Recommended
Recommended
More Related Content
Similar to NUM109daryaaknar شماره 109 نشریه دریاکنار
Similar to NUM109daryaaknar شماره 109 نشریه دریاکنار (11)
More from ssuser057fba
NUM109daryaaknar شماره 109 نشریه دریاکنار
- 1. تومان ۵۰۰۰قیمت - 2023آوریل 20- 1444 رمضان 29- 1402ماه فروردین 31پنجشنبه - 109شماره -ششم سال ) اورول جرج ( . است عمومی روابط کار کارها باقی ،شود منتشر خواهند ینم که خبری انتشار یعنی نگاری هروزنام هلیله ساکنان جابجایی خواستار بوشهر استاندار شد بندرگاه و 5 داستان روزها این و خودرو گذاری قیمت غیره و خودرو واردات ... است داغ داغ خواهان ایران جامعه و استقالل ،پیشرفت است تعالی 6 7 دانشگاه در تولید رشد و تورم مهار نشست شد برگزار فارس خلیج 6 :سعیدی حاج وحید )طنزپرداز و نگار (روزنامه مردم پرطنین صدای داد؛ خبر )بوشهر (استاندار زاده محمدی احمد بوشهر استان نهادهای و ادارات انتقال برای استان مرکز در شهر تدول ایجاد 8 روابط از نقل و دریاکنار گزارش به جمعه امام و استان در فقیه ولی نماینده دفتر عمومی هفتهمناسبتبهصمیمینشستیطیامروزصبح،بوشهر بابوشهراستانهنرمندانازجمعی،اسالمیانقالبهنر امامواستاندرفقیهولینمایندهبوشهریصفاییاللهآیت .کردنددیداربوشهرجمعه دیدارایندربوشهرجمعهامامواستاندرفقیهولینماینده هنر:گفتهنرمنداناینازتنچندسخنانشنیدنازپس مدیریتنبودباکشورجاهایدیگرمانندبوشهراستاندر دلیلهبآنازبخشیکهکندیمنرموپنجهتدسهنراقتصاد وموجوداعتبارجذبدرناتوانیدیگربخشواعتبارنبود .استهماهنگینبود و حمایت بخش در :افزود بوشهری صفایی اللهتآی سمتهب که باشند مسئوالن این باید ،هنر از پشتیبانی تا ،دهند انجام ار او کارهای و هاهخواست و بروند هنرمند .باشدهنرشایراجاشهدغدغتنهاهنرمند کهاستنیاز،هنربهبیشترتوجهوتمرکزایرب:کرداضافهاو آنایراجایربومعرفیبوشهراستانهنرروزنامبهروزیک .شودانجاممنسجمیوساالنههاییریزهبرنام پیشینیهبا:گفتنشستایندربوشهریصفاییاللهتآی بایستیم،بوشهراستاندرباالازرتهنرمندانانبوهودیرینه .شودمعرفیوگزینشبوشهراستانهنرروزنامهبروزیک صندوق :کرد تأکید بوشهر استان در فقیه ولی نماینده هنرمندانشمادرخواستکهنیزهنرمندوهنرازحمایت حمایت و یابد توسعه ،شود فعال باید اما دارد وجود ،بود .کندهنرازبیشتری ونامهبهنرمندانبوشهراستان:کردبیانبوشهرجمعهامام آثارشانوخودشانبایدکهداردهفتگانههنرهایدربزرگی نبایداستانهنریشناسنامهوشوندمعرفیگذشتهازبیش .بخوردخاک بوشهراستاندرهنرحال:گفتبوشهریصفاییاللهتآی و شود؛ پرداخته آن به پیش از بیش باید و است ناخوش دچاراستاننشودتوجهورزشوفرهنگ،هنرمقولهبهاگر .شودیمجدیچالش شود معرفی و گزینش بوشهر استان هنر روز )بوشهر استان در فقیه ولی نماینده و جمعه (امام بوشهری صفایی اهللتآی در نظامی عملیات های طرح مانند ژاپندستآننتیجهدرکهبرمهوهند تصرف اول جهانی جنگ آغاز از که جزائری تمامی از را آزادسازی دیگر مهم تصمیمات .کند کوتاه ،بود کرده چین شده جدا های سرزمین بازگرداندن و جنوبی کره در که دیگری مهم تصمیم .بود کشور این به فرمز مثل شورایازکرسییکاختصاصشدگرفتهکنفرانساین در المللی بین امنیت سازمان پلیس چهار اجرایی ،چرچیل،بعدچندی.بودچیندولتبهتاسیسشرف مالقاتتهراندرشورویرهبراستالینژوزفو،روزولت ریزیهبرنام نهایی پیروزی برای را خود راهبرد تا کردند طرح ،شدتقسیمدستهسهبهتهراندرمذاکرات.کنند ،آلمان مقابل در نظامی مشترک عملیات برای هایی سیاسیاوضاعوآیندهامنیتالمللیبینسازمانمفهوم آمد-می پدید بالکان در روزافزونی طور به که ثباتی بی ،آلمان شکست محض به کرد وعده استالین (همچنین سه اعالمیه .)کند ژاپن با جنگ وارد را خود نیروهای شرایط نهادن بنیان برای ریزیهبرنام بر تأکید با قدرت بر که متعالی «مسئولیت :داردیم تصریح بادوام صلح کهصلحیایجادبرایاستمتحدمللتمامیوماعهده بین از و جهان مردم قاطع هایهتود نیتنحس بر ناظر خواهد هالنس از بسیاری برای جنگ هراس و بال بردن مهمموضوع.».شناسیمیمرسمیتبهکاملطوربهرابود موضوع همان شد مطرح تهران کنفرانس در که دیگری اینازپیشکهبودملیچیندرچککایچیانریاست از بعد .بود گرفته قرار بحث مورد قاهره کنفرانس در نیز مجددا قاهره شهر در روزولت و چرچیل کنفرانس این اورلورد عملیات آن موضوع که کردند برگزار را نشستی در ۱۹۴۴ ژوئن ۶ در متفقین نیروهای نبرد این در .بود چنگازفرانسهآزادسازیبهوشدندپیادهنرماندیکرانه خاکیآبیعملیاتبزرگترین،نبرداین.پرداختندآلمان آلمانشکستبهمنجرنهایتکهشودیممحسوبتاریخ با هوایی حمله ،عملیات این در .شد نرماندی جبهه در از بیش با خاکی-آبی عملیات ،هواپیما هزار از بیش نیرویهزار۱۶۰حدودوشددنبالکشتیوقایق۵۰۰۰ گام.شدندفرانسهواردوگذشتندمانشکانالازنظامی و المللینبی سازمانی تأسیس راستای در سازتسرنوش ۱۹۴۴ اکتبر تا اوت از امنیت و صلح حفظ برای فراگیر .شد برداشته .سی.دی ،واشنگتن اوکس دامبارتن در و ،آمریکا ،بریتانیا ،چین از نمايندگانی مکان این در آن اصول و اهداف پیرامون پیشنهاد ارائه جهت شوروی »ملل «سازمان آنان .کردند مالقات یکدیگر با سازمان ،امنیت شورای ،عمومی مجمع ،اشیاصل ارکان با را شورایهمراهبهدبیرخانهودادگستریالمللینبیدیوان عمومی مجمع .کردند بینیشپی اجتماعی و اقتصادی همکاریترویجبرایپیشنهاداتیارائهومطالعهبهاقدام هاتموقعیوکردخواهداجتماعیواقتصادی،سیاسی منجر عمومی رفاه به که دهدیم تطبیق ایهگون به را امنیتوصلححفظاصلیمسئولیتامنیتشورای.شود عهدهبرراتهاجمسرکوبوپیشگیریشاملالمللینبی سازماناعضای،آندرخواستصورتدروداشتخواهد قرار اختیارش در مسلح نیروهای کرد خواهند موافقت توافق مذاکرات ختم در کننده شرکت گروه سه .دهند خودبهراکرسییکعضوهرعمومیمجمعدرکهکردند دراقداموگیریتصمیمدرنهاییقدرت.دهداختصاص کدامهرشدهیادکشورسهوباشدمتمرکزامنیتشورای . باشند شورا در اختصاصی و دائمی کرسی یک دارای ...داردادامه ..اهدافپیرامونپیشنهادارائهجهتشورویو،آمریکا،بریتانیا،چینازنمايندگانی )سوم (قسمت ملل سازمان تا ملل جامعه از )الملل بین حقوق (کارشناسان دربندی شهروز و ترکمن الدین حسام ِ کتاب از جدیدی صفحه ،جدید سال دریاکنار ِ تیم و است گشته باز دریاکنار جمعی رسانی خدمت گذشته بسان نیز را شده تعریف ِ اهداف به نیل راستای در .دهد می قرار خود کار دستور در راستای در همواره تیم دریاکنار وظیفه وباشدمیانکارغیرقابلواقعیتییکاینواستبودنبرترین .نیستند فروگذار تالشی هیچ از راستا این در سازندگی ِ روحیات کننده تداعی دریاکنار ِ تیم کلی بصورت ِ مال رسانه این بدانند همگان و باشد می همگانی ِ بالندگی و مورد نظرات نقطه جمله از جمعی اهداف به نیل و است همه .باشد می آن هدف متحد و توانمند ،فرهیخته ای تحریریه هیات از مندی بهره هموارهکهباشدمیخبریمجموعهاینفردبهمنحصرویژگی .بالیم می و مفتخریم بدان حرفه ،خبری مجموعه این در توجه شایسته نکات از یکی است بوده رو پیش معضالت با ِبرخورد در آن نمودن عمل ای دلیل و است شده واقع تاکید مورد مخاطبین توسط بارها که با که باشد می ارزشمندی و قوی ای مشاوره ِ تیم مهم این نتوانند گروهی یا فرد هیچ تا نموده طریق ارائه ،یابی ریشه این هدف مورد ِ درخشان آینده به ای خدشه کوچکترین ... ننمایند مجموعه ... ... 8 8 صفحه ادامه صفحه ادامه سازندگی ِروحیات کننده تداعی دریاکنارِتیم باشد می همگانی ِبالندگی و سردبیر ِ قلم به اصلی رکن جامعه اساسی نهادهای حاکمیت تعامل عمومی فرهنگ در انقالبی تحول دادمان مهدی محمد هنری حوزه (رئیس )اسالمی تبلیغات سازمان عظمت و شكوه تجلي روز ،قدس جهاني روز :شاهینی دکتر اسالمي امت 8 »زاده نیرنگ آقای «ماجراهای ابری دمپی و موشکلش 8 با استان مدارس برق و آب هاییبده تمام شد خواهد پرداخت مناسب راهکارهای 8 5
- 2. چشمانت فال چشمت فال صبح هر کشد یم شانه و شاخ و حیرت تقویم بر زدنی کپل به رود یم وا دنیا ی شیرازه بهروز هدیه کنم می فکر تو به دارم کنم یم فکر ترت های مچش به دارم کنم یم فکر جگرت در مانده درد به روسری و باد از کنم یم گالیه دارم کنم یم فکر درت هدرب گیسوان به ام هنچید تو از ای هبوس که شد سال یک کنم یم فکر سفرت مدت به دارم ات هشاعران زندگی به ،تو به دارم ات هشبان لطیف و الل های هگری به شکست ،شد تو موی صحبت که ای هشان به نبست دل و دید را تو روی که ای هآیین یادگاریم شد تو خاطرات و رفتی کاریم زخم شد توـ یادگار ـ عشق آن زود چقدر ،شتابان چقدر ولی رفتی؛ نبود؟ کم تو برای سال چهار تنها لواشکت را لبت که نچنا بوسمت یم کوچکت دست از مادرت که چنان نآ یا بادبادکت چون تو دست به ام هوابست عروسکت چون تنت بوی به ام هدلبست برگ روی به باران تلنگر ات هگری ای مرگ انتظار از تو که ام هخست گونه نآ نیست سازگار سرطان تو وسال نس با نیست سازگار جهان تو ممتد درد با ات یزندگ به ،دنیا به بازگرد لحظه کی ات یزندگ به را خودت حواس کن گیر در در اشک که باید " "شود در پرده ما غم جهان تمام تو درد از شود باخبر دخترکی مثل و برگرد شو چهارساله بدو ،کن خنده ،بکش هوار ،بکن بازی خوری یم غصه چون ،آینه در نبین را خود خوری یم غصه ،نکن نگاه ات هغد به و کن رها را سرت روی های هآشفت و کن برمال مرا شعر نهان راز روزگار و مرگ و روسری به بزن طعنه ""ببار ًادائم خودت گیسوان مانند اند هگرفت تمسخر به را تو دوروبرت ببند روسری سرت به کودکان شرم از رُبب همه از ،برو ،نگیر مرا دست نخور زمین اما بزن؛ قدم خود پای با کن نگاه نگاهم به ای هلحظ و برگرد کن راه سربه مرا بار کاش چشمان ناقصت عمر از کشم یم عذاب دارم کنم یم فکر ثمرت یب زندگی به روسری و باد از کنم یم گالیه دارم ... کنم یم فکر درت هدرب گیسوان به نوران قدیمی رقیه شعر تومان ۵۰۰۰ قیمت - 2023 آوریل 20 - 1444 رمضان 29 - 1402 ماه فروردین 31 پنجشنبه - 109 شماره -ششم سال 2 عشق درگیر کند می ترم مهربان عشق گرسنه هجوم این دارد برنمی دست کبود کمبودی مسروقه نگاهی سرقت از سقوط ی آستانه در نجیب برگ این رقصد می است ایستاده باد دهان در که دارد اعتراض زمان به خواب به و کند می جمع را مرگ حواس که زایدت می تنهایی انفرادی در نوری شیار اکسیژن نشت لذت و سینه سیانوز در بافم می پوچ ابر از افتم می راه ها سنگ خشونت بر آبی ای مخیله با !دور ام نزدیکی از ای چمن ات خنده ،گل نگاهت و رفتار ی درحاشیه بغض زاللی تا را ام گله سپارم می ها ماهی به دریا خیال زند می پس را ام مردابی رکود کند می ترم مهربان عشق تر حجم کم نور ی نظاره به ایستم می شود می تکثیر آب احساس سازند می النه ساحلم در پرندگان از زاری نرگس و نوشد می اشکم زاید می مرا عشق عشق کند می ترم مهربان باغبانباشی نرگس قراری بی قصه هایم قراری بی یّسر ُو رَس چه دارند را عشق قصه ِچین خوشه ... ها رفتنی عبور به آذرجمشیدزاده مهمانی شوم مهمانت که بنوشانم لبخندی باز چشمت به خیره سحر تا شوم حیرانت و مست کنم می پر عاشقی شعرهای از دفتری شوم خوانت غزل مست لب مشتاق که تا شبی تا کن ام جاری هایت لحظه میان در شوم عرفانت محو بخوانم را چشمت خط لبنانی سیب هایت گونه شکر چون طعمش و های لب حالت فدای من شوم خندانت شرجی بگیری را هایم دست است خوش دریا زیبای ساحل نشین شب شوم گیالنت متولی لیلی روزگار خراب بم ارگ مثل روزم و حال رختخواب میان تنها شدم کز ولی شد ویران یکباره بم ارگ خراب روزی هر صدبار شوم یم بهار در کویری مثل ام هتشن سراب عمرم ی جاده جای یجا از خود دنیای محبوس شوم یم نقاب پشت در محو های هچهر رسید هرکس ام هسین بر زد زخم انتخاب کردم عشق با را هرکه خود درد با ام هماند تنها سخت انقالب زمان تا ام یمنزو شب ی هکهن قاب کاش می‌شکست آفتاب هایت هشان از رسید یم عبور بی های هکوچ از ام هخست جواب یب های لمجهو همه از نوشت من روزگار از شود یم کتاب صدها زده ممات دلی با بکن شادم غزل با و گرد باز حساب یب شهر مرز از رویم تا نیست دلشاد کسی اینجا ساقیا حجاب عاشق ی چهره از درند یم پور علی محمد فاطمه کاش شود زیبا ما یلدای ی هسفر شد یم کاش شود ها تمحب و مهر از پر و پرشور و شاد خدا نور درآن که صمیمی و گرم محفلی شود بینا دل چشم بشوید تن از غبار چون رود دنیا ِهستی تمام از ها مغ ِراب شود معنا دلی بر ایمان نور سراسر تا کاشکی نبارد غم و درد ِ اشک چشمی هیچ شود غوغا ای هخان در کند گل ،محبت چون خود دل در درخشد یم انار سرخ ی هدان قلبی چو ورزد یم عشق شود گرما رازُپ که کند یم حکایت چون فلک پیر آن بار هر شود تنها عاشقی را آن پایان ام هدید درویش رقیه نوش غزل شب تاریک دار بر گیسوانم بلندای به هایت شانه بافند یم شعر تو واژه واژه هایت چشم از سرایی می تر شعر صبرانه بی من و نوشی غزل شنیدن منتظر توام شیرین های لب از کردی دره البنین ام خسوف هایبش خواست تو نور دلش که هر مرا ماه برد می دنیاست چراغ و چشم شفق رفت اگر شب من به نور دهد که نسوزد تاب بی شمع است ما مهتابی موسم خدا چشمان نور ببرم سردت بستر از دل که بودم گفته هاست فاصله دراین که فتنه آتش زد خیمه بستیم دل نگران خسوفت های شب به ما است شما هجران وحشت ما پریشانی در خوانم می غزلی هوایت به یادت به گه خداست انگیز دل آواز تو یاد دلربا نهادی داغ ما بردل شب ظلمت در گرچه است پیدا نگاهت اعماق در تردید و شرم پور گطافه قدم ام مانده جا من تو نگاه های خرابه در تو کوچ دم در وحشی و سرکش باران زیر دم آن در دل های کنم چه با دم آن عقل و احساس بین جنگ با که ای لحظه در ام مانده جا من درونش سرخ گل با کاسه آب کوچه در زد عشق همهنرد چشم از دور به خورد فرو را بغضش کوچه ته پیر درخت و زد تکیه باد شانه بر و ام جامانده من شوم زاغک شوم آواز در که اشکی قطره در زد حلقه شهر چشم بر گرفت آغوشت در لرزان که دستانی بر و مادر درد از پر نگاه در ام مانده جا من دگران انگبز ترحم های نگاه در داشت شمار بی های قصه که دل همهمه در نشده زاده بیانش بر واژه و دل در تو بی و تو در ام جامانده من دل از داد من دلخواه ای راد زاهدی منیره عشق اسیر نیست عشق کویر در راهی که گفتی می کاش نیست عشق شیر دام در کسی هر مجنون مثل عاشقی هوای با بودن آشفته جهان در نیست عشق مسیر در من جز به باشد کسی هر هوس هر حریم از دور و کنعانم یوسف نیست عشق اسیر من جز کسی زندان در حیف کرد عشق راه خرج غرورش از زلیخا تا نست عشق نظیر یوسف جز به بازی نظر در عشق پیغام از من جان در افتاده آتشی شدن رسوا چنین این نیست عشق وزیر کار جوانی سن در چه هر نشد کردم آرزو عصای کردن عاشقی نیست عشق پیر دست حد از صبر و طوالنی راه؛ دلم اما گذشت صبوری فهمد می خوب نیست عشق ضمیر در نجفی اله روح پدر یاد به نبود من اختیار در ها گریه ،کردم گریه نبود آهن از کوهی توان در غم این تاب ولی کردم نمی باور ،زدی می رفتن ساز نبود ماندن ی انگیزه ات خسته نگاه در آسمان باز آغوش ،اجل پیک ،تو ذکر نبود گفتن قابل اشتیاقت ،قراری بی کنم فراموشت تا بودی بسته را ها چشم نبود بوسیدن به مایل تو های لب سردی گرفت من از خدا را ندارم و دار شبه یک نبود روشن خودم با اصال من تکلیف تو بی روح و قلب بدون اما تو بعد ماندم زنده نبود من شبیه اصال من تصویر ی مرده سرم بر بماند خواهد نمی وقتی ات سایه زندگی این ارزش نبود ارزن ی اندازه ،جهان این شد می خوب ها خوب مرگ حذف با با خدا گلچین کاش نبود مردن ی شیوه با تو بعد بودم مانده وابستگی از دردی ،تو نبض بی ،من جان نبود بودن اش معنی این آن در ،که پاکت قلب حال به خوش نبود سوزن سر یک ها دلبستگی همه از رحمتی خدیجه نیست صدایی !نگوید ها درد از که نیست صدایی شناسم نمی را درختی باشد راضی آب از خواهند می ها ماسه و آسفالت !ببافند افسانه سبز ِهای خاطره از شنوم نمی صدایی بخورد سیب خنده با که بینم نمی ای شاخه باشد داشته ای پرنده ِبرای ای النه که دارند ها ماسه و آسفالت را رودخانه یک ِهای ی قصه کنند می معرفی نامه کفر را خودش که جهل این از جا خونی ِهای گروه بین در است زده دل در آگاهی و خرد شد نمی نمایان نیست صدایی !است بیمار بودنم از حالم ساردویی سامان مال رد گذری می خیال از »«رهگذری شبیه گذری می فال فنجان ته از همیشه شدم ستاره بی که اکنون ی لحظه به قسم گذری می وصال از ... دلم آسمان از آینده جستجوی در و شد گم گذشته گذری می حال حرف از همهمه میان افتاد عشق جان به و رسید مرگ به یقین گذری؟ می احتمال از شد تکیده یقین پاشید عاشقی بذر تنت روی به دلم ... گذری می نهال از ،زدی ریشه به تبر ام همه از گذشتی نشوم تر رسیده تا از تو بهانه این به گذری می کال عشق تمامیده را ماه ی همه نبودنت گذری!؟ می هالل از و آنی علت تو رباییدی خودم از مرا زیرکانه چه از ولی مجرمی تو گذری می مال رد ساداتی سادات منیره تاریکی حجم بگیر محکم را دستانم شدن رها از من ترسم می ظلمت از همانم من سکوت دیوار پس از که ام رسیده صبح دم های پرسه از کنی رهایم مبادا سرما از من زمستان از ترسم می تنهایی از شدن گم از ترسم می نبودنت از حضورت که اندازه همین من در شود حس زیباست نزدیک اما دور سخت استوار هستی که همین .است خوب توی این آغوش از که آیی می واژگان !من در شوی شعر تا سپیده هر شود می متولد جدید توی یک دفتر خالی ی صفحه باکرگی درون میان را من تا خودش کند پنهان بودنت داغ حرم میان را تمامت بکشم نفس من و هستی که همین !....است خوب مفاخری دنیا تماشایی رویای غزل زیبایی ِ دشت ِمیان ،خواهد می برکه یک دلم تماشایی و فریبا ،زیبا چنان چشمانت و پنهانی چند هر ها بوسه گل لبت از بگیرم رویایی و خواب ِمیان ،هم با همی عاشق شویم رسبزَس جنگلی ِمیان ،خواهد می کلبه یک دلم دنیایی ز فارغ شوم ،غوغا همه این از بدور دریایی و موج بروی کوچک قایقی سوار فردایی ماسوی رویم ،ها غم همه از دور شویم نیمایی شعر یا غزل ،خوانم می شعر برایت ،من ِخواب در بیا شب یک توهم نجوایی به حتی خواهد می آواز دلم ها گل از باغی میان ،عاشقی یک ِدل از سرودی شیدایی وصف در آویشن و گل بوی تنت صحرایی های گل و ،تنت عطر کند مستم چنان زیبایی چه گل ای شهربابکی شمسی مکن پر پر را خوابم مکن پر پر را خوابم بیاور گوشواره مشتی برایم گوش به که بیاویزم رویاهایم بیاور آینه خوابم تصویر تا بود تو رویای که های ماسه بر را کنم نظاره ساحل مکن پر پر را خوابم همزاد تو خدایی خوب های رنگ بیا نقاشیم بوم بر ببخش جان ببخش جان برکه غوکان آواز بر که شاید آلود مه سکوت آن در طوفانی چشمانت آبی همراه را دستانم قایق و بیاید بگیرد آغوش در پیرکوهی عطایی خدیجه آجر به آجر خشت خشت آجر به آجر پود و تار دانه دانه ما حس شد چیده هم وابستگی از بافته هم تو نام نقطه نقطه تو موی حلقه حلقه خط به خط نوشتم خود من پیچیدگی از پیچیده جزء جزء آیه آیه تو بحبل اعتصام هم تو ولَق به مومن هم آجر به آجر ... خشت خشت )(جوهرباف ابوالقاسم پویا رویا را تو دزدیم ماه ای شب نیمه دیدم خواب را تو پاشیدم خانه بر پنجره درون از ناگهان را خود جان دیدم عشق سرای در را تو بوسیدم بسته گوش و چشم با ،آمدی تار ِرتا مسقف بود ،ستاره بی آسمانم را تو دیدم شب چشم در آمدی را ای چشمه مرا دیدی نمی دریا ای تو در بودم غرق پنهانم قلب در صدف چون را تو نشانیدم دلم با نکردی تا برد سیل را شبم و روز صبح تا ولی بستم را چشم را تو باریدم فاضلی مهناز