SlideShare a Scribd company logo
1 of 4
Download to read offline
‫‪sco‬‬
        ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬
                                           ‫اریکۀ ایرانیان‬




           ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬




                                                                    ‫سوسن شریعتی‬



          ‫0201‬    ‫شماره مقالـه :‬

             ‫4‬   ‫تعـداد صفحـه :‬

        ‫60/78‬    ‫آخرین بررسی :‬

         ‫0000‬    ‫تاريــخ تحـرير :‬

                                                                    ‫‪www.shandel.org‬‬




                                            ‫موضـوع : ـــــ‬


‫‪Print‬‬   ‫‪search‬‬                      ‫‪Prev‬‬          ‫1‬          ‫‪Next‬‬           ‫‪Full‬‬      ‫‪Exit‬‬
‫اریکه ایرانیان‬
                                                                             ‫ٔ‬

                                              ‫ِ‬
‫چه کسی گفته است ری و روم و بغداد را نمی‌شود به هم بافت و جایی را ساخت و پرداخت که به رنگ هیچ کجا نباشد ؟ چه کسی گفته است آدم باید‬
‫با خودش وحدت داشته باشد، از منطقی تبعیت کند و تا آخر بر یک محور بچرخد و بگردد ؟ از کجا معلوم که دو دو تا چهار تا باشد و به دنبال " الف"،‬
         ‫ِ‬
‫"ب"، آید و برود تا "تای تَمت". رومی روم باشد، یا زنگی زنگ ؟ در این دنیایی که ما زندگی می‌کنیم همه چیز شدنی است. در عالم مُجرَّدات و در منطق‬
‫ِ‬                  ‫ِ َ‬                                                                    ‫ِ‬               ‫ِ‬         ‫َّ‬
‫اهلش ممکن است جمع نقیضین محال باشد، اما در عالم واقع نه تنها شدنی است که امروزه روز توصیه می‌شود و حتی نشان فاصله گیری است از منطق‬
‫ِ‬                           ‫ِ‬                                                            ‫ِ‬                             ‫ِ‬
‫سیاه ـ سفید. اصالً همین جوری همگی در همگان و آن یکی در من رسوخ می‌کند و دنیاهای موازی به هم می‌پیوندند و آن "ما"یی را می‌سازند که خودِ ما‬
                                                   ‫ِ‬
‫را به تعجب وا می‌دارد و انگشت به دهان می‌مانیم که این منم ؟ ماییم ؟ شده است تا به حال از دست خودت در تعجب بمانی ؟ شگفت زده شوی ؟ انگشت‬
  ‫به دهان، مات و مبهوت و هاج و واج از اینکه این منم ؟ باورت نشود که این تویی ! هِی از خودت بپرسی مگر می‌شود که این من باشم ؟ او من باشد ؟...‬
 ‫هرچه دربارهٔ خودت رشته‌ای، در لحظه‌ای همگی پنبه شود ؟ هِی با خودت بگویی ال اله اال الله... استغفرالله... نه بابا امکان ندارد، شایعه است، خیاالت‬
                                                                                                  ‫ٔ ِ‬
‫است... من ؟ این آدمی که من می‌شناسم... ؟ تجربه غریب رو دست خوردن از خود. لحظه‌ای که چنان به ناگهان در برابرِ خود می‌نشینی که گویی در برابرِ‬
                                                                                                                          ‫غریبه‌ای، ناشناسی نشسته‌ای.‬
 ‫زندگی ما امروزی‌ها یعنی همین. پیوسته قرار گرفتن در وضعیت‌های جدید و پرسش برانگیز و حیرت آور. یک سلسله دوایرِ مُتداخل. برای چنین‬
                                                                                                                           ‫ِ‬
‫تجربه‌ای، باید رفت وسط جمع، با خلوت نشینی چیزی عاید نمی‌شود. آدم در خلوت، خود را نمی‌شناسد، در جلوت، شدنی‌تر است. مقصود آن خودِ‬
                                  ‫َ‬                                                                             ‫ِ‬
 ‫اجتماعی نیست. همین خودِ پنهان خلوت را، در جلوت بهتر می‌شود شناخت. وقتی نشسته باشی در محضرِ دیگران، در محضرِ دیگری، آنجاست که از‬
                                                                                                       ‫ِ‬
                                                                      ‫خودت رو دست می‌خوری با این سوال که این منم ؟ کجای اینجا منم ؟‬


‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                            ‫‪Prev‬‬          ‫2‬          ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬        ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬     ‫ِ‬
‫همین دیروز؛ جشن شب یلدای چلچراغ، ترکیبی از ساز، سیاست، سرمایه، سنت و فرهنگ. به مناسبت یلدا و البته پیوندِ مبارک حضرت فاطمه و علی‬
                                           ‫ِ‬                                                                  ‫ِ ِ‬
‫بن ابی طالب. کجا ؟ در مجموعه‌ای فرهنگی ـ ورزشی. در نتیجه، کمی فرهنگ، کمی ورزش و مختصری تجارت. بدون سرمایه نمی‌شود تبلیغ فرهنگی‬
        ‫ِ‬                   ‫ِ‬
                                                                                     ‫کرد و بدون فرهنگ، سرمایه می‌ماند محروم از وِجاهت.‬
                                                                                                                            ‫ِ‬
‫به نامِ جوانی ـ این رودربایستی جدید ـ شاید بتوان همه را زیرِ یک سقف جمع کرد. از بهرام رادان گرفته تا آیت الله کروبی، از شریعتی تا مهران‬
                                                                                                             ‫ِ‬
‫مدیری، از ابطحی تا گلشیفته فراهانی، از قوچانی تا قیصر امین پور.کدام یک مجوزِ ورودِ آن دیگری است ؟ کدام یک آن یکی را غسل تعمید می‌دهد ؟ کی‬
                     ‫ِ‬
‫دارد شبیهِ آن دیگری می‌شود ؟ همه اینها منتخبین جوانانی بودند که آمده بودند ـ زیاد، وسیع و گسترده ـ مسوولیت انتخا ِ شان را با شور و حرارت بر‬
                          ‫ِ ب‬                                                                ‫ِ‬             ‫ٔ‬
‫عهده بگیرند. "تمرینِ" تساهل البد همین جوری آغاز می‌شود و البته "تحمیلِ" تساهل نیز. دنیاهای موازی و ای بسا متخاصم، همین جوری هم نشینی‬
‫را می‌آموزند. بعله، اما این هم نشینی را چه کسی ممکن ساخته و چگونه ممکن شده است ؟ جوانان یا رقصیدن به سازِ آنان ؟ زمان یا زمانه ؟ جوانانی که‬
‫برای سیاستمداران همان قدر سوت می‌زنند و دست می‌افشانند که برای اهل سینما و فرهنگ و طنز و شعر و قلم، و در این کف زدن‌های مُمتَد همه این‬
    ‫ٔ‬                                                                  ‫ِ‬
                                                                                                 ‫اهالی را می‌اندازند به رودربایستی با خودشان.‬
 ‫اتفاق امروزی از نوعِ جوانانه‌اش، یعنی همین؛ در هم ریختن صف کِشی‌های قدیم و مرزهای کُهَن. فراهم آوردن آن فضایی که در آن سیاستمدارِ روحانی‬
                                       ‫ِ‬                                            ‫ِ‬                                                  ‫ِ‬
 ‫از اینکه "حالش بد است و درجه تبش 0031" بگوید. چهرهٔ بنامِ طنز پردازِ ما مجبور شود از سیاست حرف بزند، ورزشکارِ کاندیدای شورای شهر از نسبت‬
                                                                                                                ‫ٔ‬
                                                                                                           ‫ِ‬
 ‫با سیاست تَبَرّی بجوید. بازیگرِ منتخب جوانان از آن خردادی بگوید که سیاستمداران مجبور شدند جوانان را به رسمیت بشناسند. اهل سرمایه‌ای که نذر‬
                  ‫ِ‬
 ‫کرده است تا پایان ساخت و سازِ ساختمان‌اش روزه دار بماند و...، جایی که شهردار و شهروند به هم مفتخرند و همه از همدیگر تشکر می‌کنند. از یکی‬
                                                                                                                             ‫ِ‬
‫برای اینکه ما را خنداند، از دیگری برای اینکه ما را گریاند، یکی برای اینکه به ما فرزانگی آموخت، دیگری جسارت را و خالقیت را، یکی برای اینکه اجازهٔ‬
                                  ‫ِ‬
 ‫ساخت و ساز داد ( شهردار )، دیگری برای اینکه ساخت. برای زنده ماندن، خوب البته به همه اینها احتیاج است. شباهت اینها به همدیگر چه اهمیتی دارد ؟‬
                                                          ‫ٔ‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬         ‫3‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫کلیپ تبلیغاتی در رثای مجتمع فرهنگی، ورزشی و تجارتی ( استخرِ مردانه، استخرِ زنانه، بادی بیلدینگ، شهرِ بازی و... ) چه ربطی به کلیپ شریعتی در‬
           ‫ِ‬                                                                                                    ‫ِ‬                         ‫ِ‬
‫رثای سیمرغ دارد ؟ ( با این مضمون که شاید "ما"ها بتوانیم همان سیمرغ باشیم... ؟ ) می‌شود ربطش را پیدا کرد؛ مثالً یکی با تَن من کار دارد و دیگری‬
                    ‫ِ‬
                                                                                                        ‫با روان من. امروز من هر دو را می‌خواهم.‬
                                                                                                                                        ‫ِ‬
‫چه ربطی بین " ای ایران ای مرزِ پُرگهر..."، "سر زد از افق، مِهرِ خاوران...."، " واسه خاک تو می‌میرم" وجود دارد ؟ خیلی. سه قرائت از عشق به وطن،‬
         ‫ِ‬                                                    ‫ِ‬                                                                   ‫ِ‬
                                                                                ‫ِ‬                                 ‫ِ‬
‫متعلق به سه دورهٔ تاریخی. و دست آخر؛ "عاشق شدم، کاش ندونه، دست دلم..."، چه ربطی دارد به " یارِ دبستانی من..."... ؟ ) پیدا کردن ربط، کارِ مشکلی‬
                 ‫ِ‬                      ‫ِ‬
 ‫ِ‬
‫نیست. شاید نَفْس داشتن دغدغه ربط، دغدغه‌ای از مُد افتاده باشد. "ما" در این میانه کجاست ؟ همین جا. ما، یعنی همین؛ ترکیبی از طنزِ سیاسی، فرهنگ‬
                                                                                                                    ‫ٔ‬       ‫ِ‬       ‫ِ‬
                             ‫ٔ‬                                                    ‫ِ‬                                                   ‫ِ‬
‫پُر طنز، سیاست طناز و مذهبی که می‌کوشد سینه فراخ باشد و دامن اَمن. در عینِ حال؛ میل به برگذشتن از دیروز، تجربه فضاهای جدید بی آنکه برای‬
‫به دست آوردن چیزی، الزم باشد از چیزی بگذری. انباشتن و بر روی هم گذاشتن مولفه‌های به ظاهر متضاد، بی اجبار به انتخاب. انگیزه‌های مثبت و‬
                                                                    ‫ِ‬                                                                 ‫ِ‬
                                                                                                                                           ‫ِ‬
‫امکانات محدود. آرزوهای بلند، اما به سرِ عقل آمده. ترکیب ؟ اِکسیر یا معجون ؟ چرا باید ناب بود و از مَلغمه پرهیز کرد. چرا همه چیز را با هم نخواهیم ؟‬
‫از همه چیز، اندکی. از همه جا، نشانه‌ای. وضعیت‌های " کمابیشی"، "تَلَنباری". وضعیتی که بشود همه را با هم داشت، بدون دعوا و جنگ و جدال و صف‬
                           ‫ِ‬
‫و صف کشی ؟ این نوستالژی برای وضعیت‌های ناب، خالص و خلص، البد که متعلق به دهه‌های گذشته است. زمانه، زمانه چهار راهی است و نه قرار گرفتن‬
                                 ‫ٔ‬
‫بر سرِ دو راهی. اینکه آیا اساساً و اصوالً این دنیاها، منطقاً " از دل هم" بیرون می‌آیند یا نه، سال‌ها محل نزاع بوده و هست. اما همین که "در دل هم"‬
     ‫ِ‬                                        ‫ِ‬                                      ‫ِ‬
‫می‌روند، می‌تواند منجر به وضعیت‌های جدیدی شود نا‌متعارف و غیرِ مترقبه و این احتماالً همان راهِ حل بومی‌ای است که همه از آن سخن می‌گویند و‬
                                                ‫ِ‬
                                   ‫به آن امیدوارند. راهِ حل هم که نباشد، تالش برای یافتن راهِ خروج هست. حرکت بر اساس " امکان و اقتدارِ" خویش.‬
                                                                ‫ِ‬                           ‫ِ‬
                                                                  ‫راست می‌گوید خواننده؛ "دنیا مثل ما هیچ کی نداره. نه داره، نه می‌تونه بیاره..."‬
                                                                                                                 ‫ِ‬



‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬          ‫4‬         ‫‪Next‬‬                                 ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬           ‫‪Exit‬‬

More Related Content

Similar to اريکه ايرانيان

همچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستم
همچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستمهمچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستم
همچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستم
کانون آرمان شریعتی
 

Similar to اريکه ايرانيان (20)

روشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتي
روشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتيروشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتي
روشنفکرِ ديني، دن کيشوت يا ملامتي
 
وفاداری به انسان جدید
وفاداری به انسان جدیدوفاداری به انسان جدید
وفاداری به انسان جدید
 
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آوارهآگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
 
دروازه‌هاي گوناگون شهر يوسف
دروازه‌هاي گوناگون شهر يوسفدروازه‌هاي گوناگون شهر يوسف
دروازه‌هاي گوناگون شهر يوسف
 
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 
ديالکتيک ناز و نياز
ديالکتيک ناز و نيازديالکتيک ناز و نياز
ديالکتيک ناز و نياز
 
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دینغریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
غریبه‌ای به نامِ مدرنیته، در زندگیِ دین
 
از کربلا تا جُلجُتا
از کربلا تا جُلجُتااز کربلا تا جُلجُتا
از کربلا تا جُلجُتا
 
بودن به از نبود شدن؟ بستگي دارد
بودن به از نبود شدن؟ بستگي داردبودن به از نبود شدن؟ بستگي دارد
بودن به از نبود شدن؟ بستگي دارد
 
سه شریعتی در آیینه ذهن ما
سه شریعتی در آیینه ذهن ماسه شریعتی در آیینه ذهن ما
سه شریعتی در آیینه ذهن ما
 
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیجامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
 
تعیین نسبت با مذهب متن یا مذهب تاریخی
تعیین نسبت با مذهب متن یا مذهب تاریخیتعیین نسبت با مذهب متن یا مذهب تاریخی
تعیین نسبت با مذهب متن یا مذهب تاریخی
 
نگاه درازمدت و امید، دو نیاز جنبشِ دانشجوئی
نگاه درازمدت و امید، دو نیاز جنبشِ دانشجوئینگاه درازمدت و امید، دو نیاز جنبشِ دانشجوئی
نگاه درازمدت و امید، دو نیاز جنبشِ دانشجوئی
 
همچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستم
همچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستمهمچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستم
همچنان آرمان‌گرا، انقلابی و ایدئولوژیک هستم
 
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیکدر میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
 
پازلي به نامِ زندگي
پازلي به نامِ زندگيپازلي به نامِ زندگي
پازلي به نامِ زندگي
 
شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟
شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟
شريعتي، معلمِ کدام انقلاب؟
 
شريعتي و مصدرهاي موازي
شريعتي و مصدرهاي موازيشريعتي و مصدرهاي موازي
شريعتي و مصدرهاي موازي
 
در جستجوي از دست رفته‌ها
در جستجوي از دست رفته‌هادر جستجوي از دست رفته‌ها
در جستجوي از دست رفته‌ها
 
شَبحِ چپ
شَبحِ چپشَبحِ چپ
شَبحِ چپ
 

More from کانون آرمان شریعتی

چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
کانون آرمان شریعتی
 

More from کانون آرمان شریعتی (20)

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
 
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحمانيدرمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی   تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی   تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 
کدام روشنفکر
کدام روشنفکرکدام روشنفکر
کدام روشنفکر
 
من اعتراف می کنم
من اعتراف می کنممن اعتراف می کنم
من اعتراف می کنم
 
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زداییپروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
 
توسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيرانيتوسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيراني
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
 
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفرزبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
 
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
قرآن و "مساله" اي به نامِ زنقرآن و "مساله" اي به نامِ زن
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
 
معرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآنمعرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآن
 
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شدمي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
مي‌خواستند دانشگاه را حوزه کنند، برعکس شد
 

اريکه ايرانيان

  • 1. ‫‪sco‬‬ ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬ ‫اریکۀ ایرانیان‬ ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬ ‫سوسن شریعتی‬ ‫0201‬ ‫شماره مقالـه :‬ ‫4‬ ‫تعـداد صفحـه :‬ ‫60/78‬ ‫آخرین بررسی :‬ ‫0000‬ ‫تاريــخ تحـرير :‬ ‫‪www.shandel.org‬‬ ‫موضـوع : ـــــ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫1‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 2. ‫اریکه ایرانیان‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫چه کسی گفته است ری و روم و بغداد را نمی‌شود به هم بافت و جایی را ساخت و پرداخت که به رنگ هیچ کجا نباشد ؟ چه کسی گفته است آدم باید‬ ‫با خودش وحدت داشته باشد، از منطقی تبعیت کند و تا آخر بر یک محور بچرخد و بگردد ؟ از کجا معلوم که دو دو تا چهار تا باشد و به دنبال " الف"،‬ ‫ِ‬ ‫"ب"، آید و برود تا "تای تَمت". رومی روم باشد، یا زنگی زنگ ؟ در این دنیایی که ما زندگی می‌کنیم همه چیز شدنی است. در عالم مُجرَّدات و در منطق‬ ‫ِ‬ ‫ِ َ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫َّ‬ ‫اهلش ممکن است جمع نقیضین محال باشد، اما در عالم واقع نه تنها شدنی است که امروزه روز توصیه می‌شود و حتی نشان فاصله گیری است از منطق‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫سیاه ـ سفید. اصالً همین جوری همگی در همگان و آن یکی در من رسوخ می‌کند و دنیاهای موازی به هم می‌پیوندند و آن "ما"یی را می‌سازند که خودِ ما‬ ‫ِ‬ ‫را به تعجب وا می‌دارد و انگشت به دهان می‌مانیم که این منم ؟ ماییم ؟ شده است تا به حال از دست خودت در تعجب بمانی ؟ شگفت زده شوی ؟ انگشت‬ ‫به دهان، مات و مبهوت و هاج و واج از اینکه این منم ؟ باورت نشود که این تویی ! هِی از خودت بپرسی مگر می‌شود که این من باشم ؟ او من باشد ؟...‬ ‫هرچه دربارهٔ خودت رشته‌ای، در لحظه‌ای همگی پنبه شود ؟ هِی با خودت بگویی ال اله اال الله... استغفرالله... نه بابا امکان ندارد، شایعه است، خیاالت‬ ‫ٔ ِ‬ ‫است... من ؟ این آدمی که من می‌شناسم... ؟ تجربه غریب رو دست خوردن از خود. لحظه‌ای که چنان به ناگهان در برابرِ خود می‌نشینی که گویی در برابرِ‬ ‫غریبه‌ای، ناشناسی نشسته‌ای.‬ ‫زندگی ما امروزی‌ها یعنی همین. پیوسته قرار گرفتن در وضعیت‌های جدید و پرسش برانگیز و حیرت آور. یک سلسله دوایرِ مُتداخل. برای چنین‬ ‫ِ‬ ‫تجربه‌ای، باید رفت وسط جمع، با خلوت نشینی چیزی عاید نمی‌شود. آدم در خلوت، خود را نمی‌شناسد، در جلوت، شدنی‌تر است. مقصود آن خودِ‬ ‫َ‬ ‫ِ‬ ‫اجتماعی نیست. همین خودِ پنهان خلوت را، در جلوت بهتر می‌شود شناخت. وقتی نشسته باشی در محضرِ دیگران، در محضرِ دیگری، آنجاست که از‬ ‫ِ‬ ‫خودت رو دست می‌خوری با این سوال که این منم ؟ کجای اینجا منم ؟‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫2‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 3. ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫همین دیروز؛ جشن شب یلدای چلچراغ، ترکیبی از ساز، سیاست، سرمایه، سنت و فرهنگ. به مناسبت یلدا و البته پیوندِ مبارک حضرت فاطمه و علی‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫بن ابی طالب. کجا ؟ در مجموعه‌ای فرهنگی ـ ورزشی. در نتیجه، کمی فرهنگ، کمی ورزش و مختصری تجارت. بدون سرمایه نمی‌شود تبلیغ فرهنگی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫کرد و بدون فرهنگ، سرمایه می‌ماند محروم از وِجاهت.‬ ‫ِ‬ ‫به نامِ جوانی ـ این رودربایستی جدید ـ شاید بتوان همه را زیرِ یک سقف جمع کرد. از بهرام رادان گرفته تا آیت الله کروبی، از شریعتی تا مهران‬ ‫ِ‬ ‫مدیری، از ابطحی تا گلشیفته فراهانی، از قوچانی تا قیصر امین پور.کدام یک مجوزِ ورودِ آن دیگری است ؟ کدام یک آن یکی را غسل تعمید می‌دهد ؟ کی‬ ‫ِ‬ ‫دارد شبیهِ آن دیگری می‌شود ؟ همه اینها منتخبین جوانانی بودند که آمده بودند ـ زیاد، وسیع و گسترده ـ مسوولیت انتخا ِ شان را با شور و حرارت بر‬ ‫ِ ب‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫عهده بگیرند. "تمرینِ" تساهل البد همین جوری آغاز می‌شود و البته "تحمیلِ" تساهل نیز. دنیاهای موازی و ای بسا متخاصم، همین جوری هم نشینی‬ ‫را می‌آموزند. بعله، اما این هم نشینی را چه کسی ممکن ساخته و چگونه ممکن شده است ؟ جوانان یا رقصیدن به سازِ آنان ؟ زمان یا زمانه ؟ جوانانی که‬ ‫برای سیاستمداران همان قدر سوت می‌زنند و دست می‌افشانند که برای اهل سینما و فرهنگ و طنز و شعر و قلم، و در این کف زدن‌های مُمتَد همه این‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫اهالی را می‌اندازند به رودربایستی با خودشان.‬ ‫اتفاق امروزی از نوعِ جوانانه‌اش، یعنی همین؛ در هم ریختن صف کِشی‌های قدیم و مرزهای کُهَن. فراهم آوردن آن فضایی که در آن سیاستمدارِ روحانی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از اینکه "حالش بد است و درجه تبش 0031" بگوید. چهرهٔ بنامِ طنز پردازِ ما مجبور شود از سیاست حرف بزند، ورزشکارِ کاندیدای شورای شهر از نسبت‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫با سیاست تَبَرّی بجوید. بازیگرِ منتخب جوانان از آن خردادی بگوید که سیاستمداران مجبور شدند جوانان را به رسمیت بشناسند. اهل سرمایه‌ای که نذر‬ ‫ِ‬ ‫کرده است تا پایان ساخت و سازِ ساختمان‌اش روزه دار بماند و...، جایی که شهردار و شهروند به هم مفتخرند و همه از همدیگر تشکر می‌کنند. از یکی‬ ‫ِ‬ ‫برای اینکه ما را خنداند، از دیگری برای اینکه ما را گریاند، یکی برای اینکه به ما فرزانگی آموخت، دیگری جسارت را و خالقیت را، یکی برای اینکه اجازهٔ‬ ‫ِ‬ ‫ساخت و ساز داد ( شهردار )، دیگری برای اینکه ساخت. برای زنده ماندن، خوب البته به همه اینها احتیاج است. شباهت اینها به همدیگر چه اهمیتی دارد ؟‬ ‫ٔ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫3‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 4. ‫کلیپ تبلیغاتی در رثای مجتمع فرهنگی، ورزشی و تجارتی ( استخرِ مردانه، استخرِ زنانه، بادی بیلدینگ، شهرِ بازی و... ) چه ربطی به کلیپ شریعتی در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫رثای سیمرغ دارد ؟ ( با این مضمون که شاید "ما"ها بتوانیم همان سیمرغ باشیم... ؟ ) می‌شود ربطش را پیدا کرد؛ مثالً یکی با تَن من کار دارد و دیگری‬ ‫ِ‬ ‫با روان من. امروز من هر دو را می‌خواهم.‬ ‫ِ‬ ‫چه ربطی بین " ای ایران ای مرزِ پُرگهر..."، "سر زد از افق، مِهرِ خاوران...."، " واسه خاک تو می‌میرم" وجود دارد ؟ خیلی. سه قرائت از عشق به وطن،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫متعلق به سه دورهٔ تاریخی. و دست آخر؛ "عاشق شدم، کاش ندونه، دست دلم..."، چه ربطی دارد به " یارِ دبستانی من..."... ؟ ) پیدا کردن ربط، کارِ مشکلی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نیست. شاید نَفْس داشتن دغدغه ربط، دغدغه‌ای از مُد افتاده باشد. "ما" در این میانه کجاست ؟ همین جا. ما، یعنی همین؛ ترکیبی از طنزِ سیاسی، فرهنگ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫پُر طنز، سیاست طناز و مذهبی که می‌کوشد سینه فراخ باشد و دامن اَمن. در عینِ حال؛ میل به برگذشتن از دیروز، تجربه فضاهای جدید بی آنکه برای‬ ‫به دست آوردن چیزی، الزم باشد از چیزی بگذری. انباشتن و بر روی هم گذاشتن مولفه‌های به ظاهر متضاد، بی اجبار به انتخاب. انگیزه‌های مثبت و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫امکانات محدود. آرزوهای بلند، اما به سرِ عقل آمده. ترکیب ؟ اِکسیر یا معجون ؟ چرا باید ناب بود و از مَلغمه پرهیز کرد. چرا همه چیز را با هم نخواهیم ؟‬ ‫از همه چیز، اندکی. از همه جا، نشانه‌ای. وضعیت‌های " کمابیشی"، "تَلَنباری". وضعیتی که بشود همه را با هم داشت، بدون دعوا و جنگ و جدال و صف‬ ‫ِ‬ ‫و صف کشی ؟ این نوستالژی برای وضعیت‌های ناب، خالص و خلص، البد که متعلق به دهه‌های گذشته است. زمانه، زمانه چهار راهی است و نه قرار گرفتن‬ ‫ٔ‬ ‫بر سرِ دو راهی. اینکه آیا اساساً و اصوالً این دنیاها، منطقاً " از دل هم" بیرون می‌آیند یا نه، سال‌ها محل نزاع بوده و هست. اما همین که "در دل هم"‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫می‌روند، می‌تواند منجر به وضعیت‌های جدیدی شود نا‌متعارف و غیرِ مترقبه و این احتماالً همان راهِ حل بومی‌ای است که همه از آن سخن می‌گویند و‬ ‫ِ‬ ‫به آن امیدوارند. راهِ حل هم که نباشد، تالش برای یافتن راهِ خروج هست. حرکت بر اساس " امکان و اقتدارِ" خویش.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫راست می‌گوید خواننده؛ "دنیا مثل ما هیچ کی نداره. نه داره، نه می‌تونه بیاره..."‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫4‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬