیرد ، سیاوش شاه را از این کار باز می دارد. این ایثار و گذشتی دیگر از جوان پاکدامن ایرانی است. بدتر از اینها و دردناکتر اینکه ناچار می شود به دشمن پناه ببرد که واقعاً تلخ و رنج آور است. سیاوش چنین گفت با شهریار/ که دل را بدین کار رنجه مدار/ به من بخش سودابه را/ زین گناه پذیرد مگر پند و آید به راه/ همی گفت با دل که بر دست شاه/ گرایدن که سودابه گردد تباه/ به فرجامِ کار, او پشیمان شود/ ز من بیند او غم, چو پیچان شود/ بهانه همی جست زان کار شاه/ بدان تا ببخشد گذشته گناه/ سیاووش را گفت بخشیدمش/ از آن پس که خون ریختن دیدمش. اما مسئله بعدی که هنوز هم به اشتباه انجام می پذیرد ، مراسم طشت گذاری و اقامه عزا، قبل از محرم است که هنوز هم در اردبیل و برخی شهرهای دیگر انجام می گردد. با تأملی اندک در این امر می توان دریافت که طشت گذاری هیچ ربطی با واقعه کربلا و عاشورا ندارد و مربوط به قتل سیاوش است. توضیح اینکه قبل از ورود اسلام به ایران و پذیرش آن از سوی ایرانیان، سوگ سیاوش انجام می گرفت و در مرگ ناجوانمردانه سیاوش عزاداری می کردیم که سیمین دانشور در داستان سووشون به زیبایی بدان توجه داشته است. بعد واقعه کربلا و کشتار بی رحمانه خواندان پیامبر و تازگی این مصیبت و از سویی علاقه برخی بر حذف آیین های قبل از اسلام ، این امر تغییر نموده و عزای حسینی بر پا گردید ویی آیین طشت همچنان بر جای ماند و بعد از هزار و چهارصد سال هنوز در بعضی شهرها انجام می گیرد. این گونه مشابهات داستانی در حماسه های ملی و مذهبی بسیار است. حرف آخر: » برای شکوفا شدن باید خزانی شد « ----------------------------------- :» انجمن غزل « آدرس وبلاگ ایمیل آدرس ماهنامه و وبلاگ انجمن غزل: 2 - - شماره هشت شهریور 1313 » انجمن غزل « ماهنامه ادبی