SlideShare a Scribd company logo
1 of 10
Download to read offline
‫‪sco‬‬
        ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬
                                         ‫وفاداری به انسان جديد‬
                                              ‫ِ‬




           ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬




                                                                               ‫ســارا شريعتی‬



          ‫5001‬    ‫شماره مقالـه :‬

            ‫01‬   ‫تعـداد صفحـه :‬

        ‫50/78‬    ‫آخرين بررسی :‬

         ‫2831‬    ‫تاريــخ تحـرير :‬

                                                                               ‫‪www.shandel.org‬‬




                                           ‫ِ‬            ‫ِ‬
                                    ‫موضـوع : گذر از هويت بومی به هويت انساني‬


‫‪Print‬‬   ‫‪search‬‬                             ‫‪Prev‬‬        ‫1‬        ‫‪Next‬‬                   ‫‪Full‬‬      ‫‪Exit‬‬
‫وفاداری به انسان جدید‬
                                                                 ‫ِ‬

                                                                ‫و آغازِ دوبارهٔ تاریخ‬

                               ‫ِ‬                               ‫ِ‬
‫این مجلس دعوتی است برای بزرگداشت شریعتی. من فکر کردم بیاییم از دعوت خود شریعتی صحبت کنیم. دعوت شریعتی از ما. دعوت به وفاداری.‬
                                           ‫وفاداری به انسان جدید و آغازِ دوبارهٔ تاریخ. پیش از آن اجازه میخواهم نگاهی به شرایط امروز بیاندازم.‬
                                                                                                                              ‫ِ‬
                                                     ‫دوران جدید را دوران گذار میگویند. شریعتی سیسال پیش گفت و مصداقش امروز است.‬
                                                                                                            ‫ِ‬             ‫ِ‬
‫گذار یعنی چه؟ یعنی از جایی به جای دیگر رفتن. مبدایی و مقصدی داشتن. اما ویژگی این گذار، گذاری که جامعه ما با آن شاخص میشود، این‬
                            ‫ٔ‬                          ‫ِ‬
‫ِ‬                     ‫ِ‬
‫است که ما هم مبدأ را و هم مقصد را در خود داریم. گذارِ ما به معنای رساندن ذهنیتمان به عینیتمان است. رساندن واقعیت روزمرگیمان به ذهنیت‬
                              ‫ِ‬                                     ‫ِ‬
                                                                                             ‫ِ‬                ‫ِ ِ‬
‫جهانیمان است. رساندن هویت بومیمان به هویت انسانیمان است. اتیک )‪ )éthique‬به اتوس )‪ .)éthos‬اخالقمان به رفتارمان. گذار برای ترمیم آنچه که‬
        ‫ِ‬
                                                                                      ‫یکی از روشنفکران ما، اِسکیزوفِرُنی اجتماعی نامیده است.‬
                                                                                                          ‫ِ‬                 ‫ِ‬
                                                                  ‫ِ‬
‫این گذار معموالً زمان میبرد، مدت دارد. از جایی به جای دیگر رفتن، به نسبت مسافتها و فاصلهها، طول میکشد. اما ویژگی دیگرِ این گذار، همزمان‬
                       ‫ِ‬
‫بودن آن است. به چه معنا؟ به این معنا که ما در یک زمان هم اینجا ایم و هم آنجا. هم رسیدهایم و هم هنوز راه نیافتادهایم و این مراحل، همه باهم، در‬
                                                                                                                                         ‫ِ‬
                                                                    ‫یکجا و یکزمان اتفاق افتاده است. "طی" نشده است بلکه "اتفاق" افتاده است!‬
            ‫ِ‬                    ‫ٔ‬               ‫ٔ ِ‬
‫در یک دورهٔ بیستساله، ما هم تجربه انقالب داریم، هم تجربه جنگ، هم به نوعی تجربه جنگ داخلی، هم تجربه اصالحات! هم حکومت مذهبی داریم‬
                                                                             ‫ٔ‬                    ‫ٔ‬
                             ‫ٔ ٔ ِ‬                  ‫ِ‬
‫و هم سکوالریزاسیون قرن بیستمی را. هم یقین مدرنیزاسیون اوایل قرن را داریم و هم شک پُستمدرنیته آستانه قرن بعد را. و چون اینها همه باهم‬
                                                                          ‫ِ ِ‬               ‫ِ‬                 ‫ِ ِ‬
                                                                                                                ‫ِ‬
                                                        ‫اتفاق افتاده است، فرصت فاصلهگیری و تحلیل و آماده شدن برای مرحله بعد را نداریم.‬
                                                                       ‫ٔ‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬            ‫2‬              ‫‪Next‬‬                       ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬                                                                           ‫ِ‬
‫در تاریخ میگویند، برای انتخاب موضوعِ تحقیق باید 05 سالی با آن فاصله داشته باشی، امّا ما در اینجا، در مملکت خودمان تحقیق تاریخیمان هم،‬
              ‫ِ‬
‫به ناگزیر میدانی است! یعنی اینکه همانجا، در جا، بالفاصله باید تحلیل کنیم. و این فوریت )‪ ، )immédiateté‬این همزمانی، ویژگی عصرِ جدید است.‬
                ‫ِ‬
                                                                                                                          ‫ویژگی مدرنیته.‬
                                                                                                                                   ‫ِ‬
                        ‫ِ‬
‫ژانوس خدای این دوران گذار است. خدایی که دو چهره دارد و به دو طرف نگاه میکند. به دوجهت. یک چشم در پشت سرش دارد و چشمی در‬
                                                                                                             ‫ِ‬
‫جلوی سرش. ما امروز، ما ساکنین این جوامع درحال گذار، همه ژانوسی هستیم. در آن واحد، هم نگاه به پشتِسر داریم و هم چشم به روبرو. هم پا در‬
                                                                                        ‫ِ‬     ‫ِ‬
            ‫ِ‬                ‫ِ ِ‬                              ‫ِ‬           ‫ِ‬
‫اینجا داریم و هم سر در آنجا. در مزینان خودمان نشستهایم پشت اینترنت! پشت ماهواره. و این همزمانی میان زیست بومیمان و ذهنیت جهانیمان،‬
                                                                                                 ‫ِ‬
                 ‫ناهمزمانی ایجاد میکند! نا همزمانی میان خود و جامعه. این دوجهته بودن، دوپارگی ایجاد میکند. دوپارگی میان خصوصی و عمومی.‬
                                  ‫ِ‬                                                                ‫ِ ِ‬
                       ‫ٔ‬                               ‫ِ‬
‫این دو چشم، این دو چهرهٔ دوران گذار، کداماند؟ نخست هویت، یعنی آنچه که شخصیت مرا میسازد. یعنی تاریخم، حافظه جمعی و خاطراتم، فرهنگ‬
                                                                                                    ‫ِ‬
           ‫ِ‬            ‫ِ ِ‬                                                                ‫ِ ٔ‬         ‫ِ‬
‫و مذهبم. من شهروند ایرانینسب مسلمان شیعه دوازده امامی، که در سال 2831 زندگی میکنم. و چهرهٔ دیگرم : من انسانی متعلق به قرن بیستویکم،‬
                                                                                                            ‫ِ‬
                                             ‫من انسانیای که سرنوشت مشترکی با بشریت دارم. بشریتی با سرنوشتی مشترک و ارزشهایی واحد.‬‫ِ‬
‫ِ‬               ‫ِ‬                         ‫ِ‬                            ‫ِ‬
‫در زندگی روزمرهام ، میبینم که به عنوان یک ایرانی، درگیرِ مشکالت خودمام؛ فقر، بیکاری، عقبافتادگی فرهنگی، نا امنی، مشکالت سیاسی، مسائل‬
                                                                                               ‫ِ‬                             ‫ِ‬
                                                ‫ِ‬            ‫ِ‬
‫مذهبی... و از روزمرگی که خارج میشوم، کتاب که بدست میگیرم و یا مینشینم پشت اینترنت، پشت ماهواره، با جهان و دنیاهای دیگر که رابطه برقرار‬
 ‫ِ‬                   ‫ِ ِ‬                                                                                               ‫ِ‬
‫میکنم... از حقارت این مسائل و کوچکی جهان خودم در شگفت میمانم. میخواهم میان این و آن رابطه بر قرار کنم. میان عینیت اجتماعیام و ذهنیت‬
                                                           ‫ِ‬                                 ‫ِ ِ‬
                                                                                 ‫ِ ِ‬              ‫ِ‬                 ‫ِ‬
‫فکریام. میان واقعیت زندگیام و حقیقت انسانیام. میان هویت ایرانی ـ فرهنگی خودم و ارزشهای جهانشمول انسانیام. میخواهم " از اهالی اینجا‬
                                   ‫ِ‬                             ‫ِ‬                                                          ‫ِ‬
                                                                                              ‫باشم و با همه افقهای باز نسبت داشته باشم."‬
                                                                                                                            ‫ٔ‬
                                                                   ‫اما به هر کدام که رجوع میکنم میبینم که در انحصارِ یک مُتِوَلّی است.‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                        ‫‪Prev‬‬        ‫3‬        ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬          ‫‪Exit‬‬
‫بهعنوان یک انسان به ارزشهای انسانی و جهانشمول تکیه میکنیم. به انسانیت، حقوق بشر، آزادی وعقالنیت. و میبینیم که این عرصه، متولی‬
               ‫ِ ِ‬
‫دارد. برخی از روشنفکران ما میگویند که این ارزشها صاحب دارد. یک کُل تفکیکناپذیر است و متولی دارد. متولیای که تحت عنوان جهان شمولیت‬
                                                                    ‫ِ‬                                           ‫ِ‬
                                                     ‫ِ‬
‫در برابرِ هویت، یک الگو و یک گفتمان را تبلیغ میکند و این ارزشهای جهانی را به تصاحب خود درآورده است : الگوی نئولیبرالیسم و دیسکورِ پایان‬
‫ِ‬
                                                                                                           ‫ایدئولوژیها و پایان تاریخ را .‬
                                                                                                                      ‫ِ‬
‫به قول "پی یر بوردیو"، بر طبق این گفتمان، انسان امروز در برابر یک آلترناتیو قرار گرفته است : یا الگوی جدید را، بپذیرد، وگرنه متوحش است.‬
                                                                                         ‫ِ‬                  ‫ِ‬                    ‫ِ‬
‫یا بپذیرد که ایدئولوژیها شکست خورداهاند، اسطورهٔ جهانسوم به تاریخ پیوسته، اتوپیهایی که وعده میدادند به تحقق پیوسته و به جهنم بدل شدند. تاریخ‬
                                                                                       ‫ِ‬
‫به پایان رسیده و تنها راهِ نجات، پیوستن به کَمپ فاتحین است. به کَمپ پیروز شدگان. یعنی به کَمپ تمدن غرب بهعنوان تمدن غالب و یا نپذیرد و در‬
                      ‫ِ ِ‬              ‫ِ ِ‬                              ‫ِ‬                      ‫ِ‬
 ‫این صورت راهِ دیگری به جز توحش در برابرش نیست. و توحش یعنی مقاومت در برابرِ این هویت غالب و مسلط و حاکم. این هویت پیروز. تمدن غرب.‬
       ‫ِ‬            ‫ِ‬                             ‫ِ‬
                                                                                                                       ‫درنتیجه میبینم که :‬
       ‫ِ‬                                                            ‫ِ‬
 ‫تکیه من به جهانشمولیت و ارزشهای انسانی، عمالً یعنی تبعیت از حکومت واحد جهانی، که متشکل از پنج سازمان بینالمللی است و پذیرش این‬        ‫ٔ‬
               ‫ِ ِ‬         ‫ِ ِ ِ‬                                                ‫ِ‬
‫تفکرِ توتالیترِ حاکم ـ پذیرش نئولیبرالیسم ـ که امروز الگوی مسلط اونیورسالیزم است. و پذیرش این الگو، تحت عنوان هویت مشترک انسانمدرن، عمالً‬
                                                      ‫ِ‬                                                            ‫ِ‬
 ‫به حذف ویژگیهای خودم، سنتم، فرهنگم، مذهبم میانجامد و از سوی دیگر به معنای بستن هرگونه چشماندازِ دیگری در تاریخ است. و تنها وظیفه من‬
     ‫ٔ‬                                                   ‫ِ‬                                                                              ‫ِ‬
        ‫این خواهد بود که وفادارانه از این الگو تبعیت کنم. کاری که در جامعه ما، رضاخان کرد و در ترکیه آتاتُرک و هر دو تجربه، شکست خورده و ناکام.‬
                                                                             ‫ٔ‬
                                        ‫ِ‬
‫از سوی دیگر، به این نتیجه میرسم که من باید خودم به فکرِ خودم باشم و جز به مدد همین فرهنگ بومی، همین تاریخ ، همین سنت و همین‬
                                                                                     ‫ِ‬
‫مذهب، امکان رشد و تحولی نخواهم داشت. با تکیه به هویت خودم. و باز مردم میگویند که این عرصه هم صاحب دارد. متولی دارد. نهاد رسمی دارد.‬
                                                                                                                            ‫ِ‬
                                                                                       ‫ِ‬                             ‫ِ ِ‬
‫بنیادگرایی تحت عنوان اصالت، دین را و سنت را و فرهنگ مرا صاحب شده و باز مرا در برابرِ یک آلترناتیو قرار میدهد : یا این دین و سنت و تاریخ و‬

‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬         ‫4‬        ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬         ‫‪Exit‬‬
‫فرهنگ را همانطور که هست میپذیری، و اگر نپذیری میشوی غربزده!‬
      ‫ِ‬
‫هردو صاحبان رسمی، از ما میخواهند که یک چشممان را کور کنیم. هر دو از ما میخواهند که تبعیت کنیم. یکی از ما میخواهد که واقعیت جهان‬
                                                                                                                        ‫ِ‬
              ‫ِ‬                                       ‫ِ‬                                ‫ِ ٔ‬
‫را بپذیریم و دیگری از ما میخواهد که واقعیت جامعه خود را بپذیریم. اولی خود را متولی جهانشمولیت میداند و دومی خود را متولی سنت. در هر دو‬
                           ‫ِ‬
‫امر، خشونت هست و اجبار. هر دو فکر میکنند که تاریخ به پایان رسیده است و هر دو از ما میخواهند که به "دیکتاتوری واقعیت" تن دهیم. جستجو را‬
                                                 ‫کنار بگذاریم و این توهم را که میشود ـ به گفته فانون ـ از " آغازِ دوبارهٔ تاریخ" سخن گفت.‬
                                                                                            ‫ٔ‬
‫ٔ‬                                                                                   ‫ِ‬                       ‫ِ‬
‫سیسال پیش، شریعتی رسالت روشنفکر را در تحقق یک پروژهٔ رهاییبخش میدانست. رهایی یعنی چه؟ یعنی از مخمصه در آمدن. نجات از مخمصه‬
                      ‫ِ‬                ‫ِ‬
‫مرگ، نابودی. نجات یعنی تمهید انسان برای بقا، برای جاودانگی. شریعتی پروژهٔ رهاییبخش خود را، نجات ارزشها از متولیان آن میدانست. رهایی سه‬
                                                    ‫ِ‬
                                                  ‫ِ‬                  ‫ِ‬                     ‫ِ‬                                  ‫ِ ِ‬
                                          ‫آرمان بزرگ بشری : رهایی سوسیالیزم از تُولیَّت زور، دمکراسی از تولیت زر، و مذهب از تولیت تزویر.‬
                                                                                                                 ‫ِ‬
                                                               ‫ِ‬
‫امروز، دیوار برلین فروریخته (البته نه برای برخی ازروشنفکران ما که هنوز پشت این دیوار اسیرند!)، سوسیالیزمِ دولتی از بین رفته است و دیسکورِ‬
                                                                              ‫ِ‬
                             ‫سوسیالیسم مغلوبه اعالم شده است، در عین حال که فقر و گرسنگی در جهان بیشتر از هر زمان دیگری بیداد میکنند.‬
                                                   ‫ِ‬
‫ِ‬
‫استعمارِ اروپایی زمان شریعتی، از بین رفته است، و دمکراسیهای لیبرال و دولتهای ملی سرمایهداری، اقتدارِ دیرین خود را ندارند و در برابرِ حکومت‬
                                ‫ِ‬                         ‫ِ‬                                                          ‫ِ ِ‬
                                                                                                            ‫جهانی، روزبهروز ضعیفتر میشوند.‬
             ‫ادیان نهادینه و رسمی، کلیساها و کنیسهها و حوزهها، از نظرِ اجتماعی دچارِ بحراناند و ایمان روزبهروز وحشیتر و نا اهلیتر میشود.‬
                                                                                                                                   ‫ِ‬
                                                                                        ‫ِ‬
‫ارزشها و آرمانهامان همانهاست : آزادی، عدالت اجتماعی، معنویت و عرفان. اما، دشمنانمان متفاوتاند. و با اینحال ما هنوز در مخمصهایم و در‬
                                                                      ‫ِ‬                              ‫ِ‬      ‫ِ‬
                                                  ‫جستجوی نجات. نجات از چنگ متولیان جدید. امروز باید پروژهٔ رهائیبخش دیگری را پیریخت.‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                         ‫‪Prev‬‬        ‫5‬         ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬          ‫‪Exit‬‬
‫انسان با آزادی است که آغاز میشود. این سخن شریعتی است. آزادی یعنی اهلی نشدن. خو نگرفتن. نهادینه نشدن. رسمیت نیافتن. محتومیت را‬
                                                                                       ‫ِ‬
                                                                         ‫نپذیرفتن. آزادی یعنی، عبور از مرزها و پیوستن همه افقها به هم.‬
                                                                                      ‫ِ ٔ‬
                                                                                                  ‫ِ‬
‫این دعوت شریعتی از ماست. دعوت روشنفکران جدید. روشنفکرانی که ما صدایشان را کمتر میشنویم. روشنفکران مطرودی که هنوز در قالبی‬
                        ‫ِ‬                                                            ‫ِ‬                                       ‫ِ‬
                                          ‫نگنجیدهاند و قالبی را انتخاب نکردهاند. و یا به دنبال یک بُعد دیگر، یک افق دیگر و یک راهِ دیگرند.‬
                                                                 ‫ِ‬                    ‫ِ‬
                           ‫ِ‬                                                             ‫ِ‬            ‫ِ‬                   ‫ِ‬
‫این دعوت فانون است به "انسان جدید". انسان جدید با قهر، و آغازِ دوبارهٔ تاریخ است که شاخص میشود. این سخن فانون است. قهر یعنی نادیده‬
‫گرفتن و نپذیرفتن واقعیت. تن به الگوی حاکم جهانی و الگوی بومی ندادن. انسانی که میگفت : "من خود بنیان خودم هستم. حجم تاریخ هیچ یک از‬
                 ‫ِ‬              ‫ِ‬                                                           ‫ِ‬                        ‫ِ‬
                                                                                    ‫ِ‬
                                                         ‫کنشهایم را تعیین نمیکند و بدین ترتیب در دایرهٔ آزادی خویش، وارد میشوم".‬
        ‫ِ‬                                            ‫ٔ‬            ‫ٔ‬             ‫ِ‬             ‫ٔ‬                            ‫ِ‬
‫این دعوت ژاکبرک است به آندلُس. اندیشه دو کرانه. جمع مجدد دو کرانه از هم گسیخته غرب و شرق مدیترانه. تا "غنای تکثر را با وحدت انسانی"‬
                                           ‫ِ‬
                                                                                             ‫بتوان بازترکیب نمود. دعوتی دردسرساز و سخت.‬
‫ِ‬
‫دعوت به درافتادن. درافتادن با نظم جهانی، با نئولیبرالیسم که خشونت میکند. بیداد میکند. جنایت میکند و درافتادن با گفتارِ رسمی و مسلط‬
                                                                                                      ‫ِ‬
‫مذهب. در افتادن هم با سنت و هم با مدرنیته. با سنت که زمینگیرمان میکند و با مدرنیته بیبنیاد. دعوت به پاالیش سنت و به نقد مدرنیته. این دعوت،‬
                                 ‫ِ‬                      ‫ٔ‬
‫دعوت به بازسازی است، پس از تخریب. دعوت به "رفرم" در دین است و به "ضدِ رفرم" در نهاد رسمی دین. دعوت به مبارزه با واقعیت است و به خلق و‬
                                             ‫ِ‬
‫ابداعِ الگوهای جدید. این دعوت، دعوت به فَرارَوی است و نه عقبنشینی. دعوت به اورودیس است و نه ژانوس. دعوت به جلو رفتن و به عقب برنگشتن.‬
                                                                                          ‫ِ‬
‫به این دعوت امروز چگونه میتوان پاسخ داد : با نجات انسانیت از انحصارِ نئولیبرالیزمِ جدید. بازگشت به اومانیزمی که رستگاری را برای همه میخواهد‬
                           ‫ِ‬                 ‫ِ‬
    ‫و همبستگی میان انسانها را شعارِ خود قرار داده بود. بازگشت به اومانیزمی عدالتخواهانه که آزادی بشر را جز با عدالت اجتماعی ممکن نمیداند.‬
                                                                                                                              ‫ِ ِ‬


‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                         ‫‪Prev‬‬        ‫6‬         ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬       ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬                                ‫ِ‬                                                           ‫ِ‬
                  ‫و نجات مذهب از انحصارِ بنیادگرایی. با اصالح دین. اصالح دین و تقویت اصالح در درون نهاد دین. این دعوت شریعتی از ماست.‬
                                                     ‫ِ‬                         ‫ِ‬          ‫ِ‬
‫آیا چنین دعوتی خود حامل نوعی اسکیزوفرنی نیست؟ نه! ما نمیخواهیم دو همجواری ایجاد کنیم. نمیخواهیم هر کدام را بفرستیم به یک حوزه،‬
                                                                                                       ‫ِ‬
                  ‫ِ‬
      ‫یکی را به عرصه عمومی و دیگری را به عرصه خصوصی و همه تالشمان این باشد که ایندو باهم برخورد نکنند. صحبت از بازسازی دوباره است.‬
                                                                               ‫ٔ‬            ‫ٔ‬                       ‫ٔ‬


                                                          ‫ِ‬
‫سخن گفتن از انسان جدید، از آغازِ دوبارهٔ تاریخ، برای جامعه ما که تجربه اتوپی و شکست اتوپی و انقالب و جنگ را از سر گذرانده، جذابیت ندارد. ما‬
                                                                       ‫ٔ‬           ‫ٔ‬                                      ‫ِ‬
           ‫ِ‬
‫یک جامعه خستهایم و مجروح. این است که از واکنشهایمان در برابرِ تجربیاتمان گاه تئوری میسازیم. از واکنشمان نسبت به شکست، تئوری واقعگرایی‬  ‫ٔ‬
‫میسازیم. دیگر حوصله نداریم. از ادعاهای جوانی دست کشیدهایم. برخی از روشنفکرانمان هم براین باورند و دارند اَقلّی میشوند. به واقعیت باج میدهند.‬
                           ‫ِ‬                                                                                 ‫ِ ِ‬
‫عقبنشینی میکنند. با گُفتمان مسلط بر جهان همصدا میشوند ، تا مخاطب پیدا کنند. با واکنش جامعه نسبت به شکست خویش، ... تا مقبولیت پیدا‬
                                                     ‫ِ‬
                                                                                         ‫کنند. مخالفتخوانی نمیکنند، جامعه را تکان نمیدهند ...‬
     ‫ِ‬       ‫ِ‬         ‫ِ‬
‫و اگر خستگی از این تجربههای همه تلخ و زدگی از این ادعاهای بزرگ را از جامعه میتوان پذیرفت و فهمید امّا، از جانب روشنفکران ما قابل قبول‬
        ‫نیست. مگرنه اینکه روشنفکر، وجدان آگاه و منتقد جامعه است؟ مگرنه اینکه شاخصه روشنفکری، بینش انتقادی و آزادی اش در تفکر است؟‬
                                            ‫ِ‬              ‫ٔ‬                                            ‫ِ‬
                                                             ‫امروز ما نیازمند یک فریاد جدید هستیم. یک " ال"ی جدید، یک "نَهِ" دوباره.‬
‫"نه"ِ همزمان، به گفتمان هویتگرایی. به سنت متصلب. به تولیت دین. به گفتمان مذهب منهای آزادی. منهای خرد. منهای فردیت. منهای انسانیت.‬
                                                    ‫ِ ِ‬                     ‫ِ‬              ‫ِ‬                ‫ِ‬
‫ِ‬
‫و "نه" به گفتمان "پایان تاریخ" . گفتمان پایان ایدئولوژیها. گفتمان پایان اُمید و اُتوپی. گفتمان آزادی بدون عدالت. دینداری منهای اجتماع. معنویت‬
                     ‫ِ‬                   ‫ِ ِ‬                          ‫ِ ِ‬                       ‫ِ ِ‬                   ‫ِ ِ‬
                                                                                                                         ‫ِ‬        ‫ِ ِ‬
                                                                                                               ‫فردی بدون مسئولیت اجتماعی.‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬        ‫7‬         ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫تاریخ به پایان نرسیده است، دوستان! بلکه ایستاده است. متوقف شده است. چرا؟ چون ما متوقف شدهایم. چون ما دیگر به نیرویمان برای تغییرش‬
    ‫ِ‬                              ‫ِ‬                                                 ‫ِ‬
‫ایمان نداریم. چون دیگر امید نداریم. چون در برابرِ واقعیت بد و بدتر قرار گرفتهایم و دیگر امید به تحقّق حقیقت خوبمان را نداریم. چون محتومیت این‬
                                          ‫ِ‬
‫ِ‬                             ‫ِ ِ‬               ‫ِ‬
‫واقعیتها را پذیرفتهایم. و میان ایندو انتخاب میکنیم. اینست که تاریخ ایستاده است. در بنبست نئولیبرالیسم تمدن غربی و بنیادگرایی و هویتخواهی‬
                                                                                                                ‫ِ‬
                                                                                                                                          ‫ما.‬
                                                                         ‫انسان امّا، با آزادی آغاز میشود. با یک "نَهِ" بزرگ. با آغازِ دوبارهٔ تاریخ.‬
‫دیروز از ارشاد که برمیگشتم، در حالیکه سوار ماشین میشدم، یکی از دور از من پرسید : شریعتی چهگونه شریعتی شد؟ چشمام افتاد به ارشاد،‬
                                                                                                                      ‫ِ‬
                                                                                     ‫سوار شدم و از پشت پنجرهٔ باز گفتم : با "نَه" گفتن!‬




‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬        ‫8‬            ‫‪Next‬‬                                    ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬            ‫‪Exit‬‬
‫تکیه من به جهانشمولیت و ارزشهای انسانی، عمالً یعنی تبعیت‬      ‫ٔ‬          ‫دوران جدید را دوران گذار میگویند. شریعتی سیسال پیش گفت‬
                                                                                                                    ‫ِ‬              ‫ِ‬
 ‫از حکومت واحد جهانی، که متشکل از پنج سازمان بینالمللی است‬‫ِ‬               ‫و مصداقش امروز است. گذار یعنی چه؟ یعنی از جایی به جای دیگر‬
 ‫و پذیرش این تفکرِ توتالیترِ حاکم ـ پذیرش نئولیبرالیسم ـ که امروز‬
                            ‫ِ‬                               ‫ِ‬             ‫رفتن. مبدایی و مقصدی داشتن. اما ویژگی این گذار، گذاری که جامعه‬
                                                                          ‫ٔ‬                        ‫ِ‬
  ‫ِ ِ‬           ‫ِ‬                                      ‫ِ‬
 ‫الگوی مسلط اونیورسالیزم است. و پذیرش این الگو، تحت عنوان هویت‬            ‫ما با آن شاخص میشود، اینست که ما هم مبدأ را و هم مقصد را در‬
                ‫ُ‬                      ‫ِ‬
 ‫مشترک انسانمدرن، عمالً به حذف ویژگیهای خودم، سنتم، فرهنگم،‬
                                                     ‫ِ‬        ‫ِ‬           ‫خود داریم. گذارِ ما به معنای رساندن ذهنیتمان به عینیتمان است.‬
                                                                                                         ‫ِ‬
‫و مذهبم میانجامد و از سوی دیگر به معنای بستن هرگونه چشماندازِ‬
                     ‫ِ‬                                                     ‫ِ ِ‬                         ‫ِ‬                   ‫ِ‬
                                                                          ‫رساندن واقعیت روزمرگیمان به ذهنیت جهانیمان است. رساندن هویت‬
                                                                                                                                    ‫ِ‬
 ‫دیگری در تاریخ است. و تنها وظیفه من این خواهد بود که وفادارانه از‬
                                     ‫ٔ‬                                                                                  ‫ِ‬
                                                                          ‫بومیمان به هویت انسانیمان است. اتیک ‪ éthique‬به اتوس ‪.éthos‬‬
 ‫این الگو تبعیت کنم. کاری که در جامعه ما، رضاخان کرد و در ترکیه‬
                                ‫ٔ‬                                         ‫اخالقمان به رفتارمان. گذار برای ترمیم آنچه که یکی از روشنفکران‬
                                                                          ‫ِ‬                          ‫ِ‬
                         ‫آتاتُرک و هر دو تجربه، شکست خورده و ناکام.‬                                    ‫ما، اِسکیزوفِرُنی اجتماعی نامیده است.‬
                                                                                                                           ‫ِ‬



‫سخن گفتن از انسان جدید، از آغازِ دوبارهٔ تاریخ، برای جامعه ما که‬
       ‫ٔ‬                                       ‫ِ‬                           ‫ِ‬
                                                                          ‫در زندگی روزمرهام ، میبینم که به عنوان یک ایرانی، درگیرِ مشکالت‬
                                                                                                    ‫ِ‬                             ‫ِ‬
                                                 ‫ِ‬
‫تجربه اتوپی و شکست اتوپی و انقالب و جنگ را از سر گذرانده، جذابیت‬
                                                              ‫ٔ‬                    ‫ِ‬
                                                                          ‫خودمام؛ فقر، بیکاری، عقبافتادگی فرهنگی، نا امنی، مشکالت سیاسی،‬
                                                                                                            ‫ِ‬
‫ندارد. ما یک جامعه خستهایم و مجروح. این است که از واکنشهایمان‬
                                                   ‫ٔ‬                      ‫مسائل مذهبی... و از روزمرگی که خارج میشوم، کتاب که بدست‬     ‫ِ‬
‫در برابرِ تجربیاتمان گاه تئوری میسازیم. از واکنشمان نسبت به‬                                           ‫ِ‬          ‫ِ‬
                                                                          ‫میگیرم و یا مینشینم پشت انترنت، پشت ماهواره، با جهان و دنیاهای‬
                                                       ‫ِ‬
‫شکست، تئوری واقعگرایی میسازیم. دیگر حوصله نداریم. از ادعاهای‬                                            ‫ِ‬
                                                                          ‫دیگر که رابطه برقرار میکنم... از حقارت این مسائل و کوچکی جهان‬
                                                                          ‫ِ‬      ‫ِ‬
‫جوانی دست کشیدهایم. برخی از روشنفکرانمان هم براین باورند و دارند‬          ‫خودم در شگفت میمانم. میخواهم میان این و آن رابطه بر قرار کنم.‬
‫اَقلّی میشوند. به واقعیت باج میدهند. عقبنشینی میکنند. با گُفتمان‬
‫ِ‬                                                                                     ‫ِ‬                     ‫ِ‬                    ‫ِ‬
                                                                          ‫میان عینیت اجتماعیام و ذهنیت فکریام. میان واقعیت زندگیام و‬
                                                                                              ‫ِ‬                                         ‫ِ‬
‫مسلط بر جهان همصدا میشوند، تا مخاطب پیدا کنند. مخالفتخوانی‬    ‫ِ‬                                                ‫ِ‬
                                                                          ‫حقیقت انسانیام. میان هویت ایرانی ـ فرهنگی خودم و ارزشهای‬
                                                                                               ‫ِ‬                     ‫ِ‬              ‫ِ‬
                                   ‫نمیکنند، جامعه را تکان نمیدهند.‬                                                     ‫جهانشمول انسانیام.‬
                                                                                                                                 ‫ِ‬

‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                            ‫‪Prev‬‬      ‫9‬    ‫‪Next‬‬                                 ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬        ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬            ‫ِ‬                   ‫ِ‬
‫این دعوت فانون است به "انسان جدید". انسان جدید با قهر، و آغازِ‬                                            ‫ِ‬
                                                                           ‫سیسال پیش، شریعتی رسالت روشنفکر را در تحقق یک پروژهٔ‬
                                                                                       ‫ِ‬
 ‫دوبارهٔ تاریخ است که شاخص میشود. این سخن فانون است. قهر یعنی‬               ‫رهاییبخش میدانست. رهایی یعنی چه؟ یعنی از مخمصه در آمدن.‬
 ‫نادیده گرفتن و نپذیرفتن واقعیت. تن به الگوی حاکم جهانی و الگوی‬
                  ‫ِ‬                        ‫ِ‬                                ‫نجات از مخمصه مرگ، نابودی. نجات یعنی تمهید انسان برای بقا،‬
                                                                                                                         ‫ٔ‬
                                    ‫بومی ندادن. انسانی که میگفت :‬                                                          ‫برای جاودانگی.‬

‫"...من خود بنیان خودم هستم. حجم تاریخ هیچ یک از کنشهایم‬
                        ‫ِ‬              ‫ِ‬                                        ‫ِ‬                     ‫ِ‬
                                                                           ‫شریعتی پروژهٔ رهاییبخش خود را، نجات ارزشها از متولیان آن‬
                                                                                                                   ‫ِ‬
            ‫ِ‬
‫را تعیین نمیکند و بدین ترتیب در دایرهٔ آزادی خویش، وارد‬                    ‫ِ‬                                    ‫ِ ِ‬
                                                                           ‫میدانست. رهایی سه آرمان بزرگ بشری : رهایی سوسیالیزم از تُولیَّت‬
                                                                                                  ‫ِ‬
                                                ‫میشوم...".‬                                           ‫ِ‬                   ‫ِ‬
                                                                                              ‫زور، دمکراسی از تولیت زر، و مذهب از تولیت تزویر.‬




‫امروز ما نیازمند یک فریاد جدید هستیم. یک " ال"ی جدید، یک‬                   ‫انسان با آزادی است که آغاز میشود. این سخن شریعتی است. آزادی‬
                                                                                             ‫ِ‬
                                               ‫"نهِ" دوباره.‬               ‫یعنی اهلی نشدن. خو نگرفتن. نهادینه نشدن. رسمیت نیافتن. محتومیت‬
                                                                            ‫را نپذیرفتن. آزادی یعنی، عبور از مرزها و پیوستن همه افقها به هم.‬
                                                                                         ‫ِ ٔ‬
‫"نهِ" همزمان، به گفتمان هویتگرایی. به سنت متصلب. به تولیت‬
 ‫ِ‬                 ‫ِ‬                    ‫ِ‬
                                             ‫ِ‬
‫دین. به گفتمان مذهب منهای آزادی. منهای خرد. منهای فردیت. منهای‬
                                                    ‫ِ‬                                                   ‫ِ‬                       ‫ِ‬
                                                                           ‫این دعوت شریعتی از ماست. دعوت روشنفکران جدید. روشنفکرانی‬
                                                                                             ‫ِ‬
‫انسانیت، و "نه" به گفتمان "پایان تاریخ". گفتمان پایان ایدئولوژیها.‬
             ‫ِ ِ‬                  ‫ِ‬       ‫ِ‬                                ‫که ما صدایشان را کمتر میشنویم. روشنفکران مطرودی که هنوز در‬
                                                                                                ‫ِ‬
‫گفتمان پایان اُمید و اُتوپی. گفتمان آزادی بدون عدالت. دینداری منهای‬
       ‫ِ‬                    ‫ِ ِ‬                        ‫ِ ِ‬                 ‫"قالب"ی نگنجیدهاند و قالبی را انتخاب نکردهاند. و یا به دنبال یک‬
                                                                               ‫ِ‬
                              ‫ِ‬        ‫ِ ِ ِ‬
                     ‫اجتماع. معنویت فردی بدون مسئولیت اجتماعی.‬                                      ‫بُعد دیگر، یک افق دیگر و یک راهِ دیگرند.‬
                                                                                                                            ‫ِ‬


‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                            ‫‪Prev‬‬      ‫01‬     ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬        ‫‪Exit‬‬

More Related Content

Viewers also liked

پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟
خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟
خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟کانون آرمان شریعتی
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !
GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !
GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !ACSSLIDESHARE
 
La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...
La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...
La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...OGZ
 

Viewers also liked (14)

انسان و جستجوی دانش
انسان و جستجوی دانشانسان و جستجوی دانش
انسان و جستجوی دانش
 
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 
فانونی که ما می‌شناسیم
فانونی که ما می‌شناسیمفانونی که ما می‌شناسیم
فانونی که ما می‌شناسیم
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 
خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟
خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟
خاتمي، کروبي، عبدالله نوري؟ یا هيچکدام؟
 
پروژه بازسازي
پروژه بازسازيپروژه بازسازي
پروژه بازسازي
 
بي‌مايه فطير است
بي‌مايه فطير استبي‌مايه فطير است
بي‌مايه فطير است
 
توسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيرانيتوسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيراني
 
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفرزبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
 
دینِ ما و دینِ آنها
دینِ ما و دینِ آنهادینِ ما و دینِ آنها
دینِ ما و دینِ آنها
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
 
شریعتی منتقد و نه نافی لیبرالیسم
شریعتی منتقد و نه نافی لیبرالیسمشریعتی منتقد و نه نافی لیبرالیسم
شریعتی منتقد و نه نافی لیبرالیسم
 
GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !
GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !
GOSTO DE ME ENTRETER ASSIM !
 
La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...
La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...
La livraison, un levier de satisfaction et de fidélisation pour les e.commerç...
 

Similar to وفاداری به انسان جدید

آوینی و مدرنیته نهایی
آوینی و مدرنیته   نهاییآوینی و مدرنیته   نهایی
آوینی و مدرنیته نهاییSaeid Heidari
 
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دینغریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دینکانون آرمان شریعتی
 
آزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبان
آزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبانآزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبان
آزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبانکانون آرمان شریعتی
 
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیجامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیکانون آرمان شریعتی
 
تاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپيا
تاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپياتاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپيا
تاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپياکانون آرمان شریعتی
 

Similar to وفاداری به انسان جدید (20)

اريکه ايرانيان
اريکه ايرانياناريکه ايرانيان
اريکه ايرانيان
 
بودن به از نبود شدن؟ بستگي دارد
بودن به از نبود شدن؟ بستگي داردبودن به از نبود شدن؟ بستگي دارد
بودن به از نبود شدن؟ بستگي دارد
 
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی   تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 
انتظار عليه انتظار
انتظار عليه انتظارانتظار عليه انتظار
انتظار عليه انتظار
 
دروازه‌هاي گوناگون شهر يوسف
دروازه‌هاي گوناگون شهر يوسفدروازه‌هاي گوناگون شهر يوسف
دروازه‌هاي گوناگون شهر يوسف
 
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آوارهآگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
 
روشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتي
روشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتيروشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتي
روشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتي
 
آوینی و مدرنیته نهایی
آوینی و مدرنیته   نهاییآوینی و مدرنیته   نهایی
آوینی و مدرنیته نهایی
 
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دینغریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
 
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوریمصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
 
ویژگی‌های یک اندیشه
ویژگی‌های یک اندیشهویژگی‌های یک اندیشه
ویژگی‌های یک اندیشه
 
آزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبان
آزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبانآزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبان
آزادی بی عدالت سبب شکست اصلاح طلبان
 
شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟
شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟
شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟
 
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیجامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
 
شريعتي و مصدرهاي موازي
شريعتي و مصدرهاي موازيشريعتي و مصدرهاي موازي
شريعتي و مصدرهاي موازي
 
شريعتي، پيام آورِ اميد
شريعتي، پيام آورِ اميدشريعتي، پيام آورِ اميد
شريعتي، پيام آورِ اميد
 
ما و ميراث شريعتي
ما و ميراث شريعتيما و ميراث شريعتي
ما و ميراث شريعتي
 
قدسیِ وحشی
قدسیِ وحشیقدسیِ وحشی
قدسیِ وحشی
 
آخرین تصویر
آخرین تصویرآخرین تصویر
آخرین تصویر
 
تاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپيا
تاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپياتاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپيا
تاريخِ اسلام، در ميانه اسطوره و اتوپيا
 

More from کانون آرمان شریعتی

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيکانون آرمان شریعتی
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيکانون آرمان شریعتی
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستکانون آرمان شریعتی
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامکانون آرمان شریعتی
 
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شدمي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شدکانون آرمان شریعتی
 
روح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاست
روح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاستروح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاست
روح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاستکانون آرمان شریعتی
 
جنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول است
جنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول استجنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول است
جنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول استکانون آرمان شریعتی
 

More from کانون آرمان شریعتی (20)

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
 
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحمانيدرمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
 
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی   تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 
کدام روشنفکر
کدام روشنفکرکدام روشنفکر
کدام روشنفکر
 
من اعتراف می کنم
من اعتراف می کنممن اعتراف می کنم
من اعتراف می کنم
 
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زداییپروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
 
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیکدر میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
 
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
قرآن و "مساله" اي به نامِ زنقرآن و "مساله" اي به نامِ زن
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
 
معرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآنمعرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآن
 
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شدمي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
 
روح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاست
روح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاستروح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاست
روح و جانِ مشروطه، برابري انسانهاست
 
خاتمي ديگر يک خاطره است
خاتمي ديگر يک خاطره استخاتمي ديگر يک خاطره است
خاتمي ديگر يک خاطره است
 
جنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول است
جنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول استجنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول است
جنگ بنيادگرايان با جهان نامعقول است
 
گفتگو با سايت تغيير براي برابري
گفتگو با سايت تغيير براي برابريگفتگو با سايت تغيير براي برابري
گفتگو با سايت تغيير براي برابري
 

وفاداری به انسان جدید

  • 1. ‫‪sco‬‬ ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬ ‫وفاداری به انسان جديد‬ ‫ِ‬ ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬ ‫ســارا شريعتی‬ ‫5001‬ ‫شماره مقالـه :‬ ‫01‬ ‫تعـداد صفحـه :‬ ‫50/78‬ ‫آخرين بررسی :‬ ‫2831‬ ‫تاريــخ تحـرير :‬ ‫‪www.shandel.org‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫موضـوع : گذر از هويت بومی به هويت انساني‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫1‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 2. ‫وفاداری به انسان جدید‬ ‫ِ‬ ‫و آغازِ دوبارهٔ تاریخ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این مجلس دعوتی است برای بزرگداشت شریعتی. من فکر کردم بیاییم از دعوت خود شریعتی صحبت کنیم. دعوت شریعتی از ما. دعوت به وفاداری.‬ ‫وفاداری به انسان جدید و آغازِ دوبارهٔ تاریخ. پیش از آن اجازه میخواهم نگاهی به شرایط امروز بیاندازم.‬ ‫ِ‬ ‫دوران جدید را دوران گذار میگویند. شریعتی سیسال پیش گفت و مصداقش امروز است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫گذار یعنی چه؟ یعنی از جایی به جای دیگر رفتن. مبدایی و مقصدی داشتن. اما ویژگی این گذار، گذاری که جامعه ما با آن شاخص میشود، این‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫است که ما هم مبدأ را و هم مقصد را در خود داریم. گذارِ ما به معنای رساندن ذهنیتمان به عینیتمان است. رساندن واقعیت روزمرگیمان به ذهنیت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫جهانیمان است. رساندن هویت بومیمان به هویت انسانیمان است. اتیک )‪ )éthique‬به اتوس )‪ .)éthos‬اخالقمان به رفتارمان. گذار برای ترمیم آنچه که‬ ‫ِ‬ ‫یکی از روشنفکران ما، اِسکیزوفِرُنی اجتماعی نامیده است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این گذار معموالً زمان میبرد، مدت دارد. از جایی به جای دیگر رفتن، به نسبت مسافتها و فاصلهها، طول میکشد. اما ویژگی دیگرِ این گذار، همزمان‬ ‫ِ‬ ‫بودن آن است. به چه معنا؟ به این معنا که ما در یک زمان هم اینجا ایم و هم آنجا. هم رسیدهایم و هم هنوز راه نیافتادهایم و این مراحل، همه باهم، در‬ ‫ِ‬ ‫یکجا و یکزمان اتفاق افتاده است. "طی" نشده است بلکه "اتفاق" افتاده است!‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ ِ‬ ‫در یک دورهٔ بیستساله، ما هم تجربه انقالب داریم، هم تجربه جنگ، هم به نوعی تجربه جنگ داخلی، هم تجربه اصالحات! هم حکومت مذهبی داریم‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ ٔ ِ‬ ‫ِ‬ ‫و هم سکوالریزاسیون قرن بیستمی را. هم یقین مدرنیزاسیون اوایل قرن را داریم و هم شک پُستمدرنیته آستانه قرن بعد را. و چون اینها همه باهم‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫اتفاق افتاده است، فرصت فاصلهگیری و تحلیل و آماده شدن برای مرحله بعد را نداریم.‬ ‫ٔ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫2‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 3. ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در تاریخ میگویند، برای انتخاب موضوعِ تحقیق باید 05 سالی با آن فاصله داشته باشی، امّا ما در اینجا، در مملکت خودمان تحقیق تاریخیمان هم،‬ ‫ِ‬ ‫به ناگزیر میدانی است! یعنی اینکه همانجا، در جا، بالفاصله باید تحلیل کنیم. و این فوریت )‪ ، )immédiateté‬این همزمانی، ویژگی عصرِ جدید است.‬ ‫ِ‬ ‫ویژگی مدرنیته.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ژانوس خدای این دوران گذار است. خدایی که دو چهره دارد و به دو طرف نگاه میکند. به دوجهت. یک چشم در پشت سرش دارد و چشمی در‬ ‫ِ‬ ‫جلوی سرش. ما امروز، ما ساکنین این جوامع درحال گذار، همه ژانوسی هستیم. در آن واحد، هم نگاه به پشتِسر داریم و هم چشم به روبرو. هم پا در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اینجا داریم و هم سر در آنجا. در مزینان خودمان نشستهایم پشت اینترنت! پشت ماهواره. و این همزمانی میان زیست بومیمان و ذهنیت جهانیمان،‬ ‫ِ‬ ‫ناهمزمانی ایجاد میکند! نا همزمانی میان خود و جامعه. این دوجهته بودن، دوپارگی ایجاد میکند. دوپارگی میان خصوصی و عمومی.‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫این دو چشم، این دو چهرهٔ دوران گذار، کداماند؟ نخست هویت، یعنی آنچه که شخصیت مرا میسازد. یعنی تاریخم، حافظه جمعی و خاطراتم، فرهنگ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ٔ‬ ‫ِ‬ ‫و مذهبم. من شهروند ایرانینسب مسلمان شیعه دوازده امامی، که در سال 2831 زندگی میکنم. و چهرهٔ دیگرم : من انسانی متعلق به قرن بیستویکم،‬ ‫ِ‬ ‫من انسانیای که سرنوشت مشترکی با بشریت دارم. بشریتی با سرنوشتی مشترک و ارزشهایی واحد.‬‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در زندگی روزمرهام ، میبینم که به عنوان یک ایرانی، درگیرِ مشکالت خودمام؛ فقر، بیکاری، عقبافتادگی فرهنگی، نا امنی، مشکالت سیاسی، مسائل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مذهبی... و از روزمرگی که خارج میشوم، کتاب که بدست میگیرم و یا مینشینم پشت اینترنت، پشت ماهواره، با جهان و دنیاهای دیگر که رابطه برقرار‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫میکنم... از حقارت این مسائل و کوچکی جهان خودم در شگفت میمانم. میخواهم میان این و آن رابطه بر قرار کنم. میان عینیت اجتماعیام و ذهنیت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فکریام. میان واقعیت زندگیام و حقیقت انسانیام. میان هویت ایرانی ـ فرهنگی خودم و ارزشهای جهانشمول انسانیام. میخواهم " از اهالی اینجا‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫باشم و با همه افقهای باز نسبت داشته باشم."‬ ‫ٔ‬ ‫اما به هر کدام که رجوع میکنم میبینم که در انحصارِ یک مُتِوَلّی است.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫3‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 4. ‫بهعنوان یک انسان به ارزشهای انسانی و جهانشمول تکیه میکنیم. به انسانیت، حقوق بشر، آزادی وعقالنیت. و میبینیم که این عرصه، متولی‬ ‫ِ ِ‬ ‫دارد. برخی از روشنفکران ما میگویند که این ارزشها صاحب دارد. یک کُل تفکیکناپذیر است و متولی دارد. متولیای که تحت عنوان جهان شمولیت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در برابرِ هویت، یک الگو و یک گفتمان را تبلیغ میکند و این ارزشهای جهانی را به تصاحب خود درآورده است : الگوی نئولیبرالیسم و دیسکورِ پایان‬ ‫ِ‬ ‫ایدئولوژیها و پایان تاریخ را .‬ ‫ِ‬ ‫به قول "پی یر بوردیو"، بر طبق این گفتمان، انسان امروز در برابر یک آلترناتیو قرار گرفته است : یا الگوی جدید را، بپذیرد، وگرنه متوحش است.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یا بپذیرد که ایدئولوژیها شکست خورداهاند، اسطورهٔ جهانسوم به تاریخ پیوسته، اتوپیهایی که وعده میدادند به تحقق پیوسته و به جهنم بدل شدند. تاریخ‬ ‫ِ‬ ‫به پایان رسیده و تنها راهِ نجات، پیوستن به کَمپ فاتحین است. به کَمپ پیروز شدگان. یعنی به کَمپ تمدن غرب بهعنوان تمدن غالب و یا نپذیرد و در‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این صورت راهِ دیگری به جز توحش در برابرش نیست. و توحش یعنی مقاومت در برابرِ این هویت غالب و مسلط و حاکم. این هویت پیروز. تمدن غرب.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫درنتیجه میبینم که :‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تکیه من به جهانشمولیت و ارزشهای انسانی، عمالً یعنی تبعیت از حکومت واحد جهانی، که متشکل از پنج سازمان بینالمللی است و پذیرش این‬ ‫ٔ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫تفکرِ توتالیترِ حاکم ـ پذیرش نئولیبرالیسم ـ که امروز الگوی مسلط اونیورسالیزم است. و پذیرش این الگو، تحت عنوان هویت مشترک انسانمدرن، عمالً‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫به حذف ویژگیهای خودم، سنتم، فرهنگم، مذهبم میانجامد و از سوی دیگر به معنای بستن هرگونه چشماندازِ دیگری در تاریخ است. و تنها وظیفه من‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این خواهد بود که وفادارانه از این الگو تبعیت کنم. کاری که در جامعه ما، رضاخان کرد و در ترکیه آتاتُرک و هر دو تجربه، شکست خورده و ناکام.‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫از سوی دیگر، به این نتیجه میرسم که من باید خودم به فکرِ خودم باشم و جز به مدد همین فرهنگ بومی، همین تاریخ ، همین سنت و همین‬ ‫ِ‬ ‫مذهب، امکان رشد و تحولی نخواهم داشت. با تکیه به هویت خودم. و باز مردم میگویند که این عرصه هم صاحب دارد. متولی دارد. نهاد رسمی دارد.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫بنیادگرایی تحت عنوان اصالت، دین را و سنت را و فرهنگ مرا صاحب شده و باز مرا در برابرِ یک آلترناتیو قرار میدهد : یا این دین و سنت و تاریخ و‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫4‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 5. ‫فرهنگ را همانطور که هست میپذیری، و اگر نپذیری میشوی غربزده!‬ ‫ِ‬ ‫هردو صاحبان رسمی، از ما میخواهند که یک چشممان را کور کنیم. هر دو از ما میخواهند که تبعیت کنیم. یکی از ما میخواهد که واقعیت جهان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ٔ‬ ‫را بپذیریم و دیگری از ما میخواهد که واقعیت جامعه خود را بپذیریم. اولی خود را متولی جهانشمولیت میداند و دومی خود را متولی سنت. در هر دو‬ ‫ِ‬ ‫امر، خشونت هست و اجبار. هر دو فکر میکنند که تاریخ به پایان رسیده است و هر دو از ما میخواهند که به "دیکتاتوری واقعیت" تن دهیم. جستجو را‬ ‫کنار بگذاریم و این توهم را که میشود ـ به گفته فانون ـ از " آغازِ دوبارهٔ تاریخ" سخن گفت.‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫سیسال پیش، شریعتی رسالت روشنفکر را در تحقق یک پروژهٔ رهاییبخش میدانست. رهایی یعنی چه؟ یعنی از مخمصه در آمدن. نجات از مخمصه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مرگ، نابودی. نجات یعنی تمهید انسان برای بقا، برای جاودانگی. شریعتی پروژهٔ رهاییبخش خود را، نجات ارزشها از متولیان آن میدانست. رهایی سه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫آرمان بزرگ بشری : رهایی سوسیالیزم از تُولیَّت زور، دمکراسی از تولیت زر، و مذهب از تولیت تزویر.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫امروز، دیوار برلین فروریخته (البته نه برای برخی ازروشنفکران ما که هنوز پشت این دیوار اسیرند!)، سوسیالیزمِ دولتی از بین رفته است و دیسکورِ‬ ‫ِ‬ ‫سوسیالیسم مغلوبه اعالم شده است، در عین حال که فقر و گرسنگی در جهان بیشتر از هر زمان دیگری بیداد میکنند.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫استعمارِ اروپایی زمان شریعتی، از بین رفته است، و دمکراسیهای لیبرال و دولتهای ملی سرمایهداری، اقتدارِ دیرین خود را ندارند و در برابرِ حکومت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫جهانی، روزبهروز ضعیفتر میشوند.‬ ‫ادیان نهادینه و رسمی، کلیساها و کنیسهها و حوزهها، از نظرِ اجتماعی دچارِ بحراناند و ایمان روزبهروز وحشیتر و نا اهلیتر میشود.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ارزشها و آرمانهامان همانهاست : آزادی، عدالت اجتماعی، معنویت و عرفان. اما، دشمنانمان متفاوتاند. و با اینحال ما هنوز در مخمصهایم و در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جستجوی نجات. نجات از چنگ متولیان جدید. امروز باید پروژهٔ رهائیبخش دیگری را پیریخت.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫5‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 6. ‫انسان با آزادی است که آغاز میشود. این سخن شریعتی است. آزادی یعنی اهلی نشدن. خو نگرفتن. نهادینه نشدن. رسمیت نیافتن. محتومیت را‬ ‫ِ‬ ‫نپذیرفتن. آزادی یعنی، عبور از مرزها و پیوستن همه افقها به هم.‬ ‫ِ ٔ‬ ‫ِ‬ ‫این دعوت شریعتی از ماست. دعوت روشنفکران جدید. روشنفکرانی که ما صدایشان را کمتر میشنویم. روشنفکران مطرودی که هنوز در قالبی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نگنجیدهاند و قالبی را انتخاب نکردهاند. و یا به دنبال یک بُعد دیگر، یک افق دیگر و یک راهِ دیگرند.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این دعوت فانون است به "انسان جدید". انسان جدید با قهر، و آغازِ دوبارهٔ تاریخ است که شاخص میشود. این سخن فانون است. قهر یعنی نادیده‬ ‫گرفتن و نپذیرفتن واقعیت. تن به الگوی حاکم جهانی و الگوی بومی ندادن. انسانی که میگفت : "من خود بنیان خودم هستم. حجم تاریخ هیچ یک از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫کنشهایم را تعیین نمیکند و بدین ترتیب در دایرهٔ آزادی خویش، وارد میشوم".‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫این دعوت ژاکبرک است به آندلُس. اندیشه دو کرانه. جمع مجدد دو کرانه از هم گسیخته غرب و شرق مدیترانه. تا "غنای تکثر را با وحدت انسانی"‬ ‫ِ‬ ‫بتوان بازترکیب نمود. دعوتی دردسرساز و سخت.‬ ‫ِ‬ ‫دعوت به درافتادن. درافتادن با نظم جهانی، با نئولیبرالیسم که خشونت میکند. بیداد میکند. جنایت میکند و درافتادن با گفتارِ رسمی و مسلط‬ ‫ِ‬ ‫مذهب. در افتادن هم با سنت و هم با مدرنیته. با سنت که زمینگیرمان میکند و با مدرنیته بیبنیاد. دعوت به پاالیش سنت و به نقد مدرنیته. این دعوت،‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫دعوت به بازسازی است، پس از تخریب. دعوت به "رفرم" در دین است و به "ضدِ رفرم" در نهاد رسمی دین. دعوت به مبارزه با واقعیت است و به خلق و‬ ‫ِ‬ ‫ابداعِ الگوهای جدید. این دعوت، دعوت به فَرارَوی است و نه عقبنشینی. دعوت به اورودیس است و نه ژانوس. دعوت به جلو رفتن و به عقب برنگشتن.‬ ‫ِ‬ ‫به این دعوت امروز چگونه میتوان پاسخ داد : با نجات انسانیت از انحصارِ نئولیبرالیزمِ جدید. بازگشت به اومانیزمی که رستگاری را برای همه میخواهد‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و همبستگی میان انسانها را شعارِ خود قرار داده بود. بازگشت به اومانیزمی عدالتخواهانه که آزادی بشر را جز با عدالت اجتماعی ممکن نمیداند.‬ ‫ِ ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫6‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 7. ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و نجات مذهب از انحصارِ بنیادگرایی. با اصالح دین. اصالح دین و تقویت اصالح در درون نهاد دین. این دعوت شریعتی از ماست.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫آیا چنین دعوتی خود حامل نوعی اسکیزوفرنی نیست؟ نه! ما نمیخواهیم دو همجواری ایجاد کنیم. نمیخواهیم هر کدام را بفرستیم به یک حوزه،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یکی را به عرصه عمومی و دیگری را به عرصه خصوصی و همه تالشمان این باشد که ایندو باهم برخورد نکنند. صحبت از بازسازی دوباره است.‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫سخن گفتن از انسان جدید، از آغازِ دوبارهٔ تاریخ، برای جامعه ما که تجربه اتوپی و شکست اتوپی و انقالب و جنگ را از سر گذرانده، جذابیت ندارد. ما‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یک جامعه خستهایم و مجروح. این است که از واکنشهایمان در برابرِ تجربیاتمان گاه تئوری میسازیم. از واکنشمان نسبت به شکست، تئوری واقعگرایی‬ ‫ٔ‬ ‫میسازیم. دیگر حوصله نداریم. از ادعاهای جوانی دست کشیدهایم. برخی از روشنفکرانمان هم براین باورند و دارند اَقلّی میشوند. به واقعیت باج میدهند.‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫عقبنشینی میکنند. با گُفتمان مسلط بر جهان همصدا میشوند ، تا مخاطب پیدا کنند. با واکنش جامعه نسبت به شکست خویش، ... تا مقبولیت پیدا‬ ‫ِ‬ ‫کنند. مخالفتخوانی نمیکنند، جامعه را تکان نمیدهند ...‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و اگر خستگی از این تجربههای همه تلخ و زدگی از این ادعاهای بزرگ را از جامعه میتوان پذیرفت و فهمید امّا، از جانب روشنفکران ما قابل قبول‬ ‫نیست. مگرنه اینکه روشنفکر، وجدان آگاه و منتقد جامعه است؟ مگرنه اینکه شاخصه روشنفکری، بینش انتقادی و آزادی اش در تفکر است؟‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫امروز ما نیازمند یک فریاد جدید هستیم. یک " ال"ی جدید، یک "نَهِ" دوباره.‬ ‫"نه"ِ همزمان، به گفتمان هویتگرایی. به سنت متصلب. به تولیت دین. به گفتمان مذهب منهای آزادی. منهای خرد. منهای فردیت. منهای انسانیت.‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و "نه" به گفتمان "پایان تاریخ" . گفتمان پایان ایدئولوژیها. گفتمان پایان اُمید و اُتوپی. گفتمان آزادی بدون عدالت. دینداری منهای اجتماع. معنویت‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫فردی بدون مسئولیت اجتماعی.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫7‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 8. ‫تاریخ به پایان نرسیده است، دوستان! بلکه ایستاده است. متوقف شده است. چرا؟ چون ما متوقف شدهایم. چون ما دیگر به نیرویمان برای تغییرش‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ایمان نداریم. چون دیگر امید نداریم. چون در برابرِ واقعیت بد و بدتر قرار گرفتهایم و دیگر امید به تحقّق حقیقت خوبمان را نداریم. چون محتومیت این‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫واقعیتها را پذیرفتهایم. و میان ایندو انتخاب میکنیم. اینست که تاریخ ایستاده است. در بنبست نئولیبرالیسم تمدن غربی و بنیادگرایی و هویتخواهی‬ ‫ِ‬ ‫ما.‬ ‫انسان امّا، با آزادی آغاز میشود. با یک "نَهِ" بزرگ. با آغازِ دوبارهٔ تاریخ.‬ ‫دیروز از ارشاد که برمیگشتم، در حالیکه سوار ماشین میشدم، یکی از دور از من پرسید : شریعتی چهگونه شریعتی شد؟ چشمام افتاد به ارشاد،‬ ‫ِ‬ ‫سوار شدم و از پشت پنجرهٔ باز گفتم : با "نَه" گفتن!‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫8‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 9. ‫تکیه من به جهانشمولیت و ارزشهای انسانی، عمالً یعنی تبعیت‬ ‫ٔ‬ ‫دوران جدید را دوران گذار میگویند. شریعتی سیسال پیش گفت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از حکومت واحد جهانی، که متشکل از پنج سازمان بینالمللی است‬‫ِ‬ ‫و مصداقش امروز است. گذار یعنی چه؟ یعنی از جایی به جای دیگر‬ ‫و پذیرش این تفکرِ توتالیترِ حاکم ـ پذیرش نئولیبرالیسم ـ که امروز‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫رفتن. مبدایی و مقصدی داشتن. اما ویژگی این گذار، گذاری که جامعه‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫الگوی مسلط اونیورسالیزم است. و پذیرش این الگو، تحت عنوان هویت‬ ‫ما با آن شاخص میشود، اینست که ما هم مبدأ را و هم مقصد را در‬ ‫ُ‬ ‫ِ‬ ‫مشترک انسانمدرن، عمالً به حذف ویژگیهای خودم، سنتم، فرهنگم،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫خود داریم. گذارِ ما به معنای رساندن ذهنیتمان به عینیتمان است.‬ ‫ِ‬ ‫و مذهبم میانجامد و از سوی دیگر به معنای بستن هرگونه چشماندازِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫رساندن واقعیت روزمرگیمان به ذهنیت جهانیمان است. رساندن هویت‬ ‫ِ‬ ‫دیگری در تاریخ است. و تنها وظیفه من این خواهد بود که وفادارانه از‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫بومیمان به هویت انسانیمان است. اتیک ‪ éthique‬به اتوس ‪.éthos‬‬ ‫این الگو تبعیت کنم. کاری که در جامعه ما، رضاخان کرد و در ترکیه‬ ‫ٔ‬ ‫اخالقمان به رفتارمان. گذار برای ترمیم آنچه که یکی از روشنفکران‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫آتاتُرک و هر دو تجربه، شکست خورده و ناکام.‬ ‫ما، اِسکیزوفِرُنی اجتماعی نامیده است.‬ ‫ِ‬ ‫سخن گفتن از انسان جدید، از آغازِ دوبارهٔ تاریخ، برای جامعه ما که‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫در زندگی روزمرهام ، میبینم که به عنوان یک ایرانی، درگیرِ مشکالت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫تجربه اتوپی و شکست اتوپی و انقالب و جنگ را از سر گذرانده، جذابیت‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫خودمام؛ فقر، بیکاری، عقبافتادگی فرهنگی، نا امنی، مشکالت سیاسی،‬ ‫ِ‬ ‫ندارد. ما یک جامعه خستهایم و مجروح. این است که از واکنشهایمان‬ ‫ٔ‬ ‫مسائل مذهبی... و از روزمرگی که خارج میشوم، کتاب که بدست‬ ‫ِ‬ ‫در برابرِ تجربیاتمان گاه تئوری میسازیم. از واکنشمان نسبت به‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫میگیرم و یا مینشینم پشت انترنت، پشت ماهواره، با جهان و دنیاهای‬ ‫ِ‬ ‫شکست، تئوری واقعگرایی میسازیم. دیگر حوصله نداریم. از ادعاهای‬ ‫ِ‬ ‫دیگر که رابطه برقرار میکنم... از حقارت این مسائل و کوچکی جهان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جوانی دست کشیدهایم. برخی از روشنفکرانمان هم براین باورند و دارند‬ ‫خودم در شگفت میمانم. میخواهم میان این و آن رابطه بر قرار کنم.‬ ‫اَقلّی میشوند. به واقعیت باج میدهند. عقبنشینی میکنند. با گُفتمان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫میان عینیت اجتماعیام و ذهنیت فکریام. میان واقعیت زندگیام و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مسلط بر جهان همصدا میشوند، تا مخاطب پیدا کنند. مخالفتخوانی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫حقیقت انسانیام. میان هویت ایرانی ـ فرهنگی خودم و ارزشهای‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نمیکنند، جامعه را تکان نمیدهند.‬ ‫جهانشمول انسانیام.‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫9‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 10. ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این دعوت فانون است به "انسان جدید". انسان جدید با قهر، و آغازِ‬ ‫ِ‬ ‫سیسال پیش، شریعتی رسالت روشنفکر را در تحقق یک پروژهٔ‬ ‫ِ‬ ‫دوبارهٔ تاریخ است که شاخص میشود. این سخن فانون است. قهر یعنی‬ ‫رهاییبخش میدانست. رهایی یعنی چه؟ یعنی از مخمصه در آمدن.‬ ‫نادیده گرفتن و نپذیرفتن واقعیت. تن به الگوی حاکم جهانی و الگوی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نجات از مخمصه مرگ، نابودی. نجات یعنی تمهید انسان برای بقا،‬ ‫ٔ‬ ‫بومی ندادن. انسانی که میگفت :‬ ‫برای جاودانگی.‬ ‫"...من خود بنیان خودم هستم. حجم تاریخ هیچ یک از کنشهایم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫شریعتی پروژهٔ رهاییبخش خود را، نجات ارزشها از متولیان آن‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫را تعیین نمیکند و بدین ترتیب در دایرهٔ آزادی خویش، وارد‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫میدانست. رهایی سه آرمان بزرگ بشری : رهایی سوسیالیزم از تُولیَّت‬ ‫ِ‬ ‫میشوم...".‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫زور، دمکراسی از تولیت زر، و مذهب از تولیت تزویر.‬ ‫امروز ما نیازمند یک فریاد جدید هستیم. یک " ال"ی جدید، یک‬ ‫انسان با آزادی است که آغاز میشود. این سخن شریعتی است. آزادی‬ ‫ِ‬ ‫"نهِ" دوباره.‬ ‫یعنی اهلی نشدن. خو نگرفتن. نهادینه نشدن. رسمیت نیافتن. محتومیت‬ ‫را نپذیرفتن. آزادی یعنی، عبور از مرزها و پیوستن همه افقها به هم.‬ ‫ِ ٔ‬ ‫"نهِ" همزمان، به گفتمان هویتگرایی. به سنت متصلب. به تولیت‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین. به گفتمان مذهب منهای آزادی. منهای خرد. منهای فردیت. منهای‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این دعوت شریعتی از ماست. دعوت روشنفکران جدید. روشنفکرانی‬ ‫ِ‬ ‫انسانیت، و "نه" به گفتمان "پایان تاریخ". گفتمان پایان ایدئولوژیها.‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫که ما صدایشان را کمتر میشنویم. روشنفکران مطرودی که هنوز در‬ ‫ِ‬ ‫گفتمان پایان اُمید و اُتوپی. گفتمان آزادی بدون عدالت. دینداری منهای‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫"قالب"ی نگنجیدهاند و قالبی را انتخاب نکردهاند. و یا به دنبال یک‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ ِ‬ ‫اجتماع. معنویت فردی بدون مسئولیت اجتماعی.‬ ‫بُعد دیگر، یک افق دیگر و یک راهِ دیگرند.‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫01‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬